حادثه 24 – اردیبهشتماه 1396 کارکنان بیمارستان یکی از شهرهای استان خراسان رضوی به مأموران پلیس خبر دادند مردی زخمی پس از انتقال به بیمارستان به کام مرگ رفته است. با اعلام این خبر، تیمی از مأموران راهی بیمارستان و روی تخت بیمارستان با جسد مرد میانسالی به نام سعید روبهرو شدند که با ضربه چاقو به گردنش به قتل رسیده بود.
قاتلی که بالای طناب دار بخشیده شده بود به سلولش بازگشت و مدتی بعد با پسانداز همسلولیاش موفق شد دیه مقتول را پرداخت و رضایت اولیای دم را جلب کند. او بعد از اینکه آزاد شد در حرم امام رضا (ع) پس از هفت سال پسرش را در آغوش گرفت. این روایت که شباهت زیادی به فیلمهای سینمایی دارد، روایتی حقیقی است که به تازگی رقم خورده است.
اردیبهشتماه 1396 کارکنان بیمارستان یکی از شهرهای استان خراسان رضوی به مأموران پلیس خبر دادند مردی زخمی پس از انتقال به بیمارستان به کام مرگ رفته است. با اعلام این خبر، تیمی از مأموران راهی بیمارستان و روی تخت بیمارستان با جسد مرد میانسالی به نام سعید روبهرو شدند که با ضربه چاقو به گردنش به قتل رسیده بود.
درگیری در جاده
بررسیهای مأموران حکایت از آن داشت ساعتی قبل مردی با اورژانس تماس میگیرد و اعلام میکند مردی زخمی کنار یکی از جادههای اطراف شهر نیاز به کمک دارد. پس از اعلام این خبر، آمبولانس، به محل اعزام میشود، اما قبل از رسیدن آمبولانس، رانندگان عبوری پیکر خونین و نیمهجان سعید را کنار جاده پیدا و برای درمان به بیمارستان منتقل میکنند. تلاش تیم پزشکی برای نجات جان مرد زخمی نتیجهای نمیدهد و وی بر اثر شدت جراحات و خونریزی در اتاق عمل فوت میکند. از سوی دیگر بررسیها نشان داد مقتول چند روز قبل با مرد 30 سالهای به نام پژمان مشاجره و درگیری داشته است. پژمان، مدیر نمایندگی بیمهای است که چند روز قبل مقتول برای بیمه کردن خودرویش به دفتر او رفته بود، اما با هم اختلاف مالی پیدا میکنند و درگیر میشوند. پس از این، سعید و پژمان برای حل اختلاف مالیشان روز حادثه با هم قرار میگذارند و شاهدان هم میبینند آنها از دفتر کاری پژمان بیرون میآیند و سوار خودرو و به سمت مقصدی راهی میشوند، اما ساعتی بعد پیکر خونین سعید کنار جادهای کشف و به بیمارستان منتقل میشود.
2 سال بعد
شواهد و دلایل همگی حکایت از آن داشت سعید در درگیری با مدیر نمایندگی بیمه به قتل رسیده است، به همین دلیل مأموران برای بازداشت متهم راهی خانه او شدند، اما دریافتند مرد مظنون پس از حادثه از محل زندگیاش به مکان نامعلومی گریخته است.
بدین ترتیب تحقیقات برای دستگیری قاتل فراری ادامه داشت، اما مأموران هیچ ردی از متهم پیدا نکردند و مشخص شد او هر زمانی که مأموران را در یک قدمی خود میبیند، مخفیگاهش را تغییر میدهد. پرونده مقتول همچنان روی میز بازپرس جنایی و کارآگاهان مبارزه با قتل پلیس آگاهی باز بود تا اینکه دو سال بعد مأموران پلیس با خبر میشوند قاتل با اجاره کردن خانهای در شهر مشهد زندگی مخفیانهای را آغاز کرده است. با به دست آمدن این سرنخ، مأموران مخفیگاه متهم را شناسایی و وی را بازداشت میکنند.
اعتراف
متهم پس از انتقال به اداره پلیس با اظهار پشیمانی به قتل مرد میانسال اعتراف میکند و در توضیح ماجرا میگوید: «من نمایندگی بیمه دارم. چند روز قبل از حادثه، مقتول برای بیمه بدنه خودرویش به دفترم مراجعه کرد. خودرویش نیاز به نظر کارشناسی داشت و من هم از او خواستم خودرویش کارشناسی شود و بعد من بیمه بدنه برایش صادر کنم، اما او اصرار داشت خودرویش را بدون کارشناسی بیمه بدنه کنم. به هرحال من بیمه نکردم و قرار شد او ابتدا خودرویش را کارشناسی کند و بعد به دفتر من بیاید. او یک روز بعد در حالی که خیلی عصبانی بود دوباره به دفتر کارم آمد که متوجه شدم با خودرویش تصادف کرده و خسارت دیده است. سعید مرا مقصر خسارتش میدانست و میگفت اگر خودرویش را بیمه کرده بودم الان خسارت کمتری متوجه او میشد. هر چقدر به او گفتم من مقصر نیستم و باید خودرویش کارشناسی میشد، فایدهای نداشت و او راضی نمیشد. او میگفت من باید تمامی خسارتش را پرداخت کنم و من هم قبول نمیکردم تا اینکه با هم توافق کردیم پیش یک کارشناس برویم و او واسطه بین ما شود و هرچه پیشنهاد داد ما عمل کنیم. با هم سوار خودروی سعید شدیم و به راه افتادیم، اما در میانه راه دوباره با هم درگیر شدیم. درگیری ما در جاده بالا گرفت و او خودرو را نگه داشت و چاقویی از داشبورد بیرون آورد به طرف من حمله کرد. ضربهای به سرم زد و من هم زخمی شدم. خیلی عصبانی شدم، میخواستم چاقو را از دستش بگیرم که در کشمکش و درگیری چاقو به گردنش اصابت کرد. خونین روی زمین افتاد و من هم بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم و درخواست کمک کردم، اما سعید حالش بد شده بود که من از ترس فرار کردم. در این دو سال حیران و سرگردان این شهر و آن شهر بودم که به دام مأموران گرفتار نشوم، اما در نهایت دستگیر شدم. در این مدت عذابوجدان داشتم، اما قصد قتل سعید را نداشتم و قتل او اتفاقی رخ داد.»
یک دقیقه و نیم پس از مرگ
متهم پس از اعتراف و تکمیل شدن پروندهاش در دادگاه کیفری یک استان خراسان رضوی پای میز محاکمه حاضر شد. اولیای دم برای قاتل درخواست قصاص دادند و قضات دادگاه هم وی را مجرم شناختند و به قصاص محکوم کردند.
پس از تأیید حکم قصاص قاتل در دیوان عالی کشور، تیم صلح و سازش جلسات متعددی را برای جلب رضایت اولیای دم برگزار کردند، اما پسر و دختر مقتول حاضر به بخشش قاتل پدرشان نشدند و اصرار به قصاص داشتند تا اینکه خردادماه سال گذشته پژمان برای اجرای حکم پای چوبه دار رفت.
قاتل در جایگاه مخصوص حاضر شد و طناب دار به گردنش آویخته و اشک از چشمانش جاری شد. التماسهای قاتل و اصرار تیم صلح و سازش زندان از اولیای دم در آخرین لحظات نتیجهای نداشت و پسر و دختر مقتول چهار پایه را از زیر پای قاتل کشیدند و وی میان آسمان و زمین معلق ماند. قاتل نفسهای آخرش را میکشید و رنگ رخسارش حکایت از پایان عمرش میداد که پس از گذشت یک و نیم دقیقه از اجرای حکم، پسر و دختر مقتول اعلام کردند قاتل را بخشیدهاند. با اعلام نظر اولیای دم، عوامل اجرایی حکم به سرعت قاتل را از چوبه دار پایین کشیدند. برق امید در چشمان خانواده قاتل برق زد و پزشک حاضر هم اعلام کرد هرچند متهم از ناحیه گردن آسیب دیده، اما هنوز نفس دارد و اگر به سرعت به بیمارستان منتقل شود به احتمال زیاد به زندگی دوباره بازمیگردد. بدین ترتیب پژمان به بیمارستان منتقل شد و در حالی که از ناحیه مهرههای گردن آسیب دیده بود، از مرگ نجات پیدا کرد.
دیدار پسر در حرم
قاتل پس از بهبودی دوباره راهی زندان شد و اینبار صلح یاران تلاش کردند متهم از زندان آزاد شود و به آغوش خانوادهاش بازگردد، اما اولیای دم درخواست دیه و اعلام کردند با دیه پدرشان قصد دارند کار خیر و عامالمنفعه انجام دهند. متهم پس از حادثه، همسرش از او جدا شده بود و از آن زمان به بعد پسرش را که آن زمان 6 ساله بود، ندیده بود، به همین دلیل خانم آذر شهسواری، مسئول کمیته سفیران صلح و سازش کشور مستقر در دادسرای امور جنایی تهران تلاش خود را برای آزادی متهم آغاز کرد و در نهایت با کمک خیرین دیه مقتول پرداخت شد.
متهم چند روز قبل، پس از آزادی از زندان راهی حرم امام رضا (ع) شد و در آنجا پس از هفت سال پسرش را که با هماهنگی صلح یاران به حرم آمده بود در آغوش گرفت.
وی گفت: «پس از آزادی تصمیم گرفتم اشتباهی را که مرتکب شده بودم، جبران کنم. یکی از همسلولیهایم وقتی فهمید من برای پرداخت دیه مشکل دارم، تمام پساندازی را که داشت، در اختیارم قرار داد و من الان تصمیم گرفتهام برای جلب رضایت اولیای دم پروندهاش تلاش کنم و او را از چوبه دار نجات دهم. سه همسلولی دیگرم که آنها هم به صورت اتفاقی در درگیری مرتکب قتل شدهاند، الان در یک قدمی چوبه دار قرار دارند و من امیدوارم بتوانم از اولیای دم برای آنها هم رضایت بگیرم.»