ناگفته های معصومه مهرآور، کارشناس اورژانس بابل از نجات تلفنی یک نوزاد در روز برفی

معصومه مهرآور، تکنسین اورژانسی که زندگی را به یک نوزاد تازه متولد شده با گفت وگوی تلفنی اش برگرداند؛ از روز حادثه، عصبانیت پدر نوزاد، استرس آن روز و خواهش و تمنای خودش برای نجات جان مادر و فرزند می گوید.
تاریخ: 11 اسفند 1402
شناسه: 104507

حادثه 24 - «کارشناس اورژانس تلاش می‌کند به صورت تلفنی جان نوزادی را که به دنیا آمده نجات دهد. هرچند ابتدا نتیجه نمی‌گیرد اما بعد از حدود ۱۰ دقیقه، صدای گریه نوزاد از رفع خطر و نجات جانش خبر می‌دهد.» این ماجرای نجات نوزاد بابلی توسط یکی از تکنسین‌های اورژانس است که این روزها بازتاب گسترده‌ای داشته و حالا همه درباره‌اش صحبت می‌کنند. اما این کارشناس اورژانس چه کسی است و چطور توانست منجی نوزاد شود؟ معصومه مهرآور، در گفتگویی جزئیات این حادثه که پایان شیرینی داشت بازگو می‌کند.

خیلی‌ها دوست دارند با کارشناس اورژانس که به صورت تلفنی جان نوزاد را نجات داد بیشتر آشنا شوند.

من معصومه مهرآور، اپراتور اورژانس بابل هستم. ۵۲ ساله هستم و ۲۶ سال سابقه کار دارم. ۱۰ سال در درمان، ۱۰ سال هم در بهداشت کار کردم و از سال ۹۶ هم در اورژانس مشغول به کار شدم.

این روزها همه درباره ماجرای نجات نوزاد توسط شما آن هم به شکل تلفنی صحبت می‌کنند. اما آیا شما پیش از این هم چنین تجربه‌ای داشتید؟

کار کردن در اورژانس هر روز یک تجربه تازه است؛ چراکه هر لحظه با یک اتفاق جدید مواجه می‌شویم. یکی از مهم‌ترین مواردی که به یاد می‌آورم به حادثه غرق شدگی پسری ۲ و نیم ساله برمی‌گردد که در اسفند ماه سال ۱۴۰۱ اتفاق افتاد. مردی تماس گرفت و گفت پسر ۲ و نیم ساله اش در استخر افتاده و غرق شده است. همان موقع آمبولانس به محل حادثه اعزام شد اما تا رسیدن همکارانم من شروع به صحبت با این مرد کردم. او می‌گفت پسربچه نه تنفس دارد و نه هوشیاری. من مراحل انجام احیا را به او توضیخ دادم اما وقتی انجام داد نتیجه ای نگرفت و شروع به فحاشی کرد و گفت پس کی می‌آیی؟ من تلاش کردم او را ارام کنم. این بار با خواهش و تمنا خواستم که عملیات را دوباره انجام دهد و بعد از چند لحظه خوشبختانه تلاش‌مان جواب داد و پسیربچه احیا شد.

کار کردن در اورژانس چه سختی‌هایی دارد؟

مردم وقتی تماس می‌گیرند فکر می‌کنند ما برای شان کم کاری می‌کنیم. در صورتی که ما برای کمک به آنها سرکار می‌آییم و با همه وجودمان برای کمک به هموطنان مان تلاش می‌کنیم. وقتی حادثه ای اتفاق می‌افتد و کسی با اورژانس تماس می‌گیرد، در حقیقت چشم و دستان ما می‌شود و باید با همه توان کمک کند و کاری که به او می گوییم انجام دهد و بداند که فرصت طلایی در حال سپری شدن است. اما اغلب هوش هیجانی افراد پایین است و اطلاعات درستی نمی‌دهند و گاهی هم بی‌حرمتی می‌کنند. در صورتی که اگر پروتکل‌های اورژانس را به دقت انجام دهند به فرد حادثه دیده کمک می‌شود و احتمال نجات او بالا می‌رود.

درباره ماجرای نجات نوزاد بابلی توضیح دهید.

این حادثه روز دوشنبه هفته گذشته اتفاق افتاد. من بعد از یک ربع استراحت پشت سیستمم نشستم که تماسی داشتم و اعلام شد نوزادی به دنیا آمده اما گریه نمی‌کند. با تعجب پرسیدم چطور؟ وضعیت مادر و خونریزی‌اش چطور است؟ پدر نوزاد گفت در منطقه ای دورافتاده هستند و بخاطر بارش برف ماشین پیدا نکرده تا همسرش را به بیمارستان منتقل کند و همانجا بچه به دنیا آمده است. من مانورهایی مختلفی را به این مرد گفتم که انجام دهد اما حدود ۱۰ دقیقه از به دنیا آمدن نوزاد گذشته بود و او همچنان گریه نمی‌کرد و این موضوع خطرناک بود.

در این لحظات سخت و نفس‌گیر که جان نوزاد در خطر بود شما چه کار کردید؟

من هر کاری که از دستم ساخته بود انجام دادم. نفس خودم هم بند آمده بود و با وجود اینکه بارها در شرایط مشابهی قرار داشتم اما استرس زیادی داشتم. وقتی همه کارهایی که به پدر نوزاد گفتم بی‌نتیجه بود، به او گفتم که نوزاد را روی سینه مادر بگذار و تماس پوستی مادر و نوزاد ممکن است مفید باشد که همین کار باعث شد که بعد از چند لحظه نوزاد گریه کند و نجات پیدا کند.

بعد از این حادثه آیا توانستید مادر و نوزادش را ببینید؟

خیلی دوست داشتم که این نوزاد و مادرش را ببینم اما بعد از آن بیمار شدم و نتوانستم آنها را ببینم.

انتشار خبر نجات نوزاد توسط شما چه بازتابی داشت؟

از روزی که این خبر منتشر شده تماس ها و بازخورد خیلی خوبی داشتم. خیلی خوشحالم که این کار علاوه بر اینکه باعث نجات نوزاد شد، هموطنانم را در شهرهای مختلف خوشحال کرد. خیلی ها تماس گرفتند و اشک شوق می ریختند و این برایم خیلی ارزشمند است. موج شادی که در مردم به راه افتاده از همه چیز برایم ارزشمندتر است.

در همین رابطه