حادثه 24 - چند گرم طلا باعث شد تا زهرا میرزایی، مجری شبکه افق توسط پسرخاله اش به قتل برسد.
در مهمانی فامیلی بودیم که خالهام گفت طلاهای زیادی در خانه دارد. از همان زمان بود که نقشه سرقت کشیدم و وقتی فهمیدم دخترخالهام در خانه تنهاست، راهی خانه آنها شدم». این بخشی از اعترافات مردی است که دخترخالهاش را به طرز هولناکی به قتل رساند تا بتواند طلاهای او و مادرش را سرقت کند.
بعدازظهر سهشنبه مأموران کلانتری 141تهران در جریان قتل زنی در خانهاش در غرب پایتخت قرار گرفتند. کسی که ماجرای جنایت را به پلیس خبر داد، خواهر مقتول بود. او میگفت: من و خانوادهام در خانه دوطبقه قدیمی در حوالی شهرک راهآهن زندگی میکنیم؛ خواهرم و پسر نوجوانش به همراه مادرمان در طبقه اول و من و خانوادهام نیز در طبقه دوم. لحظاتی قبل از اتفاق متوجه بوی سوختگی شدم و وقتی به طبقه اول رفتم، با جسد غرق در خون خواهرم روبهرو شدم.
شروع تحقیقات
تیمی از کارآگاهان به همراه محمدجواد شفیعی، بازپرس جنایی پایتخت راهی محل جنایت شدند. جسد مقتول در حالی پیدا شد که با ضربات متعدد چکش و چاقو به قتل رسیده بود. شواهد از این حکایت داشت که قاتل فردی آشنا بوده که بعد از اینکه مقتول در را به رویش باز کرده وارد خانه شده و زمانی که مقتول به قصد پذیرایی از قاتل به آشپزخانه رفته بود، به او حمله کرده و با ضربات چکش و چاقو او را به قتل رسانده و همه طلاهای موجود در خانه را دزدیده است. وقتی معلوم شد پای یک آشنا در میان است، خواهر مقتول به مأموران گفت: خواهرم با پسرخالهام به نام محمود قرار داشت. خواهرم دکتری حقوق زن در اسلام داشت و مشاور خانواده بود. محمود مدعی بود که با همسرش دچار اختلاف شده و قرار بود که امروز او و همسرش برای مشاوره نزد خواهرم بیایند که این اتفاق افتاد.
مأموران در ادامه و با بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته آن حوالی، تصویر محمود را هنگام رفتن به خانه دخترخالهاش بهدست آوردند و شکی باقی نماند که وی عامل جنایت است. در این شرایط تیمی از کارآگاهان راهی محل زندگی این مرد در شرق تهران شدند و او را در حالی دستگیر کردند که طلاهای سرقت شده از خانه مقتول هنوز داخل جیبهایش بود. مرد جوان در بازجوییها به ارتکاب جنایت با انگیزه سرقت اعتراف کرد و تحقیقات تکمیلی از او ادامه دارد.
گفت و گو
به خاطر طلا
متهم، جوانی 34ساله، متأهل و پدر کودکی 7ماهه است. او میگوید که بهخاطر مشکلات زیاد مالی نقشه این سرقت را کشیده و حالا پشیمان است. گفتوگو با او را بخوانید.
نقشهات فقط سرقت نبود. از همان ابتدا قصد کشتن دخترخالهات را داشتی. درست است؟
دیگر به آخر راه رسیده بودم. من یک ماشین داشتم که با آن کار میکردم. پیک، اسنپ، مسافرکشی... اما این اواخر آنقدر مشکل مالی داشتم که مجبور شدم ماشینم را بفروشم. از طرفی با همسرم نیز به اختلاف خورده بودم و فقط دنبال راهی بودم که از مشکلاتم کم کنم.
چرا خانواده خالهات را انتخاب کردی؟
چون تصور میکردم طلاهای زیادی دارند. مدتی قبل در یک مهمانی فامیلی بودیم که دخترخاله بزرگم گفت که دزد به خانهشان زده اما خوشبختانه فقط طلاهای بدلی را برده است خالهام هم گفت که اگر همان دزد وارد خانه آنها شده بود، کلی طلا گیرش آمده بود. همان موقع فهمیدم که خالهام طلاهای زیادی دارد. خالهام و دخترهایش در یک ساختمان زندگی میکنند. طبقه بالا دختر خاله بزرگم است و در طبقه پایین خالهام به همراه دخترخاله کوچکم(مقتول) و پسر نوجوان او زندگی میکردند. همان موقع نقشه کشیدم که طلاهای آنها را سرقت کنم.
خبر داشتی که دخترخالهات در خانه تنهاست؟
بله. خالهام رفته بود مشهد. پسر دخترخالهام(مقتول) هم مدرسه میرفت و میدانستم که تا بعدازظهر در مدرسه است. برای همین با دخترخالهام (مقتول) تماس گرفتم و به دروغ گفتم که من و همسرم میخواهیم برای مشاوره نزد او برویم. دخترخالهام مشاور خانواده بود و حتی در برنامههای تلویزیونی و رادیویی هم شرکت میکرد. از طرفی قبلا برایش تعریف کرده بودم که با همسرم دچار مشکل و اختلاف شدهام و او از وضعیت زندگی من خبر داشت. برای همین قبول کرد که من و همسرم را ببیند و با ما حرف بزند. برای روز سهشنبه قرار گذاشتیم اما 3 روز قبل از آن چکش و چاقو خریدم تا نقشهام را عملی کنم.
وقتی به خانه دخترخالهات رفتی، همسرت همراهت بود؟
نه. به دروغ گفته بودم که میخواهیم با همسرم بیاییم. حوالی ساعت 11بود که به خانه دختر خالهام رسیدم. زنگشان را زدم. دخترخالهام در را باز کرد و وارد شدم. گفت پس همسرت کو؟ گفتم که در راه است و تا چند دقیقه دیگر میآید. دعوتم کرد داخل پذیرایی و برایم شربت آورد. بعد هم به آشپزخانه رفت تا چای دم کند و منتظر همسرم بماند که از پشت سر به او نزدیک شدم و با چکش به سرش ضربه زدم. فریاد زد و بعد هم ضربات چاقو را زدم و طلاهایش را دزدیدم و فرار کردم.
ظاهرا تلاش کرده بودی آنجا را آتش بزنی؟
بله. یک بطری کوچک بنزین هم تهیه کرده بودم. نمیخواستم ردی از خودم بگذارم. بعد از قتل، مقداری کاغذ کنار جسد ریختم و با بنزین آنجا را آتش زدم اما ظاهرا کمی بعد از رفتن من آتش خاموش شده بود.
تصور میکردی به این زودی دستگیر شوی؟
اصلا. من خبر نداشتم که دخترخالهام درباره قراری که با من و همسرم داشت با خواهرش حرف زده و به این زودی لو میروم. حالا هم پشیمانم. نمیدانم جواب خالهام را چی بدهم.
آخرین اخبار «حوادث تهران» را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید.
صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.