زن جوانی که به عنوان دستیار پزشک و برای کمک به مردم سیل زده، با طناب از عرض رودخانه ای خروشان عبور کرد و کلیپ این اتفاق در فضای مجازی دست به دست چرخید می گوید: آدم ترسویی هستم اما به خاطر نجات مردم این کار را کردم.
حتما این روزها در فضای مجازی فیلم زن جوانی را دیده اید که با آویزان شدن از زیپ لاین از عرض رودخانه ای خروشان که مسافت آن بیش از 10متر عبور است تا برای کمک به مردم سیل زده به آن دست رودخانه برود. این فیلم با بازتاب زیادی همراه بود و بارها و بارها در فضای مجازی بازنشر شد. خیلی ها تقدیر کردند و عده ای گفتند ریاکاری است.
هانیه پوربشریان از اعضای جمعیت امام علی (ع) و همسر پزشکی که برای درمان به لرستان و منطقه پلدختر رفته بودند،از واقعیت این ماجرا می گوید.
هانیه 23 سال دارد و در رشته مدیریت مالی درس خوانده است. از سوابق شخصتی اش که حرف می افتد در یک کلام می گوید: خیلی ترسو بودم.
اما اینکه چطور زن جوانی به ترس غلبه می کند و حاضر می شود از عرض رودخانه ای خروشان عبور کند تا به عنوان دستیار پزشک، همراه همسرش باشد و به مردم کمک کند ماجرایی شنیدنی است.
هانیه در ماه رمضان سال گذشته عضو جمعیت امام علی(ع) شد. او می گوید: همسرم مسئول جمعیت امام علی در تبریز بود. من به طور رسمی فعالیت جدی نداشتم تا اینکه همراه همسرم برای کمک راهی منطقه پلدختر لرستان شدیم.
آنها شنیده بودند که در منطقه گاوزرده فردی تشنج کرده و نیاز فوری به کمک دارد. همین کافی بود تا شال و کلاه کرده و قبل از اینکه دیر شود به آنجا بروند. اما مانع بزرگی که برای رسیدن به گاوزرده سر راهشان قرار داشت رودخانه ای خروشان بود که اگر کسی داخل آن می افتاد بدون شک شانسی برای نجاتش نبود.
هانیه می گوید: با زیپ لاین باید از عرض رودخانه می گذاشتیم. راه دیگری نبود. کلا آدم ترسویی هستم و در حالت عادی دست به چنین کاری نمی زدم.
هانیه ادامه می دهد: همراه تیم پزشکی هیچ خانمی نبود. دوره انجمن پرستاری را گذرانده بودم و می توانستم به همسرم که پزشک بود کمک کنم.
به گفته هانیه ماجرای اینکه شایعه شده بود زنی باردار نیاز به کمک داشته اشتباه بود. آنها برای درمان فردی که تشنج کرده بود راهی روستا شده بودند.
این طرف رودخانه همه به همسرم می گفتند که خودت برو و بگذار همسرت این طرف بماند اما آن قدر مصیبت سیل زدگان را دیده بودم که نمی توانستم بی تفاوت از این ماجرا عبور کنم. پیش خودم گفتم تا اینجا آمده ام و اگر جلوتر نروم کارمان بی فایده بوده است. این بود که آماده گذر از عرض رودخانه شدم.
دور او را طنابی گره زدند که به قول خودش اگر باز می شد همه چیز تمام بود. هانیه اما آن لحظه با دیدن نیاز مردم، ترس از یادش رفت. حتی خودم هم از یاد بردم. فقط به مردم آن سوی رودخانه فکر می کردم که چطور بدون آب و برق زندگی می کردند.
او از طناب آویزان شد و از عرض رودخانه گذشت. در حالی که همسرش جلوتر از او رفته بود و انتظارش را می کشید. احمد شکوهی همسر هانیه و پزشک گروه در این باره می گوید: من خودم اصرار داشتم هانیه همراهم بیاید. با این حال خیلی استرس داشتم و نگرانش بودم. خدا را شکر او به سلامت از رودخانه گذشت.
هانیه در تکمیل گفته های همسرش ادامه می دهد: آن طرف خود روستاییان از حضور ما تعجب کردند. از ما می پرسیدند در این شرایط چطور از رودخانه گذشتید و به اینجا آمداید. ما فقط لبخند می زدیم. زیرا به عشق آنها رفتیم. شاید بتوانیم رنجی از رنج هایشان کم کنیم.
در مدتی که احمد و هانیه به همراه دیگر اعضای گروه درمانی در روستا حضور داشتند، سعی کردند همه را معالجه کنند. احمد می گوید: به خاطر قطع آب و برق مردم در شرایط بدی به سر می بردند. مردها به خاطر بیل زدن گل و لای دست و پایشان دچار زخم و پارگی شده بود. دارویی هم برای درمان نداشتند و به همین دلیل زخم هایشان عفونت کرده بود. سعی کردیم به آنها دارو بدهیم و تاحدودی درمانشان کنیم.
هانیه ادامه می دهد: خوشبختانه آن فردی که تشنج داشت حالش بهتر شده بود اما از همه بدتر وضعیت خانم ها بود. به خاطر حجب و حیا مشکلات زنانه شان را نمی گفتند. من از آنها می پرسیدم، به همسرم می گفتم و او برایشان دارو می داد.
به گفته هانیه خیلی از خانم ها به خاطر استفاده از آب آلوده یا فقدان دسترسی به آب تمیز دچار عفونت های زنانه شده و به کمک نیاز داشتند.
وقتی یاد مشکلات و شرایط زندگی شان می افتم اشک در چشمانم جمع می شود. تا جایی که امکان داشت سعی کردیم به آنها کمک کنیم اما با تاریک شده هوا باید برمی گشتیم. در حالی که روستاییان اصرار داشتند آنجا بمانیم. می گفتند در رودخانه هیچ نوری نیست و شانسی برای برگشت نداریم.
آنها نمی خواستند وقتشان را برای کمک به دیگران از دست بدهند. به همین دلیل بازگشتند.
زمان برگشت اما همه چیز فرق می کرد. همه جا تاریک شده بود و فقط صدای جریان رودخانه وحشی به گوش می رسید. چشم چشم را نمی دید. باران به شدت می بارید و هیچ بالگردی به خاطر شرایط جوی نمی توانست به کمک آنها برود. تنها مسیر عبور دوباره از عرض رودخانه بود. این در حالی بود که آنها دیگر نمی توانستند از زیپ لاین سر بخورند و مردهای آن طرف رودخانه باید با طنابی اعضای گروه را معلق میان زمین و آسمان و آویزان از زیپ لاین می کشیدند.
نوبت که به من رسید ترس همه وجودم را فرا گرفت. خیلی تاریک بود. فاصله از سطح رودخانه کمتر از سه متر بود. اگر می افتادم به خاطر تاریکی کسی نمی توانست کمک کند. ممکن بود همه چیز تمام شود. به همین دلیل قبل حرکت به خواهرم زنگ زدم و از او خواستم برای سلامتمان دعا کند. هانیه از زیپ لاین و طنابی که دورش گره زده بودند آویزان شد. آن طرف او را به سمت بالا و آن طرف رودخانه می کشیدند.
در دلم فقط دعا می کردم. وسط رودخانه رسیده بودیم که متوقف شدم. فکر کردم مشکلی پیش آمده و الان است که طناب پاره شود. گریه ام گرفته بود اما به خدا توکل کردم. آقایان آن سمت رودخانه می گفتند هیچ چیز نیست الان مشکل برطرف شده و شما را می کشیم. کمی بعد مرا کشیدند. فشار عجیبی روی پاهایم احساس می کردم. انگار با هربار کشیدن طناب پاهایم از جا کنده می شد. هنوز هم آثار کبودی زیپ لاین روی پاهایمان است.
در نهایت هانیه به آن سوی رودخانه رسید. هیچ وقت باورش نمی شد بتواند دست به چنین کاری بزند اما دلگرمی های همسرش به او قوت قلب می داد تا توانست موفق شود.
حالا روزها از آن ماجرا می گذرد. هانیه پس از بازگشت به خانه تازه متوجه شد فیلمی از او در فضای مجازی منتشر شده است. نمی داند چه کسی از او فیلم گرفته و منتشر کرده اما برایش عجیب بود. او می گوید: این اولین کاری بود که به عنوان یک انسان و عضو یک جمعیت مردمی به صورت رسمی انجام دادم. در کامنت ها خواندم که برای ریا فیلم گرفته اما این فیلم را نه ما و نه هیچ کدام از اعضای گروه نگرفته بودند.
هانیه ادامه می دهد: بعد از انتشار این فیلم در فضای مجازی تازه خانواده ام متوجه شدند. اول تعجب کردند اما بعد از کارم خوشحال شدند.
هانیه معتقد است: اگر یک بار دیگر در چنین شرایطی قرار بگیرم حتما این کار را انجام می دهم. او می گوید: حتما نباید برای کمک به مردم سمت یا تخصص خاصی داشت. به نظرم اگر کوچکترین کمکی هم از دست هر کداممان بر می آید باید انجام بدهیم. من کمک به مردم را از همسرم یاد گرفتم و مطمئنم اگر فرد دیگری هم جای من بود همین کار را می کرد.