خوشحالی پسر جوان از قتل مادرش و مرد غریبه

مادرم مستحق مرگ بود و از قتل او خوشحالم. هر فردی خیانت کند، مستحق مرگ است و خون مادرم و مردی که با او فرار کرد، حلال بود.
تاریخ: 18 تیر 1402
شناسه: 97941

حادثه 24 - مادرم مستحق مرگ بود و از قتل او خوشحالم. هر فردی خیانت کند، مستحق مرگ است و خون مادرم و مردی که با او فرار کرد، حلال بود. اگر صدبار بار هم به عقب برگردم مادرم و صابر را می‌کشم.» پسر جوان در حالی به اتهام قتل مادرش و مردی میانسال در دادگاه از خود دفاع کرد که هیچ نشانه‌ای از پشیمانی در چهره‌اش دیده نمی‌شد. خانواده زن میانسال در این جلسه اعلام کردند علیه پسر جوان و دو همدستش هیچ شکایتی ندارند و این زن مستحق مرگ بود.

در آخرین روزهای سال ۱۳۹۹ ماموران پلیس آگاهی قرچک ورامین در جریان جنایتی هولناک در خانه‌ای در این شهر قرار گرفتند. ماموران با حضور در محل جنایت با جسد مرد میانسال در حیاط خانه رو‌به‌رو شدند که با ضربه‌های چاقو و شلیک اسلحه شکاری به قتل رسیده بود. بررسی صحنه نشان می‌داد، او با قاتل درگیر شده اما نتوانسته از دستش فرار کند. تیم جنایی با ورود با بررسی خانه جسد زنی میانسال را پیدا کردند که او با شلیک نیز گلوله به قتل رسیده بود. به دلیل این‌که وسیله‌ای از آن خانه سرقت نشده بود، احتمال قتل این زن و مرد با انگیزه انتقام مطرح شد.  با تحقیق از همسایه‌ها مشخص شد، این زن و مرد از چند ماه قبل به این خانه آمده و در این مدت با کسی رفت و آمد نداشتند. در ادامه هویت قربانیان شناسایی شد. صابر ۴۵ ساله و فریبا ۴۲ ساله اهل یکی از شهرهای شمالی کشور بودند. فریبا ۲۳ سال قبل با مردی تبعه افغانستان که ۲۳ سال از خودش بزرگ‌تر بود ازدواج کرده و در شمال کشور زندگی می‌کردند. فریبا حدود یک‌سال قبل با صابر آشنا شده و با فرار از خانه به این شهر آمده و زندگی مخفیانه‌ای را آغاز کرده بودند.

اعتراف به قتل

با کشف این سرنخ، احتمال قتل توسط همسر و پسر فریبا قوت گرفت. آنها دستگیر و تحت بازجویی قرار گرفتند تا این‌که شهرام ۲۲ساله به قتل مادرش و صابر اعتراف کرد و گفت: بعد از فرار مادرم از خانه تصمیم به انتقام گرفتم. خیلی جست‌وجو کردم تا خانه‌شان را پیدا کرده و موضوع را به دو نفر از دوستانم به‌نام‌های رضا و نادر گفتم و آنها قبول کردند کمکم کنند. نیمه‌های شب در حالی که مسلح به چاقو و اسلحه بودیم از بالای دیوار وارد خانه شدیم. صابر متوجه حضورمان شد و با داد و فریاد قصد داشت همسایه‌ها را خبر کند. سریع به طرفش رفته و با چاقو چند ضربه به او زدیم. بعد داخل خانه شده و به مادرم شلیک کردم. وقتی از ساختمان بیرون آمدم برای اطمینان از مرگ صابر به سر او هم شلیک کردم.

پس از این اعترافات، رضا و نادر هم دستگیری شده و به همدستی در این جنایت اعتراف کردند.

در دادگاه

 پس از تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه قتل، پرونده برای محاکمه به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد. در جلسه رسیدگی به این پرونده که به ریاست قاضی دلداری و با حضور قاضی مستشار ناصر راهی برگزار شد، اولیای‌دم فریبا گفتند؛ شکایتی علیه متهمان ندارند و هر دو مقتول گناهکار بودند و باید مجازات می‌شدند. معاون قوه قضاییه هم به نیابت از فرزندان صغیر صابر درخواست دیه کرد. مادر صابر در این جلسه حاضر نشد اما در دادسرا برای قاتل پسرش درخواست قصاص کرده بود.

رئیس دادگاه از شهرام خواست برای دفاع در جایگاه قرار بگیرد که او با قبول اتهامش گفت: سزای کاری که مادرم کرد، مرگ است. او به خاطر ارتباط با مرد بیگانه آبروی ما را برده بود. از دوستانم خواستم همراهم باشند تا از آبروی خودم و خانواده‌ام دفاع کنیم. آنها هم پذیرفتند و به تهران آمدیم و مادرم و صابر را کشتیم.

در ادامه رضا در جایگاه قرار گرفت و گفت: بعد از صحبت با شهرام خیلی ناراحت شدم و اسلحه شکاری را تهیه کرده و سه روز بعد برای اجرای نقشه به تهران آمدیم.

نادر سومین متهم بود که برای دفاع در جایگاه قرار گرفت و گفت: ما برای دفاع از ناموس به دنیا آمده‌ایم و برای دفاع از ناموس هم از دنیا می‌رویم. اگر این اتفاق تلخ برای هرکدام از ما رخ می‌داد، با او همراهی می‌کردیم. در ابتدا قرار بود به آن خانه برویم و مادر شهرام را برگردانیم اما وقتی به آنجا رسیدیم، فهمیدیم برگشتی در کار نیست و نتوانستیم با این بی‌آبرویی کنار بیایم و صابر و مادر شهرام را کشتیم. من و رضا با چاقو و قمه صابر را زدیم و شهرام هم در پایان به او شلیک کرد. در ماجرا قتل مادر شهرام نقشی نداشتیم و او به تنهایی مادرش را کشت. در ادامه وکیل شهرام در دفاع از او گفت: موکلم بر اساس اعتقادات دینی و مذهبی‌اش دست به چنین عملی زده و معتقد بوده خون مادرش حلال است. از قضات می‌خواهم این موضوع را در صدور حکم در نظر بگیرند.

پشیمان نیستم

قاضی دلداری در پایان از شهرام خواست برای آخرین دفاع در جایگاه قرار بگیرد که او با قبول اتهامش گفت: قبول دارم دو نفر را کشته‌ام اما از نظر اعتقادی کسی که گناه کرده باید کشته شود.

رئیس دادگاه: اگر زمان به عقب برگردد بازهم همین کار را می‌کنی؟

شهرام: صد بار هم زمان به عقب برگردد، باز هم مادرم را می‌کشم. او پدر پیرم را رها کرد و با مرد غریبه به تهران فرار کرد. او دنبال خوشگذرانی‌اش بود و باید کشته می‌شد و از قتل او خوشحالم.

رئیس دادگاه: شما اهل تسنن هستید؟

شهرام : بله.

رئیس دادگاه: آیا در جایی خوانده‌ای باید با فردی مثل مادرت این برخورد را کرد؟

شهرام: نه جایی نخواندم اما از بچگی یاد گرفتم اگر کسی چنین خطایی کرد، خونش حلال است و باید کشته شود.

پس از دفاعیات سه متهم پرونده قضات برای تصمیم‌گیری وارد شور شدند.

آخرین اخبار «حوادث تهران» را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید.

صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.

در همین رابطه