سعید پسر ۹ ساله ای است که مدتی قبل در نزدیکی منطقه فتح المبین قربانی یکی از مین های باقی مانده از دوران جنگ شد. او در این حادثه یکی از دستانش و دوچشمش را از دست داد. اما این حادثه چگونه اتفاق افتاد و حالا این پسر بچه چه شرایطی دارد؟
خانواده کوچ نشین 12 نفره 23 بهمن ماه از شهرک بختیاری به سمت کرخه می رفتند که در نزدیکی فتحالمبین چادر زده بودند؛ سعید کوچکترین عضو این خانواده در حالی که برادرانش گوسفندها را جمع می کردنداو به دنبال دو گوسفند چموش رفت که ناگهان صدای عجیبی آمد، سعید روی مین رفت و او را غرق در خون پیدا کردند و به سرعت به بیمارستان شوش رساندند. چهار روز در بیمارستان بستری شد و بعد از عمل چشمانش سعید را با هزینه و کمک اجمن خیریه به تهران منتقل کردند. برادر سعید در این باره می گوید ؛ اگر انجمن خیریه نبود پولِ تا تهران آمدن هم نداشتیم؛ اینها برایمان بلیط گرفتند؛ آمدیم تهران؛ دوباره چشمش را عمل کردند؛ اما فایده نداشت؛ هم دستش را از دست داد و هم دو چشمش را؛ اگر این انجمن نبود، هزینههای درمان و هتل را هم نداشتیم؛ یک خانواده عشایری از کجا بیاورد؛ بیمه روستاییان و عشایر داریم؛ اما روی مین که بروی بیمه قبول نمیکنند!
حالا سعید ۹ ساله و برادرش وحید، به مدد انجمن ِ خیریه، در تهران هستند و خانواده سعید در شوش، پیگیر ماجرا؛ باید نیروی انتظامی و فرمانداری گزارش حادثه را بدهند و کمیسیون ماده ۲ فرمانداری شوش تشکیل شود تا ببینند آیا سعید مشمول قانون بازگشت مهاجران جنگی به مناطق خود، تنها قانونی که یک تبصره آن به قربانیان مین اختصاص دارد، میشود یا نه؛ اگر کمیسیون بر مبنای گزارشات رسمی قبول کند، به سعید مستمری جانبازی تعلق خواهد گرفت. اما به گفتهی لیلا علی کرمی، وکیل دادگستری و کسی که پرونده سعید را از نزدیک دنبال کرده، این کمیسیون اشکالاتی دارد، هم دیر برگزار می شود و هم اگر نظرشان مثبت باشد و سعید مشمول جانبازی شود؛ قبل ۱۸ سالگی چیزی به او پرداخت نمیکنند؛ تا ۱۸ سالگی یک خانواده عشایر چه بکند؟!
اما وحید نگرانی دیگری هم دارد: ما هر سال از همین منطقه رد میشویم؛ هیچ تابلو یا اخطاری وجود ندارد؛ میترسم در گزارش ادعا کنند که منطقه حفاظت شده بوده! نگرانم که نکند بخواهند از خود سلب مسئولیت کنند؛ مگر میشود منطقهی عبور و مرور هرسالهی عشایر، حفاظت شده باشد؟! حالا برادرهایم دنبال کار پرونده هستند؛ سعید که معلول شد؛ کور شد؛ کاش حداقل حق و حقوقش را بپردازند.
اما سعید تنها کودکی نیست که در جلگهها و دشتهای مرزی قربانی مین میشود؛ چند ماه پیش در ۲۹ آبان ماه ۱۳۹۷ پسری ۱۲ ساله به نام محمدامین قالبیحاجیوند درست در منطقهای که اخیرا سعید زخمی شده است، جان خود را از دست داد.
در اردیبهشت ماه ۱۳۹۷ بود که شایان فرجی پسری ۱۲ ساله در راه برگشت از مریوان به سنندج وقتی برای استراحت در کنار جاده توقف کرده بودند، بر اثر انفجار مین دو دست و چشمهایش را از دست داد. سیزدهم مرداد ماه ۱۳۹۴ دو پسر ۱۲ ساله به نامهای بهزاد ابراهیمی و فرشاد یعقوبی بر اثر انفجار مین دچار حادثه شدند. در این حادثه بهزاد جان خود را از دست داد و یعقوب چشمش را. ۱۰ اسفند ۱۳۹۳ بود که انفجار مواد منفجره و مهمات عمل نکرده باقیمانده از دوران جنگ، در یکی از مناطق عشایری استان ایلام منجر به زخمی شدن ۵ دانش آموز پسر شد.
قبل از آن در مهر ۱۳۹۲ بود که بازی کودکانه ۷ کودک مریوانی، بر اثر انفجار مین زیر درخت گردو روستای نشکاش، تبدیل به کابوسی شد که هنوز هم بچههای روستا از یادآوری آن وحشت دارند. در این حادثه تلخ، گشین کریمی، ۱۱ ساله یک پایش قطع شد و آلا روبینا، ۶ساله چشم راستش ضربه دید و متاسفانه بیناییاش را از دست داد. هنوز مدت زیادی از حادثه نشکاش نگذشته بود که دانا یوسفی، پسرکی که همراه خانوادهاش برای گردش به سرپلذهاب رفته بود، پایش را روی مین جا گذاشت.
لیلا علی کرمی، مشکلات و مصائب سعید و خانوادهاش را شرح میدهد: بررسی پرونده قربانیان مین خیلی به درازا میکشد؛ پروندههایی داریم که سالهاست هنوز به نتیجه نرسیده؛ در مورد آن ۷ کودکی که در نشکاش مریوان روی مین رفتند؛ برای دو نفرشان در نهایت جانبازی تایید شده اما مقرری جانبازی را تا ۱۸ سالگی نمیدهند! خانوادههای این کودکان عموماً کارگر و کشاورز و کمدرآمدند؛ از کجا بیاورند این همه هزینه درمان و نگهداری معلولیت کنند! مگر این کودکان و خانوادههایشان خودشان مقصر بودهاند که این بلا سرشان نازل شده!
او تاکید میکند: مسالهای که مهم است، هزینههای درمان است که کاملاً برعهده خانوادههای کمدرآمد اینها افتاده؛ درصورتیکه مسئولیت مدنی دولت است که مینها را کامل پاکسازی کند و اگر درصدی خطا هم وجود دارد، اولاً در منطقهای که امکان خطر حتی برای یک درصد هست، به مردم هشدار و اخطار بدهد و در ثانی، در صورت بروز حادثه، مسئولیت خود را تمام و کمال بپذیرد؛ الان برادر سعید چون کمدرآمد هستند، قصد داشته بچه را بعد از عمل چشم با اتوبوس ببرد همدان که خیرین نگذاشتند و برایش اتوموبیل مناسب گرفتند؛ دولت اینجا، کجای کار است؛ چرا ورود نمیکند؛ چرا هزینهها برعهده مردم است؟
اگر خیرین و مردم نباشند، کودکانِ قربانی مین تلف میشوند
علی کرمی معتقد است؛ باید مراکزی باشد که امکانات کافی برای معالجه این کودکان در کنار خانوادههایشان فراهم آورد و علاوه بر این به این کودکانِ قربانی انفجار که همگی درهمشکسته هستند، خدمات روانشناسی و مشاوره ارائه دهند؛ او میگوید: اگر خیرین و مردم نباشند، این کودکانِ قربانی مین تلف میشوند.
او به این مساله اشاره میکند که چرا در یک ناحیه در عرض چند ماه، دو کودک روی مین رفتهاند و میگوید: در این منطقه (غرب کرخه یا فتحالمبین) سالهاست عشایر مشغول کوچ کردن هستند؛ این حوادث متوالی نشان میدهد که منطقه به هیچ وجه امن نیست؛ باید پاکسازی «عمقی» انجام شود؛ چراکه زمین این منطقه، جلگهای و ماسهای است و امکان جابجایی مینها با باران وجود دارد. پاکسازی مجدد هرچقدر هزینه داشته باشد، به اندازه معلولیت کودکان بیگناه هزینه و تاوان ندارد!
این وکیل دادگستری بهطور مشخص در مورد پرونده سعید مطالباتی دارد: دولت مسئولیت بپذیرد؛ سعیدِ بیگناه مشمول مستری جانبازی شود و مستمری جانبازی را به بعد ۱۸ سالگی موکول نکنند.
او در انتهای صحبتهایش نکته دردناکی میگوید: این کودکان از نظر روحی درهمشکستهاند؛ نیاز به خدمات مشاورهای دارند؛ نیاز به نگهداری و مراقبت دارند؛ خانوادهها از پس هزینههای هنگفت درمانِ بدون بیمه برنمیآیند؛ هنوز بعد از ۵ سال، «گشین» که در حادثه نشکاشِ مریوان پایش را از دست داده، شبها از خواب میپرد و دنبالِ پایش میگردد.......
سعید را همچنان از این دکتر به آن دکتر میبرند؛ آیا نور چشمانش برمیگردد؟ دکتر متخصص عکس شبکیه چشم سعید را میبیند و میگوید: دیگر امیدی نیست؛ اذیتش نکنید؛ این خطوطِ راست و بیانحنا نشان میدهند که دیگر هرگز روشنایی چشمان بازنمیگردند.فقط خدا با یک معجزه میتواند اعصاب چشمان کودکانه و مغموم سعید را احیا کند