خودسوزی دختر آبی به روایت شاهدان عینی / یک راننده تاکسی آتش را خاموش کرد

چند روز از جان باختن سحر خدایاری که به دختر آبی مشهور شده است می گذرد و واکنش ها به این خبر همچنان ادامه دارد. اما دختر آبی چطور خودش را به آتش کشید؟ چه کسانی تا قبل از رسیدن آمبولانس به کمک او رفتند؟ آخرین جملاتی که بر زبان آورد، چه بود؟ شاهدان عینی در این گزارش به این سوالات پاسخ می دهند.
تاریخ: 21 شهریور 1398
شناسه: 15359

 

حادثه 24 - چند روز از جان باختن سحر خدایاری که به دختر آبی مشهور شده است می گذرد و واکنش ها به این خبر همچنان ادامه دارد. اما دختر آبی چطور خودش را به آتش کشید؟ چه کسانی تا قبل از رسیدن آمبولانس به کمک او رفتند؟ آخرین جملاتی که بر زبان آورد، چه بود؟ شاهدان عینی در این گزارش به این سوالات پاسخ می دهند.

با این‌که نزدیک به دو هفته از خودسوزی سحر گذشته، اما اهالی محل هنوز هم آن حادثه را با جزییات به خاطر دارند. آنها از فریادها و ضجه‌های دختری می‌گویند که درست  11 روز پیش کسبه و رهگذران خیابان شریعتی تقاطع معلم را شوکه کرد. حسین یکی از همین افراد، پسر جوانی است که خودش می‌گوید بعد از آن حادثه هر شب کابوس می‌بیند: «خیلی صحنه وحشتناکی بود، یک توده سیاه که دستانش را باز کرده بود، بالا و پایین می‌پرید، شعله‌های آتش هم از تن و بدنش بالا می‌رفت، هنوز صدای جیغ‌هایش توی گوشم می‌پیچد.» او درباره زمان وقوع حادثه اینطور توضیح می‌دهد: «من داخل مغازه نشسته بودم، ساعت حدود 11 بود؛ یعنی چند دقیقه‌ای گذشته بود، صدای داد‌ و فریادی بلند شد، سریع بیرون را نگاه کردم، دود و آتش بود چند نفری هم به طرفش می‌دویدند، باور نمی‌کردم که کسی خودش را آتش زده باشد، اما وقتی آتش خاموش شد، فهمیدم که یک دختر جوان بوده که از دادگاه انقلاب بیرون آمده و خودش را آتش زده است»

رامین یکی دیگر از کسبه خیابان شریعتی جزییات دیگری از خودسوزی سحر را می‌گوید: «من دیدم که به‌سرعت از خیابان معلم به طرف شریعتی می‌آمد. خودش را آتش زده بود، یک تاکسی ون نگه داشت و با کپسول سعی کرد آتش را خاموش کند، بعد هم چند ماشین دیگر زیرپایی و پتو روی بدنش انداختند، اما دیگر فایده‌ای نداشت، از سر تا پایش کامل سوخته بود، حتی لباس‌هایش هم خاکستر شده بود، چند خانم چادر و لباس روی بدنش انداختند، بعد هم آمبولانس رسید و او را با خودش برد.»

محمد هم از ساکنان این خیابان است؛ آن‌طور که خودش می‌گوید، اولین نفری بوده که خودش را به سحر رسانده و او با پیراهنش سعی کرده آتش را خاموش کند: «من سمت غرب خیابان شریعتی ایستاده بودم، از دور داشتم خیابان معلم را نگاه می‌کردم که چشمم به آن دختر افتاد، یک دبه سفیدرنگ دستش بود، انگار می‌خواست کاری بکند، کنجکاو شدم، چند قدمی به طرفش رفتم؛ کنار خیابان ایستاده بودم که یکدفعه دبه را بلند کرد و مایعی که داخل آن بود را روی خودش ریخت.» او ادامه می‌دهد: «من به‌سرعت به طرف او دویدم، خیابان شلوغ بود، تا به آن طرف خیابان برسم، خودش را به آتش کشید، با همان حال به طرف خیابان شریعتی می‌دوید ، مثل یک گلوله آتش؛ پیراهنم را درآوردم تا آتش را خاموش کنم، همان موقع بود که یک نفر با کپسول آتش‌نشانی به کمک آمد و بعد هم دیگر همه جمع شدند، وقتی آتش خاموش شد، جای سالمی در بدن او باقی نمانده بود، بعد هم ماشین پلیس آمد، چند دقیقه بعد هم آمبولانس رسید.» به گفته این مرد میانسال سحر پس از خاموش‌شدن آتش هنوز به هوش بود: «هنوز داشت نفس می‌کشید، صحبت‌هایش مفهوم نبود، همهمه و شلوغی خیابان هم صدای ضعیف او را نامفهوم‌تر می‌کرد؛ اما من شنیدم که می‌گفت نمی‌خواهم، ولم کنید، نمی‌خواهم…» بنا به گفته شاهدان عینی کل این حادثه دلخراش تا آمدن آمبولانس و بردن سحر به بیمارستان سوانح سوختگی شهید مطهری حدود 7 تا 10 دقیقه طول کشیده و در این مدت هیچ‌کس هم صحبت یا حرف واضحی از این دختر را به یاد ندارد.

چگونگی تهیه بنزین هم یکی دیگر از موارد عجیب این ماجرا است. جایگاه سوخت شریعتی نزدیک‌ترین پمپ بنزین تا محل حادثه است؛ فاصله‌ای حدود 150 تا 200 متر با محلی که سحر خودش را به آن‌جا کشیده؛ اما ماموران این جایگاه حرفی برای گفتن نداشتند، آنها به این پرسش که خرید بنزین از سوی یک دختر جوان سی ساله را به خاطر دارند، این‌گونه پاسخ دادند:  «این‌جا خیلی‌ها با دبه از ما بنزین می‌گیرند، ما چیزی به خاطر نداریم، اما چند روز پس از آن حادثه از طرف پلیس فیلم دوربین‌های جایگاه را کپی گرفتند و با خودشان بردند.»

در همین رابطه