حادثه 24 - عاقبت آن همه عشق و هیجانی که موتور به جانش انداخته بود، فقط دیدن دیوار مقابل است که هر ثانیه تصاویری از آرزوهای برباد رفتهاش را روی آن به تماشا مینشیند.
نامش «امید» است روزی که به دنیا آمد پدر و مادر این نام را بر او نهادند؛ چون امید داشتند دیری نمیگذرد که یک جوان رعنا خواهد شد و تمام امیدهای زندگیشان با قد کشیدن او به بار خواهد نشست.
اما امید، آن پسر سر بهراه رویاهای پدر و مادر نبود، هنوز سنش به ۱۶ سال نرسید که هوای خریدن موتورسیلکت به سرش زد. التماسهای مادر، تهدیدهای پدر و نگاههای شماتت بار اطرافیان هیچ اثری در این جوان سرکش نداشت.
عشق موتورسواری سراپای وجود این جوان بیرجندی را فرا گرفته بود پس تمام اوقات فراغتش با دوستانی سپری میشد که در جدال با والدین پیروز شده و توانسته بودند مالک موتورسیلکت شوند.
ساعتی که از مدرسه به خانه برمیگشت زمان قرار با دوستانش بود، همه دور میدان وسط محله جمع میشدند و از آنجا هر ۲ نفری سوار بر رکاب یک موتور بر تن خیابانهای شهر میتاختند.
گاهی امید اصرار میکرد و میتوانست خود فرمان موتور رفیقش را بهدست گرفته و همچون رویاهایی که هر شب در خواب میدید، تمام انرژی خود را صرف به نمایش گذاشتن تک چرخ زدن کند تا شاید چند جفت چشم در خیابان متوجه این حرکت او شوند.
اما اینها او را راضی نگه نمیداشت دلش میخواست خودش موتورسیلکتی داشته باشد تا چند ساعت در نوبت منتظر نماند.
برای همین یک روز که پدر در خانه نبود، بدون آنکه مادر را از تصمیمش با خبر کند موتوری که کنار دیوار حیاط منزل پارک بود را به آهستگی بیرون برد و روشن کرد.
وقتی به محل قرار همیشگی با دوستانش رسید، صداهای تحسین برانگیزی به او خوش آمد میگفتند. انگار همه از موتور داشتنش در آن روز خوشحال بودند و امید چقدر لذت می برد وقتی دوستان او را تحسین میکردند.
چند ساعتی در شهر همرکاب دوستانش دور زد و تا میتوانست تلاش کرد هیجانهای نهفته وجودش را با حرکات نمایشی تخلیه کند.
هوا کم کم در حال تاریک شدن است که امید نزدیک یکی از چهارراههای شلوغ شهر متوجه زنگ خوردن تلفن همراهش میشود. دست میبرد و گوشی را از جیبش درمیآورد شماره آشنا است با یک دست فرمان موتور را گرفته و دست دیگر کلید پاسخ را فشار میدهد، همین که سرش از روی صفحه گوشی بالا میآورد دیگر هیچ چیز نمیفهمد.
یک ماه از حضور امید روی یکی از تختهای مراقبت ویژه در بیمارستان میگذرد مادر شبانهروز مشغول دعا و نیایش است تا شاید امیدش دوباره به زندگی برگردد.
صبح یک روز بدون هدف از بیمارستان بیرون زده و به همان محلی میرود که جسم بیجان فرزندش را از کف خیابان جمع کردند.
مغازهای در یک سمت چهارراه نظرش را جلب میکند با چشمانی خسته جلو رفته و از واقعه آن روز میپرسد فردی که شاهد عینی آن حادثه بوده به او میگوید«جوان با سرعت زیاد قصد داشت از چهارراه عبور کند که تلفنش زنگ زد همین که میخواست به آن پاسخ دهد کنترل موتورسیکلت از دستش در رفت و مستقیم به تیر چراغ راهنما خورد».
شدت برخورد امید با تیرچراغ راهنما در ذهن مادر تداعی میشود اما باز هم امید دارد که چشمانش پسرش باز شود. برای همین دست از دعا برنمیداشت، تا اینکه یک روز بالاخره امید به هوش آمد.
اما او دیگر آن امید سابق نیست بعد از ترخیص بیمارستان، مادر هشت ماه از او روی تخت مواج در خانه پرستاری کرد تا اینکه بالاخره توانست نیمی از بدن را حرکت دهد.
چهار سال از آن روز حادثه میگذرد و امید در حالی روزهای ۲۰ سالگی عمرش را سپری میکند که سهمش از دنیا به اندازه یک مترمربع از کنج خانه است.
او بعد از آن حادثه هیچ خاطرهای را به یاد ندارد، نه رویای موتورسواری در ذهنش است و نه شوق تک چرخ زدن، فقط میتوان میان قاب چشمانش آیینه عبرتی را دید برای آنانکه که رویاهایی مشابه امید دارند.
امید یکی از هزاران نوجوانی است که در این شهر، عاشق حرکات نمایشی با موتورسیلکت هستند که اگر کمی این آرزو را بیشتر در دلش می پروراند تا به سن قانونی برای گرفتن گواهینامه برسد حداقل امروز مادرش میتوانست خسارت آسیبهایی که به عمق وجودش وارد شده را از بیمه طلب کند.
کسی چی میداند اگر چند سال دیگر تحمل میکرد بلکه میتوانست با این آرزو وارد رشته موتورسواری شده و به یک ورزشکار حرفهای تبدیل شود، یا اگر در آن روز حداقل کلاه ایمنی را هم به همراه موتور پدر بر میداشت شاید امروز نصفی از مغزش فلج نمیبود.
ویراژ، تک چرخ، حرکت خلاف جهت و در نهایت کات؛ صحنههایی است که در خیابانهای شلوغ و کمعرض شهر شاهد آن هستیم، حرکاتی که در بیشتر مواقع برای جوانان موتورسوار و شهروندان مشکلات زیادی ایجاد کرده است، صحنههایی که در آن چند دقیقه خودنمایی گاه با پایانی تلخ همراه میشود.
موتور و نبود فرهنگ صحیح موتورسواری همه ساله هزاران جوان را در کشور به کام مرگ میکشد و با وجود هشدارها هنوز جوانها کمتر به رعایت مقررات رانندگی توجه میکنند.
به عقیده برخی روانشناسان موتورسواری ورزش مفرحی است که اگر از دید یک رشته ورزشی به آن نگاه شود و شرایط لازم و ایمنی برای آن فراهم باشد مانند سایر رشتههای ورزشی مفید خواهد بود.
بر اساس آخرین آماری که پلیس راهور استان اعلام کرده است، از ابتدای امسال تاکنون ۱۹ نفر بر اثر تصادفات رانندگی درون شهری در خراسان جنوبی جان خود را از دست دادهاند و با توجه به اینکه هزار و ۹۲۵ نفر نیز در این مدت مجروح شدند؛ برآوردها نشان میدهد روزانه به طور میانگین ۱۸ نفر در تصادفات مجروح و روانه بیمارستان میشوند.
همچینین بر اساس تحلیل پلیس از آمار تصادفات در استان، ۵۸ درصد متوفیان تصادفات امسال درون شهری، راننده و ترکنشین موتورسیکلت بودهاند.
البته این آمارها نسبت به مدت مشابه سال قبل روند کاهشی داشته و در حوزه موتورسیکلتها بنا به گفته رییس پلیس راهور استان امسال شاهد افزایش تخلفات نبودیم.
سرهنگ علیرضا عباسی در این خصوص گفت: برخورد با موتورسیکلتهای متخلف نیز کاهش داشته که نشان میدهند قانونمندتر شدند و این مهم حاصل فرهنگسازی رسانهها میتواند باشد.
وی اظهار امیدواری کرد با رعایت بیش از پیش قوانین و همکاری موتورسواران ضمن برقراری بیشتر نظم میزان حوادث و تخلفات این بخش کاهش یابد.
پیست موتورسواری، بهترین مکان برای تخلیه انرژی جوانان
رییس هیات موتورسواری و اتومبیلرانی خراسان جنوبی نیز چندی پیش در نشست رؤسای هیاتهای ورزشی با استاندار از فراهم بودن زیرساختهای آموزش مهارت رانندگی در این ورزش خبر داد و گفت: پیستهای این ورزش بهترین مکان برای تخلیه انرژی جوانانی است که تمایل به انجام حرکات نمایشی با وسیله نقلیه در خیابان دارند.
رضا رجبی ستوده در عین حال ساخت یک پیست استاندارد را نیازمند اعتبار زیاد دانست که باید با کمک بخش خصوصی و جذب کمک خیران انجام شود.
وی ادامه داد: سه سرمایهگذار با رقمی بیش از ۱۰۰ میلیارد تومان برای ساخت پیست اتومبیلرانی در استان جذب کردیم اما به خاطر نبود زمین، در استانهای دیگر وارد سرمایهگذاری شدند.
با این توصیف بدون شک یکی از راهکارهای هدایت استعدادهای جوانان در زمینه موتورسواری توجه به زیرساختها و فرهنگسازی بیشتر است تا هیچ جوانی به سرنوشت امید و امثال او دچار نشود.