زمان مطالعه: 8 دقیقه

نقشه سیاه پسر شیاد برای دختری که عشق خوانندگی داشت

خواننده مجالس عروسی وقتی در اینستاگرام با دختری 20ساله که رؤیای خواننده شدن در سر داشت آشنا شد و فهمید که او خانواده پولداری دارد، نقش خواستگار را بازی کرد تا این دختر را سرکیسه کند.
31 شهریور 1399
شناسه : 57424
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/57424
459+
بالا
خواننده مجالس عروسی وقتی در اینستاگرام با دختری 20ساله که رؤیای خواننده شدن در سر داشت آشنا شد و فهمید که او خانواده پولداری دارد، نقش خواستگار را بازی کرد تا این دختر را سرکیسه کند.

حادثه 24 - خواننده مجالس عروسی وقتی در اینستاگرام با دختری 20ساله که رؤیای خواننده شدن در سر داشت آشنا شد و فهمید که او خانواده پولداری دارد، نقش خواستگار را بازی کرد تا این دختر را سرکیسه کند.

مدتی قبل دختری 20ساله به نام آناهیتا در اینستاگرام با پستی از یک پسر گیتاریست روبه‌رو شد. او گیتار می‌زد و آواز می‌خواند و آناهیتا زیر پستش نوشت که چه صدای خوبی دارید. ارسال این پیام باعث آشنایی آناهیتا و پسر جوان شد اما مدتی بعد اتفاقی رخ داد که دختر 20ساله را شوکه کرد.

شکایت

آناهیتا قدم در اداره پلیس گذاشته بود تا از پسری جوان به اتهام سرقت طلا و جواهراتش شکایت کند. او گفت: مدتی قبل با آرین در اینستاگرام آشنا شدم. وقتی فهمید دانشجوی موسیقی هستم و به خوانندگی علاقه دارم گفت که در ترکیه صاحب یک استودیوی بزرگ موسیقی است و برای شبکه‌های ماهواره‌ای کلیپ می‌سازد. طوری حرف می‌زد که به‌نظر می‌رسید آشنایی کامل به هنر و موسیقی دارد و صدایش هم خوب بود و خوب گیتار می‌زد.

وی ادامه داد: من که از کودکی عاشق خوانندگی و موسیقی بودم حرف‌هایش را باور کردم. تا اینکه او پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد اما مدعی بود که پدر و مادرش ساکن ترکیه هستند و به‌دلیل کرونا نمی‌توانند به این زودی به ایران بیایند.

دختر جوان گفت: در این مدت عاشق آرین شده بودم تا اینکه گفت قصد دارد در تهران یک استودیو تاسیس کند و کلیپ موسیقی بسازد و به من قول داد که کلیپی با صدای من می‌سازد تا در شبکه‌های ماهواره‌ای پخش شود و من معروف شوم. اما مدعی بود که هرچه سرمایه ‌دارد در ترکیه است. به همین دلیل از من خواست به او کمک کنم و من هم قبول کردم. برای این کار طلاهای خودم را برداشتم و طلاهای مادرم را هم دزدیدم و با آرین قرار گذاشتیم که به طلافروشی برویم و آنها را بفروشیم و استودیو را راه‌اندازی کنیم. اما در بین راه کنار مغازه‌ای توقف کرد و خواست برایش آبمیوه بخرم. من از ماشین پیاده شده اما وقتی آبمیوه به‌دست برگشتم اثری از آرین نبود. او تلفنش را هم خاموش کرده بود و تازه فهمیدم که فریب یک فرد شیاد را خورده‌ام.

دستگیری خواننده عروسی

با شکایت دختر جوان، تحقیقات برای دستگیری آرین آغاز شد و مأموران موفق شدند با سرنخ‌هایی که شاکی در اختیارشان قرار داده بود، مرد جوان را دستگیر کنند. متهم در بازجویی‌ها به فریب دختر جوان و سرقت طلاهایش اعتراف کرد مدعی شد که آرزویش راه‌اندازی استودیو ضبط موسیقی بوده و به همین دلیل نقشه این سرقت را کشیده است. با اعترافات آرین بازپرس پرونده برای او قرار قانونی صادر کرد و وی راهی زندان شد.

گفت‌وگو با متهم

چند نفر را با این شگرد به دام انداختی؟

فقط همین یک مورد بود. آن هم ناگهانی این نقشه به ذهنم رسید. بارها تصمیم گرفتم بی‌خیال ادامه دادن به این بازی شوم اما نشد.

فکر نمی‌کردی دستگیر شوی؟

نه اصلا. فکر می‌کردم ردی از خودم به جا نگذاشته‌ام.

شاکی را از قبل نشان کرده بودی؟

نه اصلا. آشنایی ما کاملا اتفاقی و در اینستاگرام بود. آناهیتا خودش به من پیام داد و شروع کرد به تعریف کردن از صدایم. من رؤیای خواننده شدن در سر داشتم. راستش تا قبل از کرونا در مجالس عروسی و مهمانی‌ها می‌خواندم. گاهی با دوستانم که دی‌جی‌ هستند به مهمانی‌ها می‌رفتم تا اینکه کرونا آمد و تقریبا کار من تعطیل شد. با این حال گاهی در رستوران‌ها می‌خواندم. صدایم خوب است. اما دختر جوان را هرگز ندیده بودم و او را نمی‌شناختم. وقتی مرا در اینستاگرام فالو کرد و با هم چت کردیم متوجه شدم پولدار است. وسوسه شدم تا پولهایش را تصاحب کنم. فکر می‌کردم از ترس به خانواده‌اش حرفی نمی‌زد و جرأت نمی‌کند شکایت کند اما معادلاتم درست از آب در نیامد.

می‌خواستی با پول‌های دزدی چه‌کار کنی؟

آرزویم این بود استودیوی خودم را داشته باشم. می‌خواستم بخوانم و کلیپ درست کنم. دوست داشتم کلیپ‌ها را به شبکه‌های ماهوار‌ه‌ای بفرستم و معروف شوم. وقتی متوجه شدم که آناهیتا هم مانند من عاشق موسیقی، خوانندگی و آواز است گفتم بهترین موقعیت است برای رسیدن به آرزویم.

به‌نظرت اگر حقیقت را می‌گفتی باز هم به این خواسته‌ات نمی‌رسیدی؟

اگر آناهیتا متوجه می‌شد که من کارگر یک رستورانم و اطراف تهران زندگی می‌کنم مطمئن باشید جوابش منفی بود. از طرفی قطعا خانواده‌اش اجازه نمی‌دادند که تنها دخترشان با من بی‌پول ازدواج کند.

خانواده‌ات واقعا در ترکیه هستند؟

نه. همه اینها دروغ بود. برای اینکه او حرف‌هایم را باور کند لباس‌های شیک می‌پوشیدم و گاهی ماشین‌های مدل بالا مثل بنز و بی‌ام دبلیو اجاره می‌کردم که اعتمادش را جلب کنم.

ارزش طلاهایی که سرقت کردی چقدر بود؟

حدود 400میلیون تومان دستم را گرفت اما درست زمانی که برای راه‌اندازی استودیو برنامه‌ریزی می‌کردم دستگیر شدم.

ارسال نظر