حادثه24- جوان خیابانگرد که دوستش را در یک درگیری به قتل رسانده است، در جلسه دادگاه از آوارگی همیشگی در زندگیاش گفت و از اینکه مرتکب قتل شده است ابراز پشیمانی کرد.مرداد سال 97 خبر مرگ مرد جوانی به نام کیارش مقابل یک پارک به مأموران پلیس تهران داده شد. در تحقیقات انجامگرفته مشخص شد این مرد توسط دوستش، رامین، به قتل رسیده است. زمانی که رامین بازداشت شد، به قتل اعتراف کرد و گفت: من فقط قصد ترساندن مقتول را داشتم و هیچ قصدی برای کشتن او نداشتم. اکنون هم از کرده خودم بسیار پشیمان هستم.
بعد از گفتههای متهم و درخواست اولیایدم برای صدور حکم قصاص، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 9 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. مرد متهم روز گذشته پای میز محاکمه رفت. در ابتدای جلسه رسیدگی، پدر و مادر مقتول درخواست صدور حکم قصاص کردند و همچنین دیه ضرباتی را که متهم بر مقتول قبل از مرگش وارد کرده بود خواستند.
سپس متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من اتهام قتل را قبول دارم، اما قصدی برای کشتن نداشتم. متهم گفت: از کودکی در خیابان بودم و هیچ جا و مکان مشخصی هم ندارم. پدری نداشتم که خیلی به فکر ما باشد و وقتی ششساله بودم، بیخانمانی را تجربه کردم. البته مادر و برادر داشتم که برادرم در خیابان کشته شد و مادرم هم بعد از برادرم فوت کرد. من همچنان در خیابان ماندم و خودبهخود بزرگ شدم. در پارک زندگی میکردم و لباس و غذا از میان زبالهها برمیداشتم و میخوردم. وقتی که بزرگتر شدم، با سرقتکردن زندگیام را اداره میکردم و چندینبار هم بازداشت شدم، اما بعد از سال 93 تصمیم گرفتم زندگی خوبی داشته باشم.
توبه کردم و سعی کردم زندگیام را در راه درست ادامه بدهم. چندسالی هم آداب مذهبی را بهجا میآوردم و سعی میکردم سالم زندگی کنم. تا اینکه تصمیم گرفتم برای اینکه روزی حلال داشته باشم، دستفروشی کنم. در پارکی بساط میکردم و بلال، قلیان و چای میفروختم. با فردی که بساطی کناری من بود جروبحث داشتیم. او سعی میکرد من بساطم را از آنجا جمع کنم. روز حادثه در محلی در حال استراحت بودم که تلفنم زنگ خورد و یکی از دوستانم به من گفت که بساطم را بههم زدهاند.
وقتی به آنجا رفتم، دیدم سینا، جوانی که کنار من بساط داشت و همیشه با هم جروبحث داشتیم به بساط من حمله کرده و آن را خراب کرده است. ضمن اینکه دعوا و درگیری هم آنجا شروع شده بود. من به سمت سینا رفتم و پرسیدم برای چه این کار را کردی و با هم مشاجره کردیم. بعد کیارش نزدیک شد و به من گفت چه میکنی. او طرف سینا را گرفت، من هم چاقو را بیرون آوردم تا او را بترسانم و کاری کنم که عقب برود، اما یکباره چاقو به گردنش گرفت. اصلا قصدی برای کشتن او نداشتم و بهخاطر کاری که کردهام خیلی پشیمان هستم و درخواست بخشش دارم. البته نه بهخاطر اینکه اعدام نشوم، من فقط از مادر مقتول میخواهم من را حلال کند. من واقعا قصدی برای کشتن فرزند او نداشتم.
متهم درباره نحوه زندگیاش گفت: همانطور که گفتم، من از بچگی در خیابان زندگی میکردم. البته نهاینکه پدر و مادرم خانه نداشته باشند، آنها خانه داشتند، اما از وقتی که من به دنیا آمدم و توانستم راه بروم، دیگر کاری به کار من نداشتند. تا آن زمان هم عمویم من را نگهداری میکرد. هر وقت که کار داشتم هم به خانه عمویم میرفتم. پدرم اصلا مسئولیت ما را قبول نمیکرد. من از بچگی در پارکها بودم و بعد هم که قدرت کارکردن به دست آوردم، دیگر به بیخانمانی عادت کرده بودم و هر چندوقت یکبار هم بازداشت میشدم و برای مدتی به زندان میرفتم و در آنجا زندگی میکردم، به همین خاطر هم خانه و زندگی ندارم.
از سال 93 که تصمیم گرفتم آدم خوبی بشوم، بیشتر در کوه و بیابان بودم و زندگی عادی نداشتم. من مثل آدمهای دیگر زندگی نمیکردم و هربار که مریض شدم، حتی پیش دکتر نرفتم و اگر در زندان بودم، آنجا درمان شدم و اگر بیرون بودم هم خودبهخود خوب شدهام. حالا هم عمویم خانه دارد، اما آنجا خانه من نیست و من ساکن زندان هستم. حتی وقتی بساط کردم و پول به دست آوردم، باز هم در پارک میخوابیدم. میخواستم پولهایم را جمع کنم که زندگی برای خودم درست کنم که این اتفاق افتاد.
متهم در بیان آخرین دفاع گفت: من واقعا قصدی برای کشتن مقتول نداشتم، ما با هم دوست بودیم و من چاقو را به سمتش پرت کردم که به گردنش برخورد کرد. او از برادر به من نزدیکتر بود و بهخاطر این اتفاق خیلی ناراحت هستم.
با پایان گفتههای متهم و وکیلمدافع او، قضات شعبه 9 برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.