حادثه 24 - نه صدای «لا اله الا الله» به گوش میرسد، نه کسی که بگوید «بلند بگو لاالهالاالله»، نه شانههایی برای آخرین بدرقه هست و نه پارچه ترمه قدیمی که روی کفن را پوشانده باشد؛ نه حتی مداحی که با صدای اکوشده در سکوت قبرستان فریاد بزند او مادری مهربان، همسری وفادار و دختری دلسوز بود...
«آیا شما هم برای این سفر آمادهاید؟» مأمور آمبولانس بهشت زهرا (س) در عقب ماشین را که رویش این جمله نوشته شده بالا میدهد، گوشه برانکارد را بیرون میکشد و ادامه کار را به 4کارگر تدفین میسپارد؛ کارگرانی که آخرین بدرقهکنندگان زن میانسال به سوی سفر بیبازگشتش هستند.
کارگر جوانی که روی لباسش کاورهای سفید شبیه پزشکان و کادر درمان بیمارستانها به تن کرده، راست میگوید مرگ گاهی خیلی غریبانه در خانه آدمها را میزند و مردگان مبتلا به کرونا هم همگی از این دستهاند؛ «بیکس و پرکس به اینها میگن؛ افرادی که حتی کسی نیست زیر جنازهشون رو بگیره و هرکسی هم که برای مراسم دفنشون میاد با فاصله میایسته و تو تنهایی خودش گریه و عزاداری میکنه.»
زن میانسال 2روز پیش بر اثر کرونا در بیمارستان مسیح دانشوری جانش را از دست داده و حالا تنها پسر جوان و همسرش برای تشییع به بهشت زهرا آمدهاند. آنها از دور و با چشمانی پر از اشک پیکر او را به سمت آخرین منزلش دنبال میکنند. وقتی کارگران تدفین برانکارد حمل جنازه را روی زمین میگذارند و کارگری که لباس سفید بر تن کرده به داخل قبر میرود تا مراسم را شروع کند، زانوهای پسر جوان سست میشوند و روی زمین میافتد؛ پدر به سویش خیز بر میدارد اما با دست او را دور میکند؛ بغض امانش را بریده است و فریاد میزند: «آخه خدا این چه بلایی بود سر ما آمد، این بیماری لعنتی چی بود به جان مادرم افتاد...»
کارگری که در قبر ایستاده بلند صلوات میفرستد و به همکارانش میگوید پیکر زن را که همچنان در کاور مشکی پوشاندهشده بلند کنند و آرام به او بدهند؛ لحظهای نمیگذرد که هیکل چهارشانه مرد جوان هم در انتهای قبر از دید پنهان میشود، تنها صدای صلواتهایش از انتهای قبر شنیده میشود و جملههایی که آرام زمزمه میکند؛ «سفرت به سلامت، خدا بیامرزدت» و بعد سرش را بیرون میآورد و از دیگر کارگران تدفین میخواهد تا سنگهای سنگین لحد سیمانی را به دستان او که معمار خانه مرگ است بدهند. چیدن سنگها چند دقیقهای بیشتر طول نمیکشد و مرد جوان از قبر بیرون میآید و کیسه آهک را از روی زمین برداشته و داخل قبر میریزد، گرد خاکستر سفید بلند و برای لحظهای در هوا پخش میشود. کارگر تدفین، روی سنگهای لحد را کاملا با آهک میپوشاند طوری که از زمختی سنگهای سیمان هم دیگر چیزی جز سفیدی پیدا نیست.
مرد میانسال که همسرش را از دست داده حالا چند قدمی به خانه آخرت او نزدیک میشود، گوشهای چمباتمه میزند و درحالیکه کارگر دیگر تدفین با خاک روی قبر را میپوشاند برای همسرش به ترکی شعر میخواند و هقهقکنان اشک میریزد: «لای لای دئییم یاتاسان/ گول غنچه یه باتاسان/ شیرینیوخو تاپاسان/ لای لای بئشیگیم لایلای/ ائویم ائشیگیم لایلای... (لالایی بگویم بخوابی/ توی گلها و غنچهها فرو بروی/ به خواب شیرین روی/ لای لای گهوارهام/ لایلای خانه و زندگیم...)
ما کارگر ته قبریم
در بهشتزهرا سرزمین مردگان تهران قطعه و بخشی مخصوص برای دفن فوتشدگان مبتلا به کرونا وجود ندارد و خانوادهها میتوانند عزیزانشان را در هر قطعهای که بخواهند با توجه به دستورالعملهای بهداشتی تعیینشده دفن کنند. در واقع کارگران تدفین همه کارهای دفن را برعهده دارند و بعد از اینکه پیکر فرد فوتشده از غسالخانه کفنپیچ به قطعه میرسد آنها هستند که به قول خودشان «صفر تا صد» کار را انجام میدهند: «ما کارگر ته قبریم، انگار این پایین اصلا گم شدهایم و کمتر کسی هم از ما خبر داره»؛ یکی از آنها که ماسک به صورت زده و در کانکس کنار قطعههای جدید نشسته تا آمبولانس از راه برسد و برای دفن فرد دیگری او را صدا بزنند این را میگوید و ادامه میدهد: «به دختر کوچکم که به من وابسته است و میخواهد بغلش کنم دائم میگویم ممکن است بابا مریض باشه و باید از من دور شه؛ دلم برای بوسیدنش لک زده.»
مرد جوان دیگر که 13سال است در بهشت زهرا کار میکند، این روزهای را سختترین دوران کاریاش در تمام این سالها میخواند: «ما روزی چند فوتشده کرونا رو دفن میکنیم. کار دکترها و پرستارها سخته خدا خیرشون بده کنار مردم هستن ولی کار ما تو بهشت زهرا هم سخت و پرخطره؛ همهش با درد مردم سروکار داریم، حالا هم که ترس و خطر مریضی کرونا به جون همه افتاده؛ بیشتر خانوادهها از ترس مریضی به پیکر عزیزشون دست هم نمیزنن؛ حق هم دارن ولی ما تو این شرایط داریم کار میکنیم، جنازه بلند میکنیم، تو قبر میذاریم و دفن رو انجام میدیم؛ خدا شاهده استرس دارم نکنه مریض شم و زن و بچهام کرونا بگیرن؛ خانوادهام نگرانن ولی خب ما راضی هستیم به رضای خدا.» او جلوی کاور سفیدرنگی که بر تن دارد را باز میکند، سرش را بیرون میکشد تا عرق روی پیشانیاش را خشک کند؛ «کارم سالهاست همینه، الان آمبولانس که فوتشده کرونا میاره رو نگاه کنید خانواده خودش عقب میایستن و حتی به جنازه نزدیک هم نمیشن و ما رو صدا میکنن برای آوردن فوت شده و دفن. برخی هم که وضعیت روحی خوبی ندارن و زیر فشار بیماری عزیزشون بودن به ما ناسزا میگن و میخوان که روی جنازه را برای آخرین دیدارشون باز کنیم و هرچی قسم میخوریم که اجازه نداریم بازهم باورشون نمیشه.» مرد جوان بغض میکند: «ما هم خانواده داریم، ما هم دلمون برای این مردههای کرونا و خانوادههاشون خیلی میسوزه که بیشترشون کنار قبرها تنها هستند اما خب ما هم تحت فشاریم و کارمون نسبت به روزهای معمول بیشتر شده. خیلی از کارگرهای اینجا از 8صبح تا 6عصر کار میکنن ولی قراردادی هستن و حتی شامل سختی کار هم نشدن.»
مسافر جدید
«شهید نیری» را صدا میزند و میگوید:« مسافر جدید داریم» تعدادی از نیروهای داوطلب که برای غسل و کفن مردگان مبتلا به کرونا به جمع کارگران سالن تطهیر بهشت زهرا اضافه شدهاند نام شهدا را روی لباسهایشان درج کردهاند. آمبولانس جلوی ورودی «سالن سردخانه مردانه» (سالن تطهیر یا غسالخانه) میایستد و 2مرد جوان از نیروهای داوطلب به کمک کارگران سالن تطهیر که لباسهای طوسی به تن داشته و همگی ماسک زدهاند، میآیند و پیکر مرد فوت شده براثر کرونا را از آمبولانس خارج و به سالن تطهیر انتقال میدهند تا در نوبت شستشو و غسل و کفن قرار بگیرد و در نهایت با خواندن نماز میت از سوی روحانی و انجام کارهای شرعی برای دفن آماده شود.
عقربههای ساعت حدود 12ظهر را نشان میدهد و سالن تطهیر شلوغ است؛ در کنار کارگران بهشت زهرا نیروهای داوطلب که بیشترشان بسیار جوان هستند هم در سالن حضور دارند تا شیفت کاری جدیدی شروع شود و با همکاری هم غسل و کفن مردگان سرعت بگیرد. بیشتر افراد لباسهای بلند سفید رنگ یا طوسی به تن کردهاند و همگی صورتهایشان را با ماسک پوشاندهاند. از 15فروردین و با نظر مراجع تقلید در بهشت زهرا فوتشدگان براثر بیماری کرونا که تا پیش از این تیمم داده میشدند، شسته شده و غسل داده میشوند. محمد علی 19سال دارد. طلبه جوان که چند روزی است با همراهی تعدادی از دوستانش به نیروهای سالن تطهیر بهشت زهرا اضافه شدهاند تا در شستشوی مردگانی که بهدلیل بیماری کرونا فوت میشوند کمک کنند. « الان در 3شفیت از 8صبح تا حدود 12شب مشغول غسل و کفن مردگان هستیم.» او در پاسخ به این سؤال که نمیترسد بیماری کرونا بگیرد؟ میگوید:« ترس هست ولی باید یک جا ترس رو کنار گذاشت تا واجب الهی روی زمین نمونه و حداقل خانواده فردی که عزیزش را از دست داده کمی قلبش آرام بگیره که مراسمش به درستی انجام شده. پدر و مادر من اول که شنیدن میخوام برای کمک به اینجا بیام مخالفت کردن ولی وقتی شرایط را توضیح دادم و گفتم که مسائل بهداشتی و ایمنی را رعایت میکنیم، کمی خیالشان راحت شد؛ البته هنوز هم ترس دارن.»
در داخل سالن و درون یکی از وانهای سنگی که اینجا «سنگ» خوانده میشود، 2کارگر بهشت زهرا با لباسها و دستانی کاملا پوشیده و ماسکهای روی صورت مشغول غسل پیرمردی هستند. یکی از آنها که چهرهای افتادهتر دارد و سالهاست که کارگر سالن تطهیر است، میگوید:« ما همه اموات را طبق وظیفه شرعی و اخلاقی میشوییم و غسل میدهیم و کرونا و غیرکرونا هم تفاوتی ندارد. تا قبل از اینکه حکم شرعی شستشوی اموات کرونا صادر شود ما طبق احکام تیمم را انجام میدادیم و حالا هم فوتشدگان مبتلا به کرونا را مثل دیگر اموات غسل میدهیم.» کارگران سالن تطهیر مردان و نیروهای داوطلب دائم در کنار سنگهای شستشو و بخشهایی که برای کفن کردن افراد درنظر گرفته شده در حال کار هستند. کارگر زن سالن تطهیر میگوید شرایط سالن سردخانه زنان هم به همین شکل است. «هر چه از سختی کارمان بگم کم هست. حجم کار خیلی زیاد شده و بچهها در 2، 3شیفت درگیر هستن. این ماسکها از صبح تا پایان شیفت هرروز چندین ساعت روی صورتمان هست و روی بینی بچهها زخم شده. باور کنید، باور کنید ما سختترین روزهای کاری را پشت سر میگذاریم و به مردم التماس میکنم که کرونا رو جدی بگیرن.»
او با بغض شرایط این روزهای خانه و استرس خانوادهاش را اینگونه تعریف میکند:« 2تا دختر 9و 14ساله دارم و همسرم بیمار است، من خودم را از بچههام جدا کردم و در حیاط خانه یک چادر مسافرتی زدم و الان بیش از یکماه است که تو چادر میخوابم و خودم، خودم را قرنطینه کردم. تو خونه همه اضطراب دارند و دخترهایم گریه میکنند و میگن مامان میشه نری و مرخصی بگیری ولی من بهشون میگم مامان اگر من که سالهاست اینجا کار میکنم سر کار نرم پس چهکسی باید این کار رو انجام بده؟»