ورزشکار زنجانی فرشته نجات بیماران نیازمند شد

«برادرم کشتی‌گیر بود؛ مثل شاخ‌شمشاد اما ناگهان تشنج به سراغش آمد و او را از ما گرفت.» این حرف‌های خواهر پسر ورزشکاری است که تا همین چند روز قبل هزار و یک آرزو برای آینده‌اش داشت اما تشنج ناگهانی موجب مرگ مغزی‌اش شد. این اما پایان کار نبود و با اهدای بدن وی چندین بیمار نیازمند از مرگ نجات یافتند.
تاریخ: 12 اسفند 1398
شناسه: 29923

حادثه 24 - «برادرم کشتی‌گیر بود؛ مثل شاخ‌شمشاد اما ناگهان تشنج به سراغش آمد و او را از ما گرفت.» این حرف‌های خواهر پسر ورزشکاری است که تا همین چند روز قبل هزار و یک آرزو برای آینده‌اش داشت اما تشنج ناگهانی موجب مرگ مغزی‌اش شد. این اما پایان کار نبود و با اهدای بدن وی چندین بیمار نیازمند از مرگ نجات یافتند.

این جوان 18ساله که بهزاد نصیری نام داشت همراه خانواده‌اش در زنجان زندگی می‌کرد. او مکانیک بود و بعد از کار کشتی می‌گرفت. برای خودش آرزوهای بزرگی داشت. یکی از آرزوهایش این بود که برای خودش مکانیکی بزند و آرزوی بعدی‌اش قهرمانی در کشتی بود. با اینکه 3-2سال بیشتر نبود که به باشگاه می‌رفت اما پیشرفت خوبی داشت و همه به او امیدوار بودند. همه‌‌چیز برای بهزاد به خوبی پیش می‌رفت تا اینکه روز حادثه فرا‌رسید. آن روز او از سر کار به خانه آمد تا استراحت کند اما ناگهان دچار تشنج شد. پدر و برادرش با دیدن این صحنه تلاش کردند به او کمک کنند اما کاری از دست‌شان ساخته نبود. به ناچار او را به یکی از بیمارستان‌های زنجان منتقل کردند اما شرایط از آن چیزی که فکر می‌کردند وخیم‌تر بود.

رویا نصیری، خواهر بهزاد در این‌باره می‌گوید: برادرم هیچ بیماری‌ای نداشت و برایمان عجیب بود که چرا دچار تشنج شده است. وقتی او به بیمارستان منتقل شد گفتند به کما رفته است. 3روز پزشکان برای نجات برادرم تلاش کردند تا اینکه روز سوم در کمال ناباوری به ما گفتند که بهزاد دچار مرگ مغزی شده و امیدی به بازگشتش نیست. او ادامه می‌دهد: باورمان نمی‌شد که بهزاد را در 18سالگی از دست داده‌ایم. او پسر خوبی بود و آزارش به یک مورچه هم نمی‌رسید. حقش نبود که به این زودی ما را ترک کند. خواهر داغدار بهزاد در ادامه می‌گوید: وقتی با ما درباره اهدای عضو صحبت کردند واقعیتش را بخواهید نمی‌خواستیم این کار را انجام دهیم اما همان روز پسری 14ساله را دیدم که مشکل کلیوی داشت. به من گفت خاله با اهدای اعضای برادرتان موافقت کنید. من 4‌ماه است که منتظر کلیه هستم. حرف‌های این پسر آنقدر اثرگذار بود که همان موقع رفتم و رضایتنامه را امضا و پدر و برادرم را هم راضی کردم و به این ترتیب کلیه‌ها، کبد و نسوج برادرم به بیماران نیازمند اهدا شد.

در همین رابطه