زمان مطالعه: 5 دقیقه

جزئیات مرگ پسر 15 ساله خوزستانی هنگام ساخت سیل بند

قاسم، پسر 15 ساله خوزستانی هنگامی که همراه اهالی روستا مشغول ساختن سیل بند بود در حادثه ای هولناک داخل آب سقوط کرد و جانش را از دست داد. این حادثه در روستای قلعه سحر واقه در 45 کیلومتری اهواز اتفاق افتاد و حالا اهالی روستا داغدار این نوجوان شجاع هستند. عموی قاسم که هنگام وقوع حادثه در آنجا بود و مرگ دلخراش برادرزاده اش را به چشم دیده در گفتگویی جزئیات بیشتری از این اتفاق را بازگو کرد.
24 فروردین 1398
شناسه : 12517
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/12517
5286+
بالا
هنگام ساخت سیل‌بند. مثل همه مردهای روستا او هم برای کمک آمده بود، اما یک لحظه نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد، لیز خورد و به داخل آب سقوط کرد. عمق آب آن‌جا هم زیاد است؛ شاید بیشتر از سه متر باشد. هر چقدر هم تلاش کردیم، نتوانستیم او را نجات دهیم.
قاسم، پسر 15 ساله خوزستانی هنگامی که همراه اهالی روستا مشغول ساختن سیل بند بود در حادثه ای هولناک داخل آب سقوط کرد و جانش را از دست داد. این حادثه در روستای قلعه سحر واقه در 45 کیلومتری اهواز اتفاق افتاد و حالا اهالی روستا داغدار این نوجوان شجاع هستند. عموی قاسم که هنگام وقوع حادثه در آنجا بود و مرگ دلخراش برادرزاده اش را به چشم دیده در گفتگویی جزئیات بیشتری از این اتفاق را بازگو کرد.

قاسم، پسر 15 ساله خوزستانی هنگامی که همراه اهالی روستا مشغول ساختن سیل بند بود در حادثه ای هولناک داخل آب سقوط کرد و جانش را از دست داد. این حادثه در روستای قلعه سحر واقه در 45 کیلومتری اهواز اتفاق افتاد و حالا اهالی روستا داغدار این نوجوان شجاع هستند. عموی قاسم که هنگام وقوع حادثه در آنجا بود و مرگ دلخراش برادرزاده اش را به چشم دیده در گفتگویی جزئیات بیشتری از این اتفاق را بازگو کرد.

  قاسم چطور غرق شد؟

هنگام ساخت سیل‌بند. مثل همه مردهای روستا او هم برای کمک آمده بود، اما یک لحظه نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد، لیز خورد و به داخل آب سقوط کرد. عمق آب آن‌جا هم زیاد است؛ شاید بیشتر از سه متر باشد. هر چقدر هم تلاش کردیم، نتوانستیم او را نجات دهیم.

  بعدش چه شد؟

با نیروهای هلال‌احمر تماس گرفتیم و آنها چند دقیقه بعد برای کمک به محل حادثه رسیدند. این اتفاق ساعت  یک بعدازظهر روز چهارشنبه رخ داد. پیکر او ساعت ٥ بعدازظهر از آب گرفته شد. بعد هم با آمبولانس به پزشکی قانونی منتقل شد.  

  قاسم چند‌سال داشت؟

پانزده سالش بود. کلاس دهم  می‌رفت؛ دبیرستانی بود و دانش‌آموز درس‌خوانی بود. واقعا حیف شد. سنی نداشت؛ تازه می‌خواست طعم زندگی را بچشد.

  حالا حال و روز خانواده برادرتان چطور است؟

هیچ کدام از ما حال و روز خوشی نداریم؛ از اول تعطیلات عید که این سیل همه ما را گرفتار کرد، اما بعد از مرگ قاسم حال ما بدتر از قبل شد. برادرم و همسرش خیلی بی‌تابی می‌کنند. ما عرب هستیم و گریه کردن برای مردها را خوب نمی‌دانیم؛ با این‌حال برادرم بعد از این حادثه آنقدر برای قاسم گریه کرده است که صدایش درنمی‌آید؛ تا الان چندبار به او سرم زده‌اند.

  قاسم تنها فرزند برادرتان بود؟

نه، دو دختر و یک پسر دیگر هم دارد، اما قاسم را طور دیگری دوست داشت. از همان لحظه تولدش وابستگی خاصی به او پیدا کرد. بیچاره برادرم؛ داغ فرزند خیلی سخت است.

  پزشکی قانونی پیکر قاسم را به شما تحویل داد؟

بله، پنجشنبه بعدازظهر با آمبولانس قاسم را آوردند؛ بعد هم مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری انجام شد. قاسم را در همین روستای خودمان دفن کردیم. جایی که او به خاطر محافظت از آن جانش را از دست داد.

   درحال حاضر روستای شما چه وضعی دارد؟

دور تا دور روستا را آب گرفته. سطح آب از چهارشنبه‌شب ثابت مانده و دیگر بالا نیامده، اما دسترسی روستا قطع شده است. فقط با ماشین شاسی‌بلند و قایق می‌شود رفت‌و‌آمد کرد. البته اگر تلاش مردم روستا نبود، همه جا را آب گرفته بود و ما هم الان باید روی پشت بام زندگی می‌کردیم. ١٠ روز است که از صبح تا شب سیل‌بند درست می‌کنیم. آب کرخه تمامی ندارد. چند روز اول برق هم قطع شد، اما الان برق و گازمان وصل است، اما آب لوله‌کشی قطع است.

  نیروهای امدادی برای کمک به روستای شما هم آمدند؟

بله، ولی فقط آب به ما دادند. غذایمان را خودمان درست می‌کنیم. زن‌ها در خانه نان می‌پزند. ما هم از صبح تا شب سیل‌بند درست می‌کنیم. نمی‌دانم، شاید هم وضع جاهای دیگر بدتر است و باید به آنها کمک شود، اما سیل همه زندگی ما را از بین برد.

ارسال نظر