زمان مطالعه: 4 دقیقه

گفتگو با جوانی که با پرتاب سنگ موجب مرگ دختری 2 ساله شد

جوان 22 ساله ای که پس از مصرف مشروبات الکلی در جشن تولدش، وارد خیابان های شهر شده و با سنگ پرانی به سوی خودروها، دختر بچه دو ساله ای را در آغوش مادرش به قتل رسانده است، زوایای دیگری از زندگی آشفته اش را در گفت‌وگویی را بازگو کرد. آن چه می خوانید حاصل این گفت وگو با سنگ پران مست، پشت میله‌های بازداشتگاه است.
03 تیر 1398
شناسه : 13579
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/13579
4817+
بالا
جوان 22 ساله ای که پس از مصرف مشروبات الکلی در جشن تولدش، وارد خیابان های شهر شده و با سنگ پرانی به سوی خودروها، دختر بچه دو ساله ای را در آغوش مادرش به قتل رسانده است، زوایای دیگری از زندگی آشفته اش را در گفت‌وگویی را بازگو کرد. آن چه می خوانید حاصل این گفت وگو با سنگ پران مست، پشت میله‌های بازداشتگاه است.

جوان 22 ساله ای که پس از مصرف مشروبات الکلی در جشن تولدش، وارد خیابان های شهر شده و با سنگ پرانی به سوی خودروها، دختر بچه دو ساله ای را در آغوش مادرش به قتل رسانده است، زوایای دیگری از زندگی آشفته اش را در گفت‌وگویی را بازگو کرد. آن چه می خوانید حاصل این گفت وگو با سنگ پران مست، پشت میله‌های بازداشتگاه است.

چند سال داری؟

22 سال

دلیل آشفتگی زندگی ات چه بود؟

پدرم اعتیاد داشت به همین دلیل همواره با مادرم درگیر بود که در نهایت کارشان به طلاق کشید. پدر و مادرم از هم جدا شده بودند. من هم آواره و سرگردان بودم.خلاصه مثل بچه های دیگر نمی توانستم به راحتی زندگی کنم.

پدرت کجاست؟

او از 12 سال قبل در زندان است. بخاطر مواد مخدر دستگیر شد. ابتدا حکم او اعدام بود ولی با یک درجه تخفیف به حبس ابد کاهش یافت و هم اکنون نیز دوران محکومیت اش را می گذراند. مادرم هم دو سال بعد از طلاق، دوباره با مرد دیگری ازدواج کرد و الان در یکی از شهرهای شمال کشور زندگی می کند.

رفیق باز بودی؟

نه خیلی زیاد.

از شب حادثه بگو. در جشن تولدت چه اتفاقی افتاد؟

آن شب همه بستگانم را به منزل پدربزرگم در بولوار اندیشه قاسم آباد دعوت کرده بودم، مادرم هم از شمال آمده بود تا در جشن پایان خدمت سربازی و تولدم شرکت کند. من هم مقداری مشروب از داخل بطری نوشابه خانواده ریختم و نوشیدم به طوری که از حال طبیعی خارج شدم. حدود ساعت 11 شب بود که با مشت به ساعت کوبیدم و آن را خرد کردم. مادرم خواست جلوی مرا بگیرد که   از منزل بیرون زدم و با یکی از دوستانم تماس گرفتم تا به سه راه دانش بیاید اما او کار داشت و با دوست دیگرمان قرار گذاشتم.

چه شد که سنگ پرانی کردی؟

حال خودم را نمی فهمیدم. وقتی از پل هوایی به آن سوی بزرگراه عبور کردم سنگی را برداشتم و به طرف خودروهای عبوری پرت کردم که بعد فهمیدم سنگ از شیشه خودرو به سر دختر دو ساله ای خورده است که در آغوش مادرش قرار داشت. در آن سوی خیابان با نگهبانان سنگبری درگیر شدم و آن ها از کارت ملی من عکس گرفتند. در همین موقع به دوستم زنگ زدم که نگهبان سنگبری با او صحبت کرد.

دوست ات بالاخره آمد؟

بله. میلاد نزد من آمد و مرا به پارک برد تا صبح آن جا بودم و بعد وقتی از طریق دوست  دیگرم فهمیدم که کودک دو ساله با سنگ پرانی من کشته شده است، به خانه رفتم تا با مادرم به شمال کشور بروم.

دوست ات از کجا ماجرای مرگ آسنا کوچولو را فهمیده بود؟

او قرار بود کارت های عروسی اش را برای پنج شنبه توزیع کند! او به آتلیه ای رفته بود که متعلق به عموی آن دختر کوچک بود! و او ماجرای سنگ پرانی را برایش بازگو کرده بود! دوستم نیز که از شب گذشته در جریان سنگ پرانی من قرار داشت موضوع را به من گفت.

ارسال نظر