حادثه 24 - آخرین عضو باند سرقت از خانه یک تیمسار بازنشسته رژیم پهلوی بعد از 17 سال فرار، دستگیر و در شعبه 12 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
رسیدگی به این پرونده از سال 82 به دنبال شکایت یک زن میانسال مبنی بر کلاهبرداری آغاز شد. این زن در تشریح ماجرا گفت: من همسر دوم یکی از نمایندههای مجلس دوران شاه هستم. بعد از فوت همسرم برای پیگیری اموال شوهرم به اداره دارایی رفته بودم که متوجه شدم یکی از املاکش را فروخته و با سند یکی دیگر از اموالش وام کلان گرفته شده است.
البته چند سال قبل از فوت شوهرم دو نفر مسلح به خانهمان دستبرد زدند و تعدادی از اسناد و مدارک را برداشتند و گمان میکنم کلاهبرداران همان سارقانی هستند که اسناد را از خانه ما به سرقت بردهاند.
پس از این شکایت، تحقیقات آغاز و مشخص شد در سال ۷۳ در ازای یکی از خانههای همسر شاکی ۲۰۰ میلیون تومان وام گرفته شده و اقساط آن نیز پرداخت نشده است. ضمن اینکه مأموران متوجه شدند که سرقت مسلحانه از خانه شاکی با همدستی پرستار آنها صورت گرفته بود.
به این ترتیب پرستار بازداشت شد و در اعترافاتش گفت: من به عقد موقت مرد بنگاهداری درآمده بودم. یک روز ماجرای کار در خانه تیمسار بازنشسته را برای شوهرم تعریف کردم و او هم با یکی از دوستانش نقشه سرقت از خانه تیمسار را طراحی و اجرا کرد.
روز سرقت من طبق قرار به بهانه بیرون گذاشتن زبالهها از خانه خارج شده و در خانه را باز گذاشتم. همان موقع دو نفر از دوستان شوهرم وارد خانه شدند و سرقت کردند.
در ادامه تحقیقات ۱۹ متهم که در این پرونده دست داشتند ردیابی و ۱۸ نفر از آنها بازداشت و محاکمه شدند. اما یکی از متهمها که بهعنوان سارق مسلح اسناد را ربوده بود، توانست 17 سال از دست مأموران مخفی بماند تا اینکه پلیس به تازگی دریافت که وی بازداشت شده و به زندان افتاده است که با هماهنگی، این متهم نیز برای محاکمه به شعبه 12 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه وکیل شاکی برای متهم درخواست اشد مجازات کرد.
پس از آن متهم به جایگاه رفت و گفت: یکی از دوستانم که بنگاه داشت، نقشه سرقت از خانه تیمسار بازنشسته را کشید و از من خواست تا به او کمک کنم ولی هیچ پولی نصیب من نشد.
قاضی از متهم سؤال کرد: چطور بدون چشمداشت حاضر به همکاری شدی؟ که متهم جواب داد: فقط برای کمک به دوستم دست به سرقت زدم. دوستم به من گفته بود که تیمسار بازنشسته سالمند است و هیچ وارثی ندارد و ما میتوانیم اسناد را برداریم تا چندسال بعد با سندسازی ملکها را بفروشیم. اما بعد فهمیدم دوستم خودش با سندسازی ملکها را فروخته یا وام گرفته است.
قاضی پرسید: بعد از چندین سال به چه اتهامی به زندان افتادی؟
متهم گفت: من صاحب بنگاه املاک هستم و در شهرک راهآهن ساخت و ساز میکردم. هیچ مشکل مالی هم نداشتم اما در همسایگی ما یک باشگاه ورزشی زنانه بود که پسر ۱۵ سالهای که شاگردم بود از روی شیطنت، مخفیانه به باشگاه رفته و از آنجا فیلم تهیه کرده بود. اما مسئول باشگاه متوجه ماجرا شد و به تعقیب این پسر نوجوان پرداخت او هم قصد فرار داشت اما تصادف کرد و کشته شد بعد هم وقتی پرونده به اداره پلیس رفت مرا دستگیر کردند و به زندان افتادم.
با پایان دفاعیات متهم، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.