زمان مطالعه: 6 دقیقه

گفت و گو با متهم به قتلی که شباهتش به برادرش باعث شد ماموران برادرش را دستگیر کنند

وقتی برادرم دستگیر شد خودم را تسلیم کردم

برادرکوچکتر می گوید کشتی گیر است و مقام قهرمانی دارد. او هرگز تصورش را نمی کرده که در این اوج جوانی کارش به زندان بکشد و اتهام قتل به گردنش بیفتد. می گوید در مدتی که فراری بوده روزهای سختی گذرانده و مدام کابوس می دیده است. در ادامه گفت و گو با این متهم را می خوانید.
08 آذر 1397
شناسه : 1176
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/1176
11606+
بالا
برادرکوچکتر می گوید کشتی گیر است و مقام قهرمانی دارد. او هرگز تصورش را نمی کرده که در این اوج جوانی  کارش به زندان بکشد و اتهام قتل به گردنش بیفتد. می گوید در مدتی که فراری بوده روزهای سختی گذرانده و مدام کابوس می دیده است. در ادامه گفت و گو با این متهم را می خوانید.

از روزحادثه بگو چه شد که دست به جنایت زدی؟

آن روز وقت دندانپزشکی داشتم و اگر دیر می رسیدم نوبتم را از دست می دادم. به همین دلیل سوار خودروی وانت پراید برادرم شدم. راستش پارکینگ عمومی متعلق به پدرم بود که من مدیریت آنجا را به عهده داشتم. آن روز درحالیکه عجله داشتم از پارکینگ خارج شدم تا به سمت دندانپزشکی بروم که ناگهان با یک مینی بوس تصادف کردم  و ماشین خسارت دید.ابتدا با راننده مینی بوس درگیر شدم که او گاز ماشین را گرفت و رفت. همین موضوع بیشتر مرا عصبی کرد. بعد از آن متوجه خودروی پژویی شدم که مسافرکشی می کرد . او راه را سد کرد و من نمی توانستم حرکت کنم. در نزدیکی پارکنیگ پارک کرده بود و در انتظار مسافر بود. با اوبه صورت لفظی درگیر شدم. بعد از آن راننده تیبا به طرفداری از راننده پژو آمد چون خودش هم کمی جلوتر در حال مسافرکشی بود.وقتی دعوای ما بالا گرفت کم کم رانندگان دیگرهم  به طرفداری از آنها آمدند. نمی دانم قمه متعلق به چه کسی بود اما من سعی داشتم آن را از دست یکی از راننده ها بگیرم تا مبادا حادثه ای رخ بدهد.اما نمی دانم چه شد که همه جمع شدند و من با قمه سعی داشتم افراد را از سمت خودم دور کنم که ناگهان یکی از ضربه ها به سمت مقتول(یکی از راننده ها) پرتاب شد و به قفسه سینه اش برخورد کرد و روی زمین افتاد. اما باور کنید من قصد کشتن کسی را نداشتم. خودم هم در این حادثه آسیب دیدم چون یکی از راننده ها با چوب به سمتم حمله ور شد و کتکم زد.

بعد چه شد؟

بعد از آن ماشین را رها کرده و متواری شدم. به خاطر یک اتفاق ساده زندگیم این رو به آن رو شد. لحظاتی سرگردان در خیابان ها می چرخیدم. بعد به خانه رفتم. وبه برادرم که شباهت زیادی به من دارد و در این مدت به اشتباه دستگیر شده ماجرا را گفتم. سپس وسایلم را به همراه یک کیسه خواب برداشتم و فراری شدم.

به کجا فرار کردی؟

به یکی از شهرهای اطراف تهران رفتم. در این مدت یا در سرویس های بهداشتی یا اماکن زیارتی و یا در بیرون داخل کیسه خواب می خوابیدم.

چه شد که تصمیم گرفتی خودت را معرفی کنی؟

دو روز بعد از حادثه به برادرم زنگ زدم و از او شنیدم که مقتول جان باخته است. نمی دانید چه خبر وحشتناکی بود برای من. عذاب وجدان لحظه ای رهایم نمی کرد. مدام کابوس می دیدم و وحشت زده از خواب می پریدم. می خواستم خودم را معرفی کنم اما ترسیدم . چون می دانستم خانواده مقتول قطعا به خاطر از دست دادن عزیزشان ناراحت هستند و من از قصاص و مرگ وحشت دارم اما دو سه روز پیش وقتی به خانه زنگ زدم و شنیدم برادرم را دستگیر کرده اند و شاهدان شهادت داده اند او قاتل است دیگر عزم خود را جزم کردم تا به تهران بیایم و به خاطر نجات برادرم خودم را معرفی کردم. هرچند  من به شدت از زندان ومرگ می ترسم اما برادرم بی گناه است. او را به جرم اخفای ادله جرم بازداشت کرده اند اما برادرم از جای مخفی شدن من خبر نداشت و من به هیچ کس نگفتم که در کدام شهر هستم.باور کنید ما در یک خانواده آبرو داری بزرگ شده ایم . خودم ورزشکار هستم حتی مدال قهرمانی دارم.

در چه رشته ای؟

من 8 سال است که کشتی کار می کنم. مقام دوم و سومی در تهران و استانی دارم. قرار بود چند روز آینده برای انتخابی کشور بروم اما این حادثه رخ داد و زندگیم تباه شد.حالا هم به شدت پشیمانم و به همه توصیه می کنم هنگام عصبانیت خودشان را کنترل کنند و به جای بگو مگو و بحث ، محل را ترک کنند تا چنین فاجعه ای رخ ندهد.امیدوارم خانواده مقتول مرا حلال کنند چون من هرگز قصد گرفتن جان او را نداشتم. 

ارسال نظر