حادثه 24 - «کی دلش میآد تو رو بخوره؟» همه ماجرا از همین یک جمله و فیلمی که به همراه آن منتشر شده بود، شروع شد. حمید سپیدنام که حالا دیگر به واسطه 707 هزار فالوور، برای خودش برو و بیایی دارد، بعد از گذاشتن فیلمی از یک شتر در شهر دامغان نوشت: حالا کی دلش میآد تو رو بخوره. کمتر از چند ساعت بعد اما سر و کله کسی که دلش میآمد آن شتر زبان بسته را به دندان بکشد پیدا شد! مستر تیستر حالا از حیوانی که تکه تکه، طبخ و آماده خوردن شده بود، پست دیگری بارگذاری کرده بود.
تقابل این دو پست که کم هم بازخورد منفی دریافت نکرده بود منجر به کشیدن کاریکاتوری توسط نگار شمس شد. کاریکاتوریستی که از قضا وگان هم هست و دیدن این پستها او را متاثر کرده بود. نگار شمس، سر بریده مستر تیستر را جایگزین سر بریده شتر کرده بود تا معادلات را اندکی، حداقل به طنز، بهم بریزد.
آقای مزهکن که اصلا ازین کاریکاتور خوشش نیامده بود در همان ابتدا سراغ نگار شمس رفت تا او را وادار به پاک کردن پست اینستاگرامیش کند. پستی که حالا موجب سرازیر شدن منتقدان به پیج سپیدنام شده بود. آقای خوش خوراک با نگار شمس در قالب مسیجهای خصوصی (دایرکت) درگیر شد. عصبانیت «حمید سپیدنام» همانا و فحشهای جنسیتی رکیکی که از سوی او به نگار شمس سرازیر میشد همانا!
سپیدنام که نتوانسته بود شمس را مجبور به پاک کردن کاریکاتور کند، از 700 هزار فالوورش درخواست کرد صفحه نگار شمس را ریپورت کنند ! فالوورهای مطیع آقای مزهکن هم البته برای او کم نگذاشتند! صفحه کاریکاتوریست جوان با ریپورتهای نابهجا از دسترس خارج شد.
ماجرا دیگر ماجرای انتشار فیلمهای خشن از مرگ یک حیوان نبود. حالا فعالان حقوق زنان به میدان آمده بودند تا «زن ستیزی» و استفاده از «ادبیات رکیک» علیه زنان را هم به چالش بکشند. سمانه سوادی یکی از این فعالان بود که فحاشیهای سپیدنام علیه نگار را، مصداق بارز خشونت کلامی علیه زنان میدانست و بر آن شد که دست به انتشار متن فحاشیهای سپیدنام کرد تا به این واسطه سپیدنام با او هم دچار درگیریهای لفظی شده و شروع به تحقیر کردن سوادی کند. حالا اسکرین شاتهای دیگری از آقای مزه کن منتشر شده بود!
اما مستر تیستر بعد از انتشار متن فحشهای جنسیت زده چه کرد؟ این فعال مجازی در ابتدای کار، پیش از آنکه صدای مخالفانش بلند شود، صفحه خود را شخصی و پستهای مورد بحث را حذف کرد. سپیدنام کمی بعد در یک لایو اینستاگرامی گفت: همه چیز از آنجا شروع شد که من سر شتری که در قصابی پوستش کنده شده بود را در اینستاگرام منتشر کردم. از این موضوع چند روز گذشت تا اینکه دیدم عدهای در صفحه ام شروع به فحاشی کردند به دنبال دلیل گشتم و دیدم که این خانم کاریکاتوری کشیده و باعث تحریک این عده شده است. از او خواستم تا این کاریکاتور را حذف کند، اما این کار را نکرد. به همین دلیل استوری گذاشتم و از دنبال کنندگان خواستم تا صفحه اش را ریپورت کنند و این اتفاق افتاد. اینستاگرام هم صفحه اش را حذف کرد.
سوالی که در این میان مطرح شده و بیجواب میماد این است که اساسا چرا کسی مانند سپیدنام که حتی برای نوشتن چند خط ساده، گاهی دهها غلط املایی را تجربه میکند، بتواند پشتوانه انسانی ریپورت و حذف کردن کسی را داشته باشد؟
البته سپیدنام در این باره توضیح داده است: من هرگز فحاشی نکردم. اینها را با فتوشاپ درست کرده است تا مرا تخریب کند! من فقط به او گفتم که زیر چشم هایش سیاه شده و معلوم است که عصبی شده! او همین را استوری گذاشت و گفت که به زنها توهین کرده است!»
یکی دو روزی از ماجرا که گذشت؛ آقای مزهکن تصمیم گرفت از بیخ عرب شود. او به تازگی اعلام کرده که فحشی به کسی نداده و همه این تصاویری که از چت او با زنان منتشر شده کذب است. سپیدنام همچنین در اقدامی عجیب به دامغان رفته و کنار شتری ایستاده و فیلم گرفته تا ثابت کند این شتر سر بریده همان شتر قبلی نیست و درباره آن نوشت: «این هم شتری که مدعی شدید مستر سرش رو بریده. امروز کلی با هم صحبت کردیم و اشک ریختیم! سعی کردم بخرمش ولی فروشی نبود.»
از قصه اشک ریختن شتر دامغانی که بگذریم...آیا فرقی میکند که مستر سر کدام شتر را بریده؟ آیا این چیزی از زشتی انتشار آن عکسهای دلخراش کم میکند؟ پس که بود که قرار بود توسط سپیدنام خورده شود؟ نکتهای که آقای مزهکن به طور کلی فراموش کرده این است که آیا اگر او به نگار شمس فحاشی نکرده و از جنسیت این دختر جوان برای تحقیر کردنش استفاده نمیکرد، کار به اینجا میرسید؟ آیا سپیدنامی که به قول خودش در خارج از ایران برای خود بروبیایی دارد، از دموکراسی همین اندازه میداند که به واسطه 700 هزارفالوور کسی را مجبور به حذف پستی کنیم که صرفا به مذاق ما خوش نیامده؟
این اولین باری نیست که در جامعه ما، زنی به واسطه زن بودن رکیکترین الفاظ علیه جنسیتش را میشنود و احتمالا آخرین بار هم نخواهد بود. خشونت کلامی علیه زنان، تبدیل به نوعی خرده فرهنگ در بین برخی اقشار جامعه شده است. هستند کسانی که هنوز هم هر بار که با زنی درگیر میشوند با فحاشیهای جنسی و تلاش برای بی آبرو کردن او فکر میکنند در یک جدال لفظی پیروز شدهاند و آن زن را تضعیف کردهاند.
چه کسی اما این اعتبار و قدرت را به امثال سپیدنامها میدهد؟ یک سرمایه انسانی ۷۰۰ هزار نفری... سرمایهای که دوستان مشترک من و شما که هنوز و با وجود همه این حاشیهها سپیدنام را دنبال میکنند، به او بخشیدهاند. آیا هرگز به اینکه چه کسی را فالو میکنیم فکر کردهایم؟ برای پیدا کردن کدام بخش از هویت از دست رفته خود، بین کس و ناکس به جستجو نشستهایم؟