زمان مطالعه: 12 دقیقه

دعوای 2دانش آموز در مدرسه باعث مرگ یکی از آنها شد

وقتی امیرحسین پس از دعوا با پسربچه‌ای دیگر در مدرسه حالش بد شد، کسی خبر نداشت که او ضربه مغزی شده است. پسربچه 10ساله چند ساعت در همان حال در مدرسه ماند تا اینکه در نهایت به بیمارستان منتقل شد اما دیگر دیر شده بود.
27 دی 1397
شناسه : 11697
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/11697
24853+
بالا
وقتی مسئولان مدرسه ماجرا را به خانواده امیرحسین خبر دادند، او به بیمارستان منتقل شد اما به‌علت خونریزی مغزی 9 روز در کما بود و در نهایت جانش را از دست داد.
وقتی امیرحسین پس از دعوا با پسربچه‌ای دیگر در مدرسه حالش بد شد، کسی خبر نداشت که او ضربه مغزی شده است. پسربچه 10ساله چند ساعت در همان حال در مدرسه ماند تا اینکه در نهایت به بیمارستان منتقل شد اما دیگر دیر شده بود.

وقتی امیرحسین پس از دعوا با پسربچه‌ای دیگر در مدرسه حالش بد شد، کسی خبر نداشت که او ضربه مغزی شده است. پسربچه 10ساله چند ساعت در همان حال در مدرسه ماند تا اینکه در نهایت به بیمارستان منتقل شد اما دیگر دیر شده بود.

16 دی ماه امسال، وقتی زنگ تفریح مدرسه‌ای در جنوب‌شرق تهران خورد، بچه‌ها یکی پس از دیگری راهی حیاط مدرسه شدند و در این میان عده‌ای برای خرید خوراکی به سمت بوفه رفتند. امیرحسین 10ساله هم یکی از آنها بود اما در صف بوفه، با بچه‌های کلاس ششمی دعوایش شد و در این میان یکی از بچه‌ها او را هل داد و همین باعث شد که سر امیرحسین با دیواره آهنی بوفه برخورد کند و حادثه تلخی را رقم بزند. آن روز وقتی مسئولان مدرسه ماجرا را به خانواده امیرحسین خبر دادند، او به بیمارستان منتقل شد اما به‌علت خونریزی مغزی 9 روز در کما بود و در نهایت جانش را از دست داد. خانواده پسربچه صبح دیروز در شوک و اندوه، پیکر بی‌جان پسرشان را به‌خاک سپردند و حالا منتظرند تا مقصران مرگ پسرشان شناسایی شوند.

خاله امیرحسین  درباره حادثه می‌گوید: همه ما در شوک هستیم، شوکی بزرگ. هنوز باورمان نمی شود که امیرحسین از میان ما رفته است. چطور می شود پسر دسته گل‌مان صبح با حال خوب به مدرسه برود و ظهر دیگر بهوش نباشد.

دعوا بر سر نوبت

زن جوان ادامه می‌دهد: خواهرزاده‌ام ساعت 7:30 صبح شانزدهم دی‌ماه مثل همیشه به مدرسه‌اش رفت. کلاس چهارم دبستان بود و در مدرسه دولتی حوالی جنوب شرق تهران درس می خواند. به گفته همکلاسیانش ساعت 9:30 و در زنگ تفریح امیرحسین در صف بوفه ایستاده بود که با چند نفر که در کلاس ششم ابتدایی درس می‌خوانند دعوایش شد. گویا دعوا به خاطر رعایت نکردن نوبت در صف بوفه بوده است. البته همکلاسیانش این طور به ما گفته‌اند و نمی‌دانیم چقدر صحت دارد. به گفته همکلاسیان امیرحسین، یکی از بچه‌های کلاس ششمی، در جریان دعوا خواهرزاده‌ام را هل داد که سرش به شدت با دکه فلزی بوکه برخورد کرد. به طوریکه پس از این اتفاق دچار حالت تهوع شد و چند بار بالا آورد. اینها را مستخدم مدرسه به ما گفت. چون پشت‌سر امیرحسین رفته و همه جا را تمیز کرده بود.

آن روز امیرحسین با بدحالی وارد کلاس شد و موضوع را برای معلمش توضیح داد و بعد به قسمت انتهای کلاس رفت و تا ساعت 12 روی نیمکت خوابید. «اگر همان موقع به پدر و مادر امیرحسین اطلاع می دادند شاید این حادثه تلخ رخ نمی داد و ما عزادار نمی شدیم». خاله امیرحسین با بغض ادامه می دهد: همکلاسیان خواهرزاده‌ام می‌گویند که او حتی به معلمش گفته که سرش به دکه برخورد کرده است. معلم از او خواسته که موضوع را به معاون مدرسه بگوید. امیرحسین هم این کار را انجام می‌دهد و بعد حتی به کلاس برگشته و می‌خواسته امتحان بدهد اما تعادل نداشته تا مداد به دست بگیرد. به معلمش گفته خوابش می‌آید، ‌معلم هم تصور کرده که او مسموم شده و شب قبل هم دیر خوابیده است. به همین دلیل به او گفته به انتهای کلاس برود و سرش را روی کاپشنش بگذارد و بخوابد.

ساعت 12 زنگ مدرسه به صدا در آمد اما امیرحسین همچنان روی نیمکت خواب بود. « معلم هرچه صدایش می‌زند پاسخی نمی‌دهد. ‌برای همین قمقمه امیرحسین را برمی دارد و آب به سرو صورتش می پاشد تا بیدار شود اما او بیهوش شده بود»

خاله امیرحسین ادامه می دهد: ساعت 12:15 از مدرسه به خواهرم(مادر امیرحسین) زنگ زدند و گفتند امیرحسین در مدرسه خوابیده است. خواهرم یک پسر دو ساله و نیمه دیگر هم دارد که او را به همسایه اش می سپارد تا به مدرسه برود. البته به خواهر دیگرم هم زنگ زده و از او خواسته بود تا به مدرسه برود. چون او به مدرسه نزدیک‌تر بود. 

وی می‌گوید: خواهرم که به مدرسه رسید می‌گفت دهان امیرحسین کف کرده بود و چشمانش داشت از حدقه بیرون می‌زد و حالت عادی نداشت. با این وضعیت، مسئولان مدرسه به اورژانس زنگ زدند اما نمی دانم به چه دلیل اورژانس نیامد. حتی شنیدم که مسئولان مدرسه به دلیل نیامدن اورژانس شکایت کرده‌اند.

آن روز مادر امیرحسین به همراه مدیر و معاون مدرسه، ‌پسربچه را به درمانگاهی در نزدیکی مدرسه می‌برند. اما مسئولان درمانگاه پس از معاینه اعلام می‌کنند که او به کما رفته است و باید به بیمارستان منتقل شود.

خاله امیرحسین ادامه می دهد: وقتی امیرحسین را به بیمارستان بردند مسئولان آنجا اعلام کردند دستگاه سی تی اسکن خراب است. به همین دلیل مدیر و معاون مدرسه آمبولانس خصوصی کرایه کرده و او را به بیمارستان دیگری بردند تا از مغزش اسکن بگیرند. وقتی پزشک معالج سی تی اسکن امیرحسین را دید سرش را به علامت تاسف تکان داد و گفت او دچار مرگ مغزی شده و نوع خونریزی از نوع اپیدورال است، یعنی خونریزی شدید اطراف جمجمه. با این حال دکتر گفت که او را عمل می کند اما امیدی به بهبودی نیست.

پسربچه به اتاق عمل منتقل شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. «پزشکش می‌گفت وقتی استخوان جمجمه را باز کردم با دیدن آن همه خون که کنار مغزش جمع شده بود شوکه شدم».  خاله امیرحسین ادامه می‌دهد: پزشک معالج قسمتی از مغز را برداشت اما با این حال سطح هوشیاری امیرحسین پایین بود و می گفت در علم پزشکی امیدی نیست به بازگشت اینگونه بیماران مگر آنکه معجزه رخ بدهد. پس از آن همه ما دست به دامان خدا شدیم اما انگار تقدیر امیرحسین این بود که برود.

اعضای خانواده این پسربچه منتظر بودند تا شاید امیرحسین چشمانش را باز کند، به همین دلیل راضی به اهدای اعضای بدن او نشدند. «ساعت 8:30 صبح سه شنبه 25 دی ماه تلخ ترین خبر زندگیمان یعنی مرگ امیرحسین را شنیدیم. مغزش که کار نمی کرد فقط قلبش می تپید که آن هم در نهایت ایستاد و هنوز همه ما در شوک هستیم. هنوز نتوانستیم این حادثه را هضم کنیم.»‌

وی می‌گوید: پدر امیرحسین از معلم، مدیر و معاون مدرسه شکایت کرده است. این بچه نباید می خوابید. 9:30 صبح این اتفاق رخ داد و اگر همان لحظه به بیمارستان منتقل می شد و تحت عمل جراحی قرار می گرفت زنده می ماند. حتی پزشک معالجش می‌گفت در اینجور مواقع بیماری که سرش ضربه خورده نباید بخوابد و باید فورا به بیمارستان منتقل شود تا خونی که در مغزش جمع شده را تخلیه کنند. به همین دلیل ما پیگیر موضوع هستیم و هر چند امیرحسین دیگر برنمی‌گردد، اما می‌خواهیم با پیگیری پرونده مانع از این شویم که چنین حادثه‌ای برای دانش‌آموز دیگری رخ دهد.»

با شکایت این خانواده قاضی جنایی دستور تحقیق در این باره را صادر کرده است.

دعوای مرگبار

امیرحسین تنها دانش‌آموزی نیست که در روزهای اخیر و در جریان دعوا در مدرسه جانش را از دست داده است.

ساعت 11:40 بیست و پنجم دی ماه از طریق مامور کلانتری 109 بهارستان به قاضی جنایی پایتخت خبر رسید پسربچه ای 8 ساله به نام آرمان در بیمارستانی در تهران به دلیل ضربه مغزی جان باخته است. بررسی ها حکایت از این داشت که آرمان ساکن کرج و در مدرسه ای حوالی خرمدشت درس می خواند. او در زنگ تفریح با دوستانش درگیر شده و یکی از بچه های مدرسه ، او را هل داده بود. آرمان سرش به شدت با دیوار مدرسه برخورد کرد و پس از این اتفاق به کما رفت. این پسربچه برای مداوا به بیمارستانی در تهران انتقال یافت اما به دلیل ضربه ای که به سرش وارد شده بود دچار مرگ مغزی شد و جان باخت. از آنجا که حادثه در کرج رخ داده بود پرونده برای رسیدگی بیشتر به دادسرای کرج فرستاده شد.

ارسال نظر