زن جوان وقتی برای ملاقات شوهرش که محکوم به حبس ابد بود به زندان رفت، نمیدانست که قرار است کشته شود. مرد کینهجو پس از قتل همسرش اقدام بهخودکشی کرد اما زنده ماند.
ساعت 13چهارشنبه گذشته به قاضی رحیم دشتبان، بازپرس جنایی تهران خبر رسید که مردی در یکی از زندانهای کرج دست به جنایت زده است. پس از این تماس قاضی جنایی راهی زندان شد تا به تحقیق در این خصوص دست بزند. بررسیها حکایت از این داشت که مردی 33ساله هنگام ملاقات با همسرش او را با جسم نوکتیزی به قتل رسانده و بعد با کش شلوار خودش را به دار آویخته بود اما کمی بعد وقتی نگهبانان زندان وارد اتاق شدند زن و مرد جوان را به بهداری زندان انتقال دادند. زن جوان فوت شده بود، اما مرد زنده بود که پس از مداوا بازداشت شد و به اداره آگاهی تهران انتقال یافت. او در بازجوییهای اولیه به قتل همسرش اعتراف کرد و انگیزهاش را اختلافات خانوادگی دانست.
مرد همسرکش 5سالی میشود که در زندان است. او که به اتهام قاچاق مواد مخدر دستگیر و به اعدام محکوم شده بود، اما 7ماه پیش عفو شامل حالش شده، از مرگ رهایی یافته و به حبس ابد محکوم شده بود، حالا با قتل همسرش بار دیگر در یک قدمی مجازات سنگین قرار گرفته. او که برای تحقیق به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و در گفتوگویی جزئیات جنایتی را که مرتکب شده بود شرح داد.
انگیزه اصلی برای قتل همسرت چه بود؟
از او نفرت داشتم. دلم میخواست طلاقش را بگیرد و برود اما حرفم را گوش نمیداد. واقعا نمیدانم چرا اصرار بر این داشت که نام من در شناسنامهاش باشد.
چرا از او نفرت داشتی؟
همسرم زنی لجباز بود. اصلا اهمیتی به من نمیداد. همیشه پشت سرم بدگویی میکرد. تنها کسی که در زندگیاش برایش بیارزش بود من بودم. هرچه میگفتم خلافش را انجام میداد. میگفتم طلاق بگیر اما اصرار میکرد تا به زندگی با من ادامه بدهد، اما چه زندگی، اسم اینکه زندگی نبود. میگفتم ملاقاتم نیا اما میآمد. به او گفتم در تهران بمان اما به محض گفتن این حرف، زندگیاش را جمع کرد و به شهرستان پیش پدرو مادرش رفت. من الان 5سال است که در زندانم اما در این مدت حتی یکبار هم پیگیرکارهای من نبود. یکی از بستگانش هم با من کار میکرد و در واقع شریکم بود اما از وقتی به زندان افتادم اصلا یکبار هم برای پیگیری پروندهام به دادسرا یا دادگاه یا اداره پلیس نرفت. انگار از خدایش بود تا زندانی و مجازات شوم. من هم حبس بودم و گرفتار شده بودم. دستم به جایی بند نبود. اصلا علاقهای به من نداشت و من اصلا برایش مهم نبودم.
اگر مهم نبودی خب طلاقش را میگرفت اما او اصرار داشت تا نام تو در شناسنامهاش باشد. چرا؟
واقعا نمیدانم انگیزهاش چه بود، اما بیشتر احساس میکنم میخواست با من لجبازی کند و همین مرا آزار میداد.
بچه هم داری؟
یک پسر 10ساله دارم.
چند سال از ازدواجتان میگذشت؟
سال 83با هم ازدواج کردیم. دخترخالهام بود و زندگی بدی نداشتیم اما کمکم دچار اختلاف شدیم تا اینکه من به زندان افتادم و اوضاع بدتر شد.
چند بار زندانی شدی؟
یکبار سال 85به اتهام قاچاق موادمخدر زندانی شدم که 7یا 8ماهی زندان بودم و بعد آزاد شدم، اما دوباره افتادم در کار خرید و فروش مواد. درواقع بهخاطر تامین هزینههای زندگی خانوادهام ناچار شدم دوباره مواد بفروشم. من بهخاطر زندگیام این کارها را کردم اما خب، همسرم قدر این زحمات مرا ندانست.
از راه خلاف پول در میآوردی بعد اسمش را میگذاری زحمت؟
هرچه بود بهخاطر رفاه خانوادهام بود. حتی خودم یکبار هم لب به موادمخدر نزدم؛ البته گاهی تریاک میکشیدم!
آخرین بار کی دستگیرشدی؟
5سال پیش به جرم یک و نیم کیلو هروئین. یعنی مأموران به خانهام ریختند و دستگیرم کردند. دادگاه حکم اعدام به من داد و دیگر چیزی برای باختن نداشتم اما 7ماه پیش عفو خوردم و حکم اعدام شکسته شد. تبدیل شد به حبس ابد.
از روز حادثه بگو.
من از یک هفته قبل تصمیم به کشتن همسرم گرفتم تا از او انتقام بگیرم. از آذر ماه دیگر به ملاقاتم نیامده بود؛ البته خودم اصرار داشتم که به دیدنم نیاید. چند روز بعد به او زنگ زدم و گفتم قصد خودکشی دارم. از او خواستم که به ملاقاتم بیاید تا آخرین بار او را ببینم. همسرم هم وقت ملاقات گرفت. میخواستم خفهاش کنم، اما وقتی در محوطه زندان سوار بر اتوبوس شدم، چشمم به یک تیزی زیر صندلی خورد. آن را برداشتم و به اتاق ملاقات رفتم. با همسرم جر و بحث کردم و بعد دهانش را گرفتم و چند ضربه به او زدم. بعد که مطمئن شدم او جانش را از دست داده است، کش شلوارم را آویزان کرده و خودم را حلقآویز کردم، اما زنده ماندم. واقعا دلم میخواست زنده نمیماندم چون دیگر چیزی برای باختن ندارم. حالا هم نگران پسر کوچکم هستم و دلم میخواهد حداقل او آینده خوبی داشته باشد.