زمان مطالعه: 8 دقیقه

معلم خوش ذوق قمی آرزوی یکی از دانش آموزانش را برآورده کرد

وقتی پریسا کوچولو خندید

«جشن تولد در مدرسه» این تنها آرزوی یکی از دانش آموزان قمی بود که بخاطر شرایط ویژه ای که داشت مدتها بر دلش مانده بود؛ اما وقتی خانم معلم از این موضوع با خبر شد تصمیم گرفت هر طور که شده آرزوی دانش آموزش را برآورده کند.
16 اردیبهشت 1398
شناسه : 12800
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/12800
4125+
بالا
آن روز وقتی بچه ها بعد از وارد شدن به کلاس شگفت زده می شدند. هیچ کدام شان تا آن روز مدرسه را آنقدر شاد ندیده بودند. اما از همه خوشحال تر پریسا بود. او شمع کیک را فوت کرد. آن روز دیگر ساکت و گوشه گیر نبود می خندید و این خنده و برق شادی چشمانش ارزششمندتر از هر چیزی بود.
«جشن تولد در مدرسه» این تنها آرزوی یکی از دانش آموزان قمی بود که بخاطر شرایط ویژه ای که داشت مدتها بر دلش مانده بود؛ اما وقتی خانم معلم از این موضوع با خبر شد تصمیم گرفت هر طور که شده آرزوی دانش آموزش را برآورده کند.

«جشن تولد در مدرسه» این تنها آرزوی یکی از دانش آموزان قمی بود که بخاطر شرایط ویژه ای که داشت مدتها بر دلش مانده بود؛ اما وقتی خانم معلم از این موضوع با خبر شد تصمیم گرفت هر طور که شده آرزوی دانش آموزش را برآورده کند.

سمیه صادقی، معلم مدرسه شاهد مریم قم، همان خانم معلم خوش ذوق است. او درباره این تصمیمش می گوید:« دانش آموزان من کلاس سوم دبستان هستند و در این سن حساسیت های خاصی دارند. مثلا ما روز تولد بچه ها در کلاس جشن کوچکی برای شان می گیریم و از مدتی قبل در تابلویی که درست کرده ایم تولد بچه ها را تبریک می گوییم. اما بعضی از دانش آموزان در تابستان به دنیا آمده اند و بعضی دیگر اصلا درباره تولدشان حرفی نمی زنند. یکی از این دانش آموزان پریسا بود.»

آنطور که خانم معلم می گوید پریسا از اتباع افغانستان است که در ایران به دنیا آمده و از سالها قبل همراه خانواده اش در قم زندگی می کند. او با اینکه در درس هایش دانش آموزی موفق است اما اغلب ساکت و گوشه گیر است و کمتر با بقیه بچه ها بازی می کند. خانم معلم در این باره می گوید:« خیلی کنجکاو بودم تا علت تنهایی پریسا را بدانم و وقتی تحقیق کردم فهمیدم که او فرزند یکی از شهدای مدافع حرم است و مادر هم ندارد و با خاله اش زندگی می کند. از آن موقع بود که حساسیتم نسبت به او بیشتر شد.»

یکی از مهم ترین کارهایی که می تواند در این سن و سال بچه ها را خوشحال کند جشن تولدشان است. اما پریسا هیچ وقت از تولدش حرفی نمی زد و وقتی که تولد بقیه بچه ها بود ساکت یک گوشه ای می نشست. شاید به همین دلیل بود که جرقه برگزاری جشن تولد برای پریسا در ذهن خانم معلم زده شد:« همین چند وقت قبل که برای بچه ها جشن تکلیف گرفته بودیم هم پریسا ساکت و تنها بود. از همان موقع تصمیم گرفتم برای او در کلاس جشن تولد بگیرم تا برای دقایقی هم که شده خوشحال شود. به این ترتیب تصمیمم را با مسئولان مدرسه و چند نفر از اولیای دانش آموزان در میان گذاشتم و آنها هم از این کار استقبال کردند.»

اما این جشن باید طوری برگزار می شد تا به پریسا احساس ترحم دست ندهد و از طرفی بقیه بچه ها فکر نکنند که خانم معلم بین آنها و پریسا فرق گذاشته است. این ها حساسیت های خاصی بود که برای خانم معلم دغدغه های جدی ایجاد کرد. او می گوید:« یک روز به همه بچه ها گفتم می خواهم برای همه تان در یک روز تولد بگیرم. با مادر بچه ها صحبت کردم و از آنها خواستم بچه ها را با لباس مهمانی به مدرسه بفرستند. داخل کلاس را تزئین کردیم و کیک و شمع و میوه و ... هم تدارک دیدیم. آن روز وقتی بچه ها بعد از وارد شدن به کلاس شگفت زده می شدند. هیچ کدام شان تا آن روز مدرسه را آنقدر شاد ندیده بودند. اما از همه خوشحال تر پریسا بود. او شمع کیک را فوت کرد. آن روز دیگر ساکت و گوشه گیر نبود می خندید و این خنده و برق شادی چشمانش ارزششمندتر از هر چیزی بود. با تلاش چند نفر از اولیا برای همه بچه ها هدیه گرفته بودیم و به آنها دادیم تا یک روز شاد و خاطره انگیز در ذهن شان ثبت شود. این بار دیگر همه بچه ها شاد بودند؛ حتی پریسا.»

حالا برگزاری همین جشن تولد ساده در مدرسه باعث شده بچه ها شادتر از همیش باشند و قدرت یادگیری شان هم بیشتر شود. خانم معلم در این باره می گوید:« به نظرم اگر بچه ها یک روز شاد را در مدرسه داشته باشند از هر آموزشی مهم تر است. جشن تولد باعث شد بچه ها بیشتر یکدیگر را دوست داشته باشند و احساس خوبی که از آن روز در آنها ایجاد شد تا مدتها ماندگار باشد.»

خانم معلم 39 ساله که 21 سال سابقه تدریس دارد اما از حس درونی خودش بعد از جشن تولد می گوید:«واقعا حس متفاوتی بود. هر کاری که انجام می دادم اینطور به بچه ها خوش نمی گذشت. در این سالها هیچ وقت این کار را نکرده بودم. اما این تولد تجربه متفاوتی بود. هیچ وقت شادی که در چشمان پریسا دیدم را فراموش نمی کنم. آن روز او که تعجب کرده بود پرسید خانم امروز روز تولد من است؟ من هم گفتم بله و او شاد شد و لحظه ای هم احساس حقارت نکرد و یکی از شادترین روزهای زندگی اش بود.»

حالا با گذشت چند روز از این تولد خاطره انگیز در مدرسه شاهد مریم قم همه از این روز خوب صحبت می کنند. اما معلم خوش قلب می گوید کار مهمی انجام نداده است:« باور کنید من کار خاصی نکردم خیلی از معلم ها جلوتر از من این کار انجام دادند و فداکاری های زیادی انجام می دهند و کار من در مقابل آنها چندان اهمیت ندارد. من خودم یک پسر 8 ساله و دختری 4 ساله دارم و ارتباط با بچه ها را به خوبی می فهمم. برای من شاد بودن بچه ها خیلی مهم است که خدا را شکر می کنم به این خواسته ام رسیدم و آن روز همه شاد شدند؛ حتی پریسا.»

کلمات کلیدی:
ارسال نظر