والیبالیست جوان که آرزو داشت روزی کاپیتان تیم ملی والیبال کشور شود به اتهام خفتگیری روانه زندان شد.
چندی قبل گزارش درگیری در پارکی در جنوب تهران به پلیس اعلام شد.نخستین تحقیقات نشان میداد که پسر جوانی با ضربههای چاقوی دوستش مجروح شده و پس از انتقال به بیمارستان به کما رفته است.
از آنجا که عامل این درگیری خونین پس از حادثه متواری شده بود ردیابیها برای دستگیری وی آغاز شد تا اینکه 10 روز پس از این درگیری خونین پسر جوان به هوش آمد و در تشریح ماجرا به پلیس گفت: با دوستم از پارک عبور میکردیم که متهم به سمت ما آمد. حالت عادی نداشت بعد با تهدید چاقو مرا خفت کرد و گوشی تلفن همراهم را که خیلی گرانقیمت است سرقت کرد.
من مقاومت کردم اما چندین ضربه چاقو به من زد که دیگر نفهمیدم چه شد.
در ادامه بررسیها، مأموران پلیس متوجه شدند که عامل این درگیری خونین به خانهاش بازگشته و بلافاصله پس از هماهنگی با بازپرس رستمی از شعبه اول دادسرای ویژه سرقت، پسر 20 ساله را بازداشت کردند. وی زمانی که در مقابل بازپرس شعبه اول قرار گرفت به درگیری اعتراف کرد اما مدعی شد در دفاع از خودش این کار را کرده است. متهم به دستور بازپرس رستمی در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار گرفت و بررسیها در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چرا از دوستت زورگیری کردی؟
اشتباه کردم. من ورزشکارم برای خودم شأن و شخصیت دارم. آرزوهای بزرگی در سر داشتم اما همهاش نابود شد. در یکی از تیمهای معروف والیبال تهران بازی میکنم و دلم میخواهد مثل سعید معروف روزی کاپیتان تیم ملی والیبال شوم. من او را الگوی خودم قرار دادم.
پس چرا کارت به اینجا رسید؟
با یک نفر درگیر شدم. البته خدا خیلی بهم رحم کرد که زنده ماند وگرنه خدا میداند چه سرنوشتی پیدا میکردم.
درگیری سر چه بود؟
10 روز قبل داشتم از پارکی در جنوب تهران رد میشدم که دو نفر از دوستان و بچه محل هایم را دیدم. اول باهم شوخی کردیم اما بعد از چند دقیقه دوستم فحاشی کرد و من خیلی ناراحت شدم. سر همین موضوع باهم بحثمان شد و چاقویی از جیبش درآورد. دوستم بدنسازی کار میکند و کشتی گیر است. در این درگیری چاقو را از او گرفتم و چند ضربه به او زدم. روی زمین افتاد و به کما رفت اما شانس آوردم که نمرد.
در این مدت کجا بودی؟
فرار کردم و رفتم خانه یکی از آشنایانمان در اطراف تهران و گوشی تلفن همراهم را هم خاموش کردم تا ردی از من بهدست نیاید. اما بعد از حدود دو هفته که از فرار خسته شده بودم به تهران برگشتم تا از حال دوستم با خبر شوم اما دستگیر شدم.
تحصیلاتت چقدر است؟
تا سیکل بیشتر درس نخواندم چون عاشق والیبال هستم و دنبال این ورزش رفتم.