حادثه 24 - میتوان انتشار آلبوم رخصت یا اجرای مراسمی توسط هنرمندان در ۲۹ شهریور برای ایتامی که تا همین سالها مهمان صدای ناصر بودند و مهمتر ازهمه ساخت مستند جعبهی سیاه دربارهی زندگی شخصی ناصریا را دلیل و بهانهای برای مصاحبه با نسرین تک خواهر زنده یاد ناصر دانست.
اما یکی از بهانههایمان برای این مصاحبه بازار شایعاتی است که هنوز هم پس از گذشت از ۶ سال هنوز هم داغ است.
در این مطلب نسرین عبداللهی رازهایی را فاش میکند که تاکنون در هیچ مصاحبهای دربارهی آن صحبت نشده است.
در ادامه مصاحبه را از سال ۱۳۹۱ بخوانید.
بیوگرافی ناصر عبداللهی
زنده یاد ناصر عبداللهی دهم دی ماه در محل سید کامل بندر عباس به دنیا آمد او فرزند سوم خانواده بود.
نسرین تک دختر خانواده عبداللهی درباره خانواده عبداللهی میگوید پدرم فلوت میزد و محمد طیب بزرگترین برادرم ملودیکا ناصر هم از همان ابتدا به سمت موسیقی کشیده شد.
اما هیچ کس در خانواده فکر نمیکرد علاقهی او به سازهای بندری باعث شود روزی جز محبوبترین خوانندههای ایران شود.
نسرین از نوجوانی ناصر خاطرههای زیادی به یاد دارد اما یکی از شیرینترین خاطرههایش با ناصر برمی گردد به اتاقی که که در خانه آزمایشگاه شده بود.
در خانه اتاقی داشتیم که شده بود آزمایشگاه شخصی ناصر او بیشتر وقت خود را در آنجا میگذراند، به یاد دارم ۱۲ سال بیشتر نداشت که به خاطره آزمایشهایش از مدرسه میکروسکوپ هدیه گرفت.
همیشه فکر میکردیم ناصر دانشمند میشود اما زمانی که در سنّ ۱۳ سالگی با صدا سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان همکاری کرد همه اعضای خانواده باورمان شد که قرار است او یک هنرمند شود.
ازدواج با اولین عشق
ناصر سال ۶۷ بود که به فهیمه غفوری ازدواج کرد نسرین میگوید ناصر فقط ۱۸ سال داشت که به فهیمه علاقهمند شد.
او از سال ۶۶ با بابک غفوری برادر فهیمه در یک گروه موسیقی به نام فریاد ساحل همکاری میکرد، رفت و آمدها بین بابک و ناصر زیاد شده بود، یا بابک خانه ما بود یا ناصر خانه بابک، یک روز ناصر به خانهی ما آمد.
به مادرم که از همه صمیمیتر بود گفت که به فهیمه خواهر بابک علاقهمند شده و دوست دارم اگر فهمیمه راضی باشد زندگی مشترک را با هم آغاز کنند.
مادر مخالفتی نکرد فقط پرسید آیا با این سنّ از پس زندگی مشترک بر میآید ناصر با تمام قاطعیت گفت برای زندگی مشترک با فهیمه آماده است.
به خواستگاری فهمیه رفتیم آنها زندگیشان را شروع کردند، نوید پسر اول ناصرساله ۶۸ به دنیا آمد، اردیبهشت ۷۱ خدا نازنین را به ناصر داد و دی ماه ۷۳ نامی به دنیا آمد.
ناصر ترانههای زیادی را برای همسرش خواند او ترانههای نازتکه و یاروم چوکه را بارها به همسرش تقدیم کرد.
ترک بندر به مقصد تهران
سال ۷۶ بود که ناصر تصمیم گرفت از بندر به تهران بیاید ولی یک سال بیشتر در تهران دوام نیاورد.
نسرین دربارهی آن روزها میگوید سال ۷۶ به خاطر کار به همراه خانوادهاش به تهران آمد یک سال هم در تهران ماند.
ولی مشکلاتی برایش پیش آمد که ترجیح داد به بندر بازگردد، خیلی از مشکلات ریز و درشت که نگذاشت ناصر در تهران بماند.
راز مرگ مشکوک ناصر عبداللهی از زبان خانوادهاش فاش شده بود.
جدایی ناصر عبداللهی از همسر اول
سال ۷۷ خانواده ناصر به بندر بازگشتند ولی در سال ۸۰ دوباره ناصر به خاطره مشکلاتی در زندگی خصوصیاش به همراه خانوادهاش به تهران بازگشت.
سال ۸۲ بود که فهیمه و ناصر به مشکل برخوردند آنها به این نتیجه رسیدند که بهتر است که زندگیشان را جدا از هم ادامه دهند.
نسرین ادامه میدهد ناصر و فهیمه با اینکه علاقه زیادی به هم داشتند اما ترجیح دادند هرکدام به تنهایی زندگیشان را ادامه دهند.
بارها ناصر به من گفت زمانی که با فهیمه ازدواج کردم ۱۸ سال بیشتر نداشتم ولی حالا یک هنرمند هستم و حتی به راحتی نمیتوانم با خانواده به رستوران بروم و غذا بخورم یا کودکان و همسرم را به تفریح ببرم.
به همین خاطر هرچی دارم برای فهیمه و بچههایم میگذارم، نسرین ادامه میدهد رفتن فهیمه بار سنگینی به دوش ناصر گذاشت هر سه فرزند ناصر وابستگی شدیدی به مادرشان داشتند.
ازدواج دوم ناصر عبداللهی
ناصر سال ۸۲ بود که به خواستگاری همسر دومش یعنی فاطمه رفت، خوانندهی جوان که دیگر جز محبوبترین خوانندههای ایران شده بود.
نسرین ادامه میدهد یک روز ناصر به خانه آمد و خواست که همراهیاش کنیم تا به خواستگاری فاطمه برود.
به خواستگاری رفتیم و آنها قبول کردند. سال ۸۴ نینا به دنیا آمد بچهها همه در کنار فاطمه و ناصر زندگی کردند.
سال ۸۵ ناصر به همراه خانوادهاش به بندر برگشت او میخواست ترانههایی بسازد که میگفت در تهران نمیتواند کار کند.
ناصر به بندر آمد و چند ترانه همچون خدای خوشگلم را ساخت برادرش عقیل کارهای او را صدا برداری میکرد.
در این زمان ناصر تصمیم گرفته بود آلبومی همچون آلبومهای اول خود که معنوی بود و در هرمزگان منتشر میشد به بازار ارائه دهد
۲ روز پیش از مرگ
نسرین از چند روز قبل از فوت ناصر میگوید ۲روز پیش از مرگش با او تماس گرفتم گفت یادداشتی را که سال ۸۳ برایش نوشتم لای کتابهایش پیدا کرده و بسیار دلش هوای ان روزهارا دارد.
گفت زود بیا ببینمت، کلی باهم شوخی کردیم ما خانوادگی عادت داریم اگر نتوانیم حرفی را بزنیم برای هم یادداشت مینویسیم من هم سال ۸۳ برای ناصر یادداشتی گذاشته بودم که ۲روز قبل از مرگش آن را دوباره خواند بود.
ناصر و نسرین چند دقیقه باهم شوخی میکنند و میخندند و ناصر میگوید که چقدر دلش میخواهد به خانهی نسرین بیاید و حواری بخورد.
نسرین در حالی که اشک در چشمانش جاری شده است ادامه میدهد چقدر آن روز سر به سر هم گذشتیم و خندیدیم فکرش راهم نمیکردم که برادرم را ۲ روز بعد از دست بدهم.
آن هم برادری که اگر یک لحظه ساکت بود همه ما دلمان میگرفت ناصر عادت داشت همیشه بخندد و هیجانانگیز باشد.
راز مرگ مشکوک ناصر عبداللهی از زبان خانوادهاش فاش شد.
روز حادثه اولین بار چه کسی ناصر را در حالت کما دید؟
برادرم عقیل اولین کسی بود که به کما رفتن ناصر را دید، او که کار صدا برداری ناصر را انجام میداد ۳ آذر ماه به خانه ناصر رفت تا کار ترانه و صدا برداری را شروع کند.
همسرش در خانه نبود به همراه نینا به خانه پدرش رفته بود، نوید، نازنین و نامیها در مدرسه بودند و ناصر در بالکن خوابید بود.
عقیل از آنجا که میدانست ناصر روی خوابش حساس است و اگر او را از خواب بیدار کند ممکن است بد اخلاق شود با دیدن خواب ناصر چند ساعت منتظر میماند تا او بیدار شود.
ولی ناصر از خواب بیدار نشد و این مساله عقیل را نگران کرد به ذهنش رسید که بامن تماس بگیرد و من را در جریان خواب عجیب و بیحرکت بودن جسم ناصر بگذارد.
نسرین از تماس عقیل میگوید عقیل با من تماس گرفت و گفت چند ساعت منتظر ناصر مانده اما ناصر بیدار نمیشود.
حتی تکان هم نمیخورد صدایم را هم میشنود ولی عکس العملی نشان نمیدهد.
صدایش پر از استرس بود گفت میترسد و نگران حال ناصر است گفتم بیدارش کن گفت بد اخلاق میشود گفتم نهایتش این است که بیدار میشود و سرت داد میزند حداقل از حالش با خبر میشوی.
عقیل گوشی را قطع کرد دل در دلم نبود مانده بودم که شده است عقیل این بار با صدای پر از استرس تماس گرفت و گفت نسرین ناصر بیدار نمیشود.
نفس میکشد ولی بیحرکت است بیا به خانهی ناصر و ببین چرا بیدار نمیشود. خودم را به خانه ناصر رساندم و دیدم اشک ازچشمان عقیل سرازیر است.
نسرین از ثانیههایی میگوید که با بدن نیمه جان ناصر روبرو شد
نفسش را چک کردم نفس میکشید اما تکان نمیخورد چشمانش را باز کردم سیاهی چشمانش به سمت بالا رفته بود حدس زدم به کما رفته است با اورژانس تماس گرفتم و ناصر را به بیمارستان خلیج فارس بردیم.
در بیمارستان چه گذشت؟
نسرین در تمام لحظهها در کنار ناصر بود، ناصر را برای شستشوی معده به اتاق مخصوص بردند نسرین ادامه میدهد از دکتر پرسیدم که چرا ناصر را باید شستشوی معده داده شود.
او گفت هرکسی به کما میرود اول شستشوی معده داده میشود تا اگر سم یا داروئی در معده داشته باشد بیرون بیاید. خیالم راحت شد، شستشو انجام شد دکتر به من گفت که جز شکلات و کمی تنقلات چیزی در معده ناصر نبود و هیچ دارو یا سم هم در معده او یافت نشده است.
دکتر نگرانیام را دید و با اطمینان جواب داد که خود کشی در کار نبود چون سمی در بدن او یافت نشده است.
لحظهای که نسرین بدن نیمه جان برادرش را در بیمارستان به این اتاق و آن اتاق میبرد یاد کبودیهایی میافتاد که در بالکن روی صورت ناصر دیده بود. او از دکتر دربارهی کبودیها میپرسد و دکتر پس از بررسی عکسها و آزمایشهای دیگر به او میگوید ناصر در قسمت جمجمه و کتف و دنده شکستگی دارد.
کلیههایی که رسوب کرده بود…
تنها دختر خانواده عبداللهی تا صبح آن روز در بیمارستان خلیج فارس از طریق دکترها و پرستارها جویای حال برادرش بود، پزشکان بیمارستان خلیج فارس به خاطر نداشتن امکانات از خانواده ناصر خواستند آزمایشهای ناصر به بیمارستان کودکان بندر عباس منتقل شود.
نمونه برداریها انجام شد و جواب آزمایشات هم آمد دکتر به نسرین گفت که کلیهی او رسوب کرده است و این نمونه فقط در زلزله بم دیده شده است که به خاطره آوار شدید کلیهی فرد رسوب کرده است!
نسرین از دکتر توضیحات بیشتر خواست با شنیدن این حرف لرزه به تنم افتاد ناصر بیماری کلیه نداشت و امروز برگ جواب آزمایش نشان میداد کلیههایش رسوب زیاد و بیسابقه داشته است.
راز مرگ مشکوک ناصر عبداللهی از زبان خانوادهاش فاش می شود.
از بیمارستان خلیج فارس تا بیمارستان شهید محمدی
دیگر خبر در روزنامهها چاپ شده بود و همه از به کما رفتن ناصر خبر داشتند عدهای از طرفدارانش به بیمارستان زنگ میزدند و خیلی از آنها دم در بیمارستان آماده بودند.
پزشکان بیمارستان خلیج فارس به خاطره امکاناتی که بیمارستان شهید محمدی داشت ترجیح دادند ناصر به این بیمارستان منتقل شود.
اما در ۱۲ روزی که هم که در این بیمارستان بود هیچ تغییر مثبتی در وضعیت ناصر ایجاد نشد.
از هر دکتری میپرسیدم تشخیص نمیداد که برادرم به چه دلیل به کما رفته است ناصر یک هنرمند مشهور بود و به همین خاطر شایعات شروع شده بود.
من با دکترها و پرستاران در ارتباط بودم نمیدانستم علت شکستگی پشت جمجمه برادرم چیست و چرا کلیههایش رسوب کرده است.
ولی خبرهای کذبی منتشر میشد که ناصر دعوا کرده است، خود کشی کرده است، همهی این شایعات کذب من و خانوادهام را بدجوری عذاب میداد مادر وضع روحی خوبی نبودیم و این شایعات بیشتر آزارمان میداد.
نسرین با صدایی بغضآلود میگوید ناصر حتی سیگار هم نمیکشید و بدترین شایعهای که مارا مورد آزار قرار میداد این بود که ناصر از داروهای روانگردان استفاده کرده است.
روزهای سخت
تنها خواهر ناصر از روزهای سختی میگوید که هیچوقت فراموششان نمیکند، بدترین روزهای زندگیم روزهایی بود که بدن نیمه جان برادرم را میدیدم و هیچ کاری از دستم بر نمیآمد.
حتی نمیتوانستم مقابل شایعاتی که برای برادرم میساختند بایستم، بارها شنیدم ناصر طی درگیری با کسی به کما رفته است.
جالب اینجا بود که من که خواهرش بودم نفهمیدم آیا کسی واقعا با برادرم درگیر شده است یا خیر، من که با پزشکان حرف زدم نمیدانستم دلیل اصلی به کما رفتن ناصر چه بود و این در حالی بود که مردم به راحتی قضاوت میکنند.
در این موقع بود که از ما عزم خود را جزم کردیم که اگر پزشکان اجازه بدهند او را به تهران منتقل کنند تا شاید بتوان با تجهیزات پیشرفتهتری او را به هوش بیاورند.
هرچند پزشکان اعتقاد داشتند که انتقال او به تهران هم دردی را دوا نمیکند چون سطح هوشیاری ناصر بسیار پایین بود اما ما تصمیم گرفتیم تا هر راهی را امتحان کنیم.
نسرین از لحظهای میگوید که ناصر به وسیلهی یک هواپیمای شخصی از بندر عباس به تهران منتقل شد، ناصر را به بیمارستان هاشمی نژاد آوردیم وضعیت او هرروز بدتر میشد.
اما به خاطره حاشیههایی که درست میشد نمیشد به راحتی به اتاق آیسییو رفت و پرسید که ناصر در چه وضعیتی به سر میبرد.
یک روز که بسیار حال روحیام به هم ریخته بود از دکتری که در بندر ناصر را معاینه کرده بود و به تهران آمده بود خواستم با پزشک ناصر ارتباط بگیرد بعد حقیقت را به من بگوید.
آن روز سطح هوشیاری ناصر ۴ درصد بود و این در حالی بود که به خاطره طرفداران ناصر اعلام میشد که حالش روبه بهبود است.
دکتر پس از چند دقیقه به من زنگ زد و گفت محکم باشم چون ناصر در وضع مساعدی نیست و بهتر است خانواده را برای شنیدن خبر مرگ او آماده کنم باورتان نمیشود چه کشیدم اما باید محکم و با درایت رفتار میکردم.
۲۷روز کما و شمارش معکوس
ناصر ۲۷ روز در کما ماند و پس از تلاشهای زیاد پزشکان سر انجام در سن ۳۶ سالگی در ۲۹ آذر ۸۵ درگذشت.
خانواده او جسد او را به بهشت زهرای بندر عباس بردند و او را در آنجا به خاک سپردند.
نسرین میگوید او را به بندر عباس آوردیم و در بهشت زهرای بندر به خاک سپردیم، ناصر مرد، اما هنوز شایعات تمام نشده بود و هرروز بیشتر از دیروز نمک روی زخممان میپاشیدند
پزشکی قانونی پس از کالبد شکافی چه گفت؟
در برگهای که من از پزشکی قانونی دریافت کردم علت مرگ ناصر مسمومیت داروئی و شکستگی جمجمه عنوان شده بود.
این در حالی بود که من مات و مبهوت لحظهای رو به یاد آوردم که برای اولین بار خودم بدن نیمه جانش را به بیمارستان خلیج فارس رساندم و پزشک پس از شستشوی معده به من اطمینان داد که هیچ مسمومیت داروئی در بدن ناصر دیده نشده است.
استاندار بندرعباس آقای شیخ الاسلام بود که من بارها برای اینکه حقیقت را بدانم با او تماس گرفتم و خواستم به من در کشف حقیقت ماجرا کمک کند او هم کمک کرد ولی علت به کما رفتن ناصر مشخص نشد.
به هر حال من و خانودام در صورتی برگه پزشکی قانونی را مقابل رویمان گرفتیم که روزها و ساعتها با پزشکانی صحبت کردیم که علت مرگ برادرم را نمیداستند.
حتی یک دلیل درست برای رسوب کلیههایش ارائه ندادند و پزشکی که او را ششتشوی معده داد به من همان جا گفت که ناصر دچار مسمومیت داروئی نشده است.
سالها از مرگ ناصر عبداللهی میگذرد هرچند این هنرمند برجسته با هنر و صدای خود بین مردم زنده است اما هنوز دلیل مرگ او در هاله ابهام قرار دارد.
آیا میتوان این ادعا را پذیرفت که آن شب به سر، دنده و کتف هنرمند محبوب ایران ضربهای وارد شده بود؟ چرا پس از شستشوی معده آثاری از مسمومیت دارویی نبود؟
آخرین اخبار فرهنگی را در صفحه اخبار فرهنگی حادثه 24 بخوانید.
صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.