حادثه 24 - خواهری که 17سال قبل برادرش را گم کرده و از سرنوشت او بیخبر بود با کمک تیم جنایی پایتخت توانست پس از سالها دوری، وی را در آغوش بگیرد.
حدود 20روز قبل زنی جوان به شعبه هفتم بازپرسی دادسرای جنایی تهران رفت و گفت 17سال است که از سرنوشت برادرش بیاطلاع است. وی به بازپرس غلامحسین صادقزاده گفت: سال85 بود که برادرم با پدرم دچار اختلافاتی شد و از خانه قهر کرد و رفت. فکر میکردیم خیلی زود برمیگردد اما هیچ خبری از او نشد. در آن زمان همهجا را گشتیم و حتی از پلیس هم کمک گرفتیم اما به هیچ نتیجهای دست نیافتیم. انگار برادرم آب شده و رفته بود توی زمین. باوجود اینکه خانوادهام ناامید شده بودند و میگفتند احتمالا بلایی بر سر برادرم آمده و وی جانش را از دست داده است اما من همیشه امیدوار بودم که بالاخره یک روز بر میگردد. در همه این سالها هرجا که میرفتم بهدنبال او میگشتم. هرازگاهی او را در خواب میدیدم و امیدوار بودم که زنده باشد اما 17سال گذشت و هیچ خبری از برادرم نشد. این اواخر بیتابیام برای آگاهی از سرنوشت او بیشتر شده بود و در نهایت با مشورت دوستانم راهی دادسرا شدم تا از تیم جنایی برای پیدا کردن برادرم کمک بخواهم.
پایان شیرین دوری
پس از ثبت اظهارات این زن، گروهی از مأموران اداره آگاهی تهران تحقیقات برای پیدا کردن ردی از پسر گمشده را شروع کردند. این تحقیقات مدتی ادامه داشت تا اینکه آنها با بررسیهای تخصصی به یک خط موبایل رسیدند که میتوانست آنها را به حل معما نزدیک کند. با پیگیری این سرنخ معلوم شد که پسر گمشده زنده و در یک رستوران مشغول بهکار است. وی به دادسرای جنایی تهران احضار شد و این در حالی بود که خبر نداشت خواهرش در جستوجوی اوست. مرد جوان وقتی وارد شعبه شد ناگهان خواهرش را دید که چشم انتظار او نشسته است. در همان نگاه اول او را شناخت و خواهر و برادر هردو با قدمهای لرزان بهسمت هم رفتند و درحالیکه اشک شوق میریختند یکدیگر را در آغوش کشیدند. پسر جوان که هرگز فکرش را نمیکرد در همه این سالها خواهرش بهدنبال او بوده، گفت: من در این مدت چند باری به مقابل خانهمان رفتم اما غرورم اجازه نمیداد که به خانوادهام نزدیک شوم. وی ادامه داد: 17سال قبل دعواهایم با پدرم باعث شد که از خانه فرار کنم. پدرم بر سرکوچکترین مسائل به من سرکوفت میزد، تحقیرم میکرد و میگفت تو در زندگی عرضه هیچ کاری را نداری. میخواستم بروم و اثری از خودم به جا نگذارم و در این مدت روزهای زیادی بود که حسرت خانواده و زندگی در کنار آنها را میخوردم اما غرورم اجازه برگشت نمیداد. چند سالی در یکی از شهرستانها زندگی کردم. کارگری میکردم تا خرج خودم را تامین کنم. بعد از چند سال، دلتنگی سراغم آمد. چندبار با تلفنهای مختلف با خانه تماس گرفتم و به محض شنیدن صدای اعضای خانوادهام، تلفن را قطع میکردم. بعد از چند سال به تهران برگشتم و در رستوران مشغول کار شدم. امروز که متوجه شدم خواهرم به تکاپو افتاده تا مرا پیدا کند احساس خوشبختی به سراغم آمد. چون در همه این سالها تصور میکردم آنها هیچ کاری برای پیدا کردن من نکردهاند. نمیدانید چهقدر خوشحالم که بعد از 17سال دوری، خواهرم را ملاقات کردم و او را در آغوش کشیدم. حالا چشم انتظار دیدن دیگراعضای خانوادهام هستم و دلم میخواهد تا وقتی زندهام زیر سایه خانوادهام بمانم.
آخرین اخبار «حوادث تهران» را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید.
صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.