جوان کیف قاپ وقتی کیفی را که دزدیده بود باز کرد داخلش یک سی دی دید که در آن فیلم ها تجاوز مردی به پسربچه ها ضبط شده بود. او این فیلم را برای پلیس آگاهی فرستاد و با به دام افتادم مرد متجاوز او اعدام شد.
آذرماه سال 96جوان مرموزی با اداره آگاهی تهران تماس گرفت و مدعی شد مدارکی در اختیار دارد که نشان میدهد مرد میانسالی در تهران به پسربچهها تجاوز کرده و از صحنه آزار و اذیت آنها فیلم سیاه تهیه میکند. جوان مرموز میگفت که این مدارک را به تازگی بهدست آورده و با دیدن آنها، دلش به حال قربانیان مرد شیطانصفت سوخته و برای همین با پلیس تماس گرفته تا او را لو بدهد.
آن روز جوان مرموز این جملات را گفت و تماس قطع شد؛ تا اینکه چند روز بعد، بستهای عجیب به اداره آگاهی پست شد؛ بستهای که یک سیدی داخل آن بود و داخل سیدی فیلمهایی ضبط شده بود که از آزار و اذیت پسربچهها توسط مردی شیطانصفت حکایت داشت.
ماموران پلیس وقتی سیدی را بررسی کردند با چند فیلم روبهرو شدند که در زمانهای مختلف ضبط شده بود. بررسی فیلمها نشان میداد که مرد شیطانصفت به زور پسربچهها را قربانی نقشه سیاهش کرده و آنها را تهدید میکند که اگر مقاومت کنند یا چیزی به خانوادهشان بگویند، فیلمها را منتشر کرده و آبرویشان را میبرد.
شکی وجود نداشت که بسته عجیب را همان جوان مرموزی فرستاده که چند روز قبلتر با پلیس تماس گرفته بود. اما هدف او از این کار چه بود و وی چطور توانسته بود به این مدارک دست پیدا کند.
در تعقیب شیطان
کارآگاهان که مدارک هولناکی در اختیارشان قرار گرفته بود، تحقیقات خود را برای شناسایی و دستگیری مرد شیطانصفت شروع کردند. در بستهای که به اداره پلیس پست شده بود، مدارک شناسایی هم وجود داشت که بهنظر میرسید متعلق به مرد شیطانصفت است. او مردی 45ساله و ساکن یکی از مناطق شمال تهران بود و عجیبتر اینکه در ادامه بررسیها معلوم شد که وی صاحب یک مغازه طلافروشی است.
با صدور دستور قضایی، کارآگاهان راهی محل زندگی این مرد شدند و او را دستگیر کردند. وی پس از دستگیری اصرار داشت که بیگناه است و خلافی مرتکب نشده اما با این حال، پرونده اتهامی این مرد به شعبه پنجم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم نیز برای تحقیق به دادگاه انتقال یافت.
اعتراف به جنایت
متهم در تحقیقات اولیه باز هم تأکید کرد که بیگناه است اما وقتی فیلمهای سیاه در جلسه دادگاه به نمایش گذاشته شد، وی دستپاچه شد و درحالیکه باورش نمیشد این مدارک در اختیار دادگاه قرار گرفته است، برای قضات توضیح داد که دچار وسوسههای شیطانی شده بود. وی گفت: از وقتی اسیر وسوسههای شیطانی شدم، نقشههایم را شروع کردم. سوار اتوبوس میشدم و طعمههایم را از بین پسربچههایی که حدود 14تا 18سال داشتند انتخاب میکردم. به آنها میگفتم طلافروشم و نیاز به شاگرد دارم. بعد به بهانه کار در کارگاه طلاسازی آنها را به زیرزمین خانه ویلاییام میکشاندم؛ جایی که تقریبا شبیه کارگاه بود. به طعمههایم وعده میدادم که میتوانند وارد کار طلافروشی شده و خیلی زود پولدار شوند و همین باعث میشد که آنها حرفم را باور کنند و به خانهام بیایند.
وی ادامه داد: معمولا آنها را زمانی به خانهام میبردم که همسر و فرزندانم خانه نبودند. اگر هم بودند هرگز پا در کارگاه من نمیگذاشتند. در آنجا با تهدید آنها را مورد آزار و اذیت قرار میدادم و اقدام به تهیه فیلم سیاه میکردم. فیلم را به آنها نشان میدادم و تهدید میکردم که اگر شکایت کنند، فیلم را در فضای مجازی پخش کرده و آبرویشان را میبرم. آنها هم از ترس آبروریزی شکایت نمیکردند تا اینکه مدتی قبل وقتی در حال گذر از خیابان بودم سارقی که سوار بر موتور بود، کیفم را قاپید و فرار کرد. داخل کیف، مدارک شناساییام به همراه یک سیدی بود که فیلمهای سیاه را داخل آن ضبط کرده بودم. اصلا یادم نبود که چنین مدرک مهمی داخل کیفم است و پس از سرقت کیفم به خانه برگشتم تا اینکه پلیس سراغم آمد و فهمیدم همان دزدی که کیفم را قاپیده، با دیدن سیدی و فیلمهایی که داخل آن بوده، آن را برای پلیس فرستاده و باعث شده که گیر بیفتم. این متهم پس از محاکمه در دادگاه کیفری در حالی به اعدام محکوم شد که هیچیک از قربانیان او جرأت نکردند از وی شکایت کنند. حکم به تأیید قضات شعبه 31دیوانعالی کشور رسید و پس از تأیید، پرونده برای انجام مقدمات اجرا به دیوانعالی کشور فرستاده شد و متهم چند روز پیش در محوطه زندان رجاییشهر به دار مجازات آویخته شد.