حادثه 24 - صاحب سوپرمارکت که متهم است به خاطر یکپاکت سیگار، چشم یکی از مشتریان را کور کرده روز گذشته در دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شد.
سال گذشته مأموران پلیس از درگیری چند مرد جوان مقابل سوپرمارکتی در غرب تهران باخبر و راهی محل شدند. اولین شواهد نشان میداد درگیری بین صاحب سوپرمارکت با دو نفر از مشتریانش اتفاق افتاده که در آن درگیری یکی از مشتریان او به نام مجتبی از ناحیه چشم زخمی و راهی بیمارستان شده است.
با بهدست آمدن این اطلاعات صاحب سوپرمارکت به نام مجید بنا به گواهی شاهدان حادثه بازداشت شد. تحقیقات ادامه داشت تا اینکه با اعلام خبر تخلیه چشم چپ مرد جوان وی بعد از بهبود نسبی مورد تحقیق قرار گرفت و از صاحب مغازه شکایت کرد. او در توضیح به مأموران گفت: «آن شب من و دوستم برای تفریح بیرون رفتیم و بعد از چرخیدن در خیابان مقابل سوپرمارکتی ایستادیم تا سیگار بخریم. وقتی وارد مغازه شدیم درخواست سیگار کردیم، اما مجتبی جواب ما را نداد و مشتریهای دیگرش را راه انداخت. بعد از لحظاتی مجتبی یک پاکت سیگار روی میز گذاشت، اما سر قیمت آن بحثمان شد و یکباره مجتبی و پدرش از ما خواستند مغازه را ترک کنیم و بیرون برویم. از این رفتار عصبانی شدم و کار به درگیری کشید. در آن درگیری به خاطر خوردن مشروب در حال خودم نبودم که با چوب به شیشه سوپرمارکت کوبیدم و از مغازه بیرون آمدم. همان موقع مجتبی چوب را برداشت و دنبالم آمد سپس یک ضربه به صورتم زد. بلافاصله به بیمارستان رفتم، اما فایدهای نداشت و چشم چپم تخلیه شد.»
با طرح این شکایت مجتبی و پدرش تحت بازجویی قرار گرفتند و مجتبی با اقرار به جرمش گفت پدرش در این ماجرا نقشی نداشته است و خودش به تنهایی ضربه به صورت شاکی زدهاست. او در شرح ماجرا گفت: «چند سالی است من و پدرم در آن محل سوپر مارکت داریم و کاسبی میکنیم. در این سالها با کسی درگیری نداشتیم و همه مشتریها از ما راضی هستند. شب حادثه وقتی شاکی و دوستش وارد مغازه شدند مست بودند و حال طبیعی نداشتند. آنها زمانی وارد مغازه شدند که من و پدرم قصد داشتیم مغازه را تعطیل کنیم. با عجله چند نفر از مشتریانمان را که از قبل میشناختیم راه انداختیم سپس از شاکی سئوال کردم چه چیزی نیاز دارد. بعد یک پاکت سیگاری که میخواست را به او دادم، اما سر پرداخت پول آنها بهانه گرفتند.»
متهم ادامه داد: «از آنجاییکه حال طبیعی نداشتند شروع به عربدهکشی کردند و شاکی با چوبی که همراهش بود و در دست داشت شیشههای مغازه را شکست. پدرم سن زیادی دارد و از رفتار آنها خیلی ترسیده بود. خواستم مراعات حال او را بکنند، اما گوششان به این حرفها بدهکار نبود. خیلی نگران بودم پدرم سکته کند به همین خاطر مجبور شدم چوبی راکه روی زمین افتاده بود، بردارم و برای ترساندن و فراری دادن آنها بیرون مغازه بروم. شاکی و دوستش دست بردار نبودند این شد که درگیری بالا گرفت و در آن درگیری با چوب یک ضربه به صورت شاکی زدم. باور کنید قصد ترساندن و فراری دادن آنها را داشتم، اما ضربه کاری بود و باعث تخلیه چشم شاکی شد.»
بعد از اقرارهای مرد جوان و تبرئه پدر وی پرونده بعد از کامل شدن تحقیقات و صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. متهم بعد از تعیین شعبه در وقت رسیدگی مقابل هیئت قضایی شعبه دهم دادگاه قرار گرفت.
ابتدای جلسه شاکی در جایگاه ایستاد و با طرح شکایتش گفت: «آن شب صاحب مغازه با رفتارش مرا عصبانی کرد، اما من درگیری را شروع نکردم و عربده کشی نکردم. متهم خودش به من حمله کرد و به زور میخواست مرا از مغازهاش بیرون کند. قبول دارم مشروب خوردهبودم و در حال عادی نبودم به همین خاطر وقتی متهم به طرفم حملهور شد برای دفاع از خودم مجبور شدم با چوب به شیشه مغازه بزنم و در حالیکه قصد فرار داشتم، او با همان چوب به صورتم ضربه زد و این حادثه رقم خورد. حالا با از دست دادن یک چشم آن هم در سن جوانی زندگی سختی دارم و با این حادثه روحیهام را از دست دادهام. برای شاکی درخواست قصاص دارم و راضی به گذشت نیستم. او باید چشمش را از دست بدهد تا بفهمد من چه دردی را تحمل میکنم.»
در ادامه متهم در جایگاه ایستاد و خلاف اظهاراتش جرمش را انکار کرد و گفت: «آن شب پسران مست به مغازهمان آمدند و خودشان درگیری را شروع کردند. آنها با عربدهکشی شیشههای مغازه را شکستند. چارهای نداشتم به همین خاطر مجبور شدم برای ترساندن آنها با چوب به طرفشان حمله کنم. نمیدانم چرا چشم شاکی تخلیه شده است. باور کنید من فقط با چوب به سمت آنها حمله کردم تا فرار کنند، اما ضربهای نزدم.»
در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.