حادثه 24 - جاوید اقبال مغول، نامی که باعث لرزه در ستون فقرات می شود، یک قاتل زنجیره ای پاکستانی بود که با جنایات فجیع خود همه را شوکه کرد.
شایانیوز- جاوید اقبال مغول، نامی که باعث لرزه در ستون فقرات می شود، یک قاتل زنجیره ای پاکستانی بود که با جنایات فجیع خود همه را شوکه کرد. در دوران حکومت وحشتناک خود، او اعتراف کرد که 100 پسر جوان را مورد آزار و اذیت جنسی و قتل قرار داده است و ردی از غم و اندوه و وحشت از خود برجای گذاشته است که قلب خانواده های بی شماری را زخمی کرده است. این مقاله به زندگی و جنایات آزاردهنده جاوید اقبال مغال می پردازد.
تحصیلاتی که مانع قتل و کشتار نشد
جاوید اقبال مغول متولد سال 1961 به عنوان ششمین فرزند یک خانواده هشت نفره بزرگ شد. او در کالج دولتی اسلامیه در لاهور تحصیل کرد و بعداً در حالی که هنوز دانشجو بود وارد یک کسب و کار بازسازی فولاد شد. زندگی اقبال در ویلایی که توسط پدرش خریداری شده بود، عادی به نظر می رسید و تاریکی شومی را که در درونش بود پنهان می کرد.
در دسامبر 1999، نامهای منتشر شد که توسط کسی جز خود جاوید اقبال فرستاده شد و در آن به تجاوز و قتل 100 پسر جوان بین سنین 6 تا 16 سال اعتراف کرد. قربانیان وی اکثراً فراری و یتیم بودند . خیابان های لاهور، بی دفاع در برابر انگیزه های شوم شکارچی.
خون هایی که تزئین کننده خانه بود
پلیس و رسانه ها به سرعت به این اعترافات دلخراش توجه کردند. در داخل خانه اقبال شواهد نگران کننده ای از اعمال هولناک او پیدا کردند. لکه های خون دیوارها و کف را تزئین کرده بود، در حالی که عکس های قربانیان در کیسه های پلاستیکی کشف شد که به دقت با یادداشت های دست نویس برچسب گذاری شده بود. علاوه بر این، پلیس با زنجیری برخورد کرد که اقبال مدعی بود برای خفه کردن قربانیانش استفاده می کرد.
وحشتناکتر این بود که دو محفظه اسید حاوی بقایای نیمه حل شده انسانی در فضای باز رها شده بود، همراه با یادداشتی که ادعا میکرد اجساد عمداً دور ریخته نشدهاند تا مطمئن شوند مقامات آنها را پیدا خواهند کرد. سطح پیشاندیشی و سنگدلی که در اقدامات او نشان داده شد، ملت را تکان داد.
انتقام برای گناهی نکرده
جاوید اقبال در اعتراف نامه خود فاش کرد که انگیزه او از ارتکاب این اعمال غیرقابل تصور ریشه در بی عدالتی درک شده دارد. او از پلیس لاهور کینهای داشت، پلیسی که معتقد بود او را بهطور ناعادلانه به اتهام لواطی علیه پسر جوان فراری در دهه 1990 دستگیر کرده است. اگرچه هیچ اتهامی به خاطر این جرم خاص علیه او مطرح نشد، به نظر میرسید که تشنگی او برای انتقامجویی را تقویت کند. اقبال در منطق پیچیده خود به دنبال این بود که صد مادر را وادار کند که همان درد و رنجی را که مادرش قبل از مرگ متحمل شده بود، تجربه کنند. مادر خودش شاهد افول او بود و او عهد کرد که رنج های مشابهی را به دیگران تحمیل کند و ردپایی از ویرانی در پی او باقی بگذارد.
پس از یک ماه فرار از دستگیری، جاوید اقبال از ترس جان خود و باور اینکه پلیس او را خواهد کشت، تسلیم دفاتر روزنامه دیلی جنگ شد. در طول محاکمه، او به مجازاتی محکوم شد که منعکس کننده وحشیانه جنایاتش بود؛ مرگ با خفه کردن که در پی آن جسدش به 100 قطعه تبدیل و در اسید حل شود، یک قطعه برای هر قربانی. علیرغم اعتراف و محکومیت وحشتناک او، عدالت هرگز به طور کامل اجرا نشد او پیش از موعد مرد.