زمان مطالعه: 5 دقیقه

جوان تحصیلکرده پس از سرقت برای مالباخته‌ها نامه می نوشت

جوان 25ساله‌ که همه رویایش راه‌اندازی یک شرکت تجاری بود، برای رسیدن به آن، وارد بازی خطرناکی شد و به عضویت یک باند سرقت درآمد. او اما پس از هر بار سرقت، دچار عذاب وجدان می‌شد و برای اینکه از عذابش بکاهد، برای مالباخته‌ها نامه می‌نوشت.
14 مرداد 1403
شناسه : 122165
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/122165
96+
بالا
جوان 25ساله‌ که همه رویایش راه‌اندازی یک شرکت تجاری بود، برای رسیدن به آن، وارد بازی خطرناکی شد و به عضویت یک باند سرقت درآمد. او اما پس از هر بار سرقت، دچار عذاب وجدان می‌شد و برای اینکه از عذابش بکاهد، برای مالباخته‌ها نامه می‌نوشت.

حادثه 24 - جوان 25ساله‌ که همه رویایش راه‌اندازی یک شرکت تجاری بود، برای رسیدن به آن، وارد بازی خطرناکی شد و به عضویت یک باند سرقت درآمد. او اما پس از هر بار سرقت، دچار عذاب وجدان می‌شد و برای اینکه از عذابش بکاهد، برای مالباخته‌ها نامه می‌نوشت.

در اواسط هفته گذشته مأموران پلیس آگاهی تهران، اعضای یک باند سرقت را دستگیر کردند که به خانه‌ها دستبرد می‌زدند. همه اعضای این باند‌ سابقه‌دار بودند به جز یک نفر. کم سن و سال‌ترین عضو گروه، احسان نام داشت که هیچ‌گونه سابقه‌ای در پرونده‌اش نداشت و نخستین باری بود که دست به سرقت می‌زد. عجیب اینکه بررسی‌ها نشان می‌داد که احسان پس از هر سرقت دچار عذاب وجدان می‌شد و یک برگه‌ روی یخچال خانه مالباخته‌ها می‌چسباند با این مضمون که «لطفا مرا ببخشید...» او حالا در گفت‌وگویی از انگیزه خود برای ارتکاب سرقت‌ها و پشیمانی عجیبش پس از هر سرقت می‌گوید.

تحصیلکرده‌ای؟

بله. لیسانس مدیریت دارم. سال‌ها زحمت کشیدم و درس خواندم تا برای خودم اسم و رسمی داشته باشم، اما به بن بست رسیدم.

چرا یک جوان تحصیلکرده باید تبدیل به سارقی حرفه‌ای شود؟

چون هرچه تلاش کردم به خواسته هایم نرسیدم. نه پشتوانه مالی دارم و نه پدر و مادری پولدار. به سختی توانستم درس بخوانم و وارد دانشگاه شوم. یعنی هم درس می‌خواندم و هم کار می‌کردم. همه رویایم این بود که یک شرکت تجاری برای خودم تأسیس کنم  اما سرمایه‌اش را نداشتم. برای همین تصمیم گرفتم وارد باند سرقت شوم تا سرمایه‌ اولیه‌ام جور شود. البته قصدم این بود که پول‌های دزدی را بعدا به صاحبانشان برگردانم و این دیگر اسمش دزدی نبود، قرض بود. انگار از آدم‌های غریبه قرض می‌گرفتم تا در آینده نه چندان دور به آنها برگردانم. به همین دلیل بود که در هر سرقت، چند خط برای مالباخته‌ها می‌نوشتم تا بدانند من سارق نیستم.

اما به‌نظر می‌رسد نامه‌هایی که می‌نوشتی بیشتر به‌خاطر این بود که عذاب وجدان خودت کمتر شود.

این هم درست است. من ذاتا دزد و خبیث نیستم. دلم نمی‌خواست پول حرام وارد زندگی و کسب ‌وکارم شود.

توی نامه‌هایت چی می‌نوشتی؟

اینکه من دزد نیستم و به‌زودی پولتان را برمی‌گردانم یا حلالم کنید و این پول را به‌عنوان قرض به یک جوان بیکار در نظر بگیرید. به‌خودم قول داده بودم بعد از تأسیس شرکتم، بدهی‌هایم را برگردانم.

چطور به یادت می‌ماند که چند مورد سرقت انجام داده ای؟

برای این کار دفترچه ای تهیه کرده بودم. تمامی آدرس‌ها و پولی را که سهم من از هر سرقت می‌شد داخل آن می‌نوشتم. حتی تصمیم داشتم قرضم را به نرخ بازار برگردانم. مثلا 200گرم طلا برای فلان مالباخته و...

برگردیم به روزی که سرقت را شروع کردی. توضیح بده که چطور با اعضای باند آشنا شدی.

یکی از اعضای گروه، از اقوام دورمان بود. او وقتی از زندان آزاد شد به دیدنم آمد و گفت که می‌خواهد به خانه‌ها دستبرد بزند. می‌گفت مردم در خانه هایشان پول و طلا نگه می‌دارند که راحت می‌شود با شگردی خاص وارد خانه‌ها شد و به راحتی نقشه سرقت را اجرا کرد.

با چه شگردی؟

یکی از اعضای باند می‌توانست با کارت تلفن درِ خانه‌ها را باز کند. بعد از آن ما وارد می‌شدیم و اموال با ارزش را به سرقت می‌بردیم.

چطور دستگیر شدید؟

ظاهرا در یکی از سرقت‌ها، یکی از اعضای باند، ماسک خود را برداشته بود تا با بطری آب بنوشد. از قضا دوربین مداربسته‌ای که روبه‌روی ساختمان بود، چهره او را ثبت کرده بود؛ چون سابقه‌دار بود، لو رفت و همگی دستگیر شدیم.

آخرین اخبار «حوادث تهران» را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید.

صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.

ارسال نظر