زمان مطالعه: 8 دقیقه

روایت پدر دانش‌آموز مرگ مغزی از اهدای اعضای بدن پسرش

نمی‌خواستم قلب پسرم بپوسد

2روز پس از تصادف هولناکی که در جریان آن یک وانت با 4دانش‌آموز در جلوی مدرسه‌شان برخورد کرد و 3نفر از آنها را به کام مرگ کشاند والدین یکی از قربانیان با اهدای اعضای بدن جگرگوشه‌شان موافقت کردند.
23 آبان 1397
شناسه : 1084
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/1084
15166+
بالا
پدر محمدمهدی: «وقتی به من و همسرم درباره اهدای عضو گفتند ما فورا قبول کردیم. من گفتم حالا که بچه‌ام پرپر شده راضی نیستم قلبش زیر خاک برود و بپوسد. اینطور شد که برای رضای خدا و کمک به بیماران نیازمند تصمیم گرفتیم که اعضای بدن محمدمهدی را اهدا کنیم.»
2روز پس از تصادف هولناکی که در جریان آن یک وانت با 4دانش‌آموز در جلوی مدرسه‌شان برخورد کرد و 3نفر از آنها را به کام مرگ کشاند والدین یکی از قربانیان با اهدای اعضای بدن جگرگوشه‌شان موافقت کردند.

 این حادثه روز یکشنبه مقابل مدرسه پسرانه حاج مومن بردسکن واقع در خراسان شمالی اتفاق افتاد. آن روز 4دانش‌آموز همراه یکدیگر از مدرسه خارج شده و به سوی خانه‌شان در حال حرکت بودند که ناگهان پیکان وانتی سراسیمه از راه رسید و به‌شدت با آنها برخورد کرد. شدت حادثه به حدی بود که دو نفر از دانش‌آموزان بعد از انتقال به بیمارستان جان باختند. یکی از آنها دچار مرگ مغزی شد و تلاش‌های پزشکان برای نجات چهارمین نفر همچنان ادامه دارد.

در این میان پدر و مادر محمدمهدی احمدی، دانش‌آموز کلاس چهارمی که دچار مرگ مغزی شده است دیروز با چشمانی اشکبار موافقت کردند که اعضای بدن فرزندشان به بیماران نیازمند اهدا شود. به این ترتیب پیکر محمدمهدی به بیمارستانی در مشهد انتقال یافت تا مراحل جداسازی اعضای بدنش انجام شود.

مسلم احمدی، پدر محمدمهدی روز گذشته در گفت‌وگو با همشهری جزئیات بیشتری از حادثه هولناکی که برای پسرش اتفاق افتاده و تصمیم بزرگی که برای اهدای اعضای بدن او به بیماران نیازمند گرفته بازگو کرد. او گفت: «من کارگر ساختمانی هستم و پدرِ 2پسر بودم. روز حادثه قرار بود ظهر به سرکار بروم. می‌خواستم در خانه بمانم تا محمدمهدی از مدرسه بیاید اما دیر کرد. لباس‌هایم را پوشیدم و درِ خانه را باز کردم اما همان موقع دو پسر مدرسه‌ای دیدم. پرسیدم پس چرا محمدمهدی نیامده که آنها گفتند تصادف شده است. دوان دوان خودم را به سر خیابان رساندم و دیدم مردم جمع شده‌اند. جلو رفتم و دیدم یک پسر بچه غرق در خون روی زمین افتاده است. او را بغل کردم و بوسیدم اما دیدم پسرم نیست. کمی آن طرف‌تر باز هم پسربچه دیگری افتاده بود.فکر کردم او محمدمهدی است. او هم مثل پسرم روپوش مدرسه به تنش بود. بغلش کردم. سرش آسیب دیده بود. چشمانم همه جا را تار می‌دید. فکر کردم او پسرم است اما او هم محمدمهدی نبود.»

وقتی حرف‌های پدر داغدیده به اینجا می‌رسد گریه امانش را می‌برد: «سومین دانش‌آموز پسرم بود. خون سر و صورتش را گرفته بود. ظاهرا لاستیک ماشین از روی صورتش رد شده بود. همان لحظه بود که پسرم نفس آخر را کشید و فهمیدم که عزادار شده‌ایم. دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد تا اینکه آمبولانس آمد و پسرم و 3دوستش را به بیمارستان بردند. متأسفانه 2نفر از آنها فوت شدند و یک روز بعد هم جگرگوشه من دچار مرگ مغزی شد.»

پدر محمدمهدی با صدای گرفته‌اش درباره تصمیم بزرگی که گرفته می‌گوید: «وقتی به من و همسرم درباره اهدای عضو گفتند ما فورا قبول کردیم. من گفتم حالا که بچه‌ام پرپر شده راضی نیستم قلبش زیر خاک برود و بپوسد. اینطور شد که برای رضای خدا و کمک به بیماران نیازمند تصمیم گرفتیم که اعضای بدن محمدمهدی را اهدا کنیم. من گفتم هر عضوی که لازم است را جدا کنند تا با این کار روح پسرم شاد باشد.»

 

ارسال نظر