این کتاب شما را می ترساند: هجده دقیقه به نیمه‌شب، اولین کتاب گروهی ژانر وحشت

«هجده دقیقه به نیمه‌شب»، ١٨ داستان از ١٨ نویسنده ژانر وحشت است؛ کاری گروهی که توسط بعضی از نویسندگان این ژانر به‌تازگی از سوی نشر «موج» چاپ شده.
تاریخ: 27 دی 1400
شناسه: 83200

حادثه 24 -  «هجده دقیقه به نیمه‌شب»، ١٨ داستان از ١٨ نویسنده ژانر وحشت است؛ کاری گروهی که توسط بعضی از نویسندگان این ژانر به‌تازگی از سوی نشر «موج» چاپ شده. هرچند از این دست کارهای گروهی پیش‌تر هم دیده‌ایم؛ داستان‌هایی با طبقه‌بندی‌های مختلف که از سوی جمعی از نویسندگان منتشر شده؛ مثلا مجموعه «کسی خانه نیست» که متشکل است از ١٤ داستان از زنان نویسنده امروز ایران، «سیزده» که مجموعه‌ای بوده با ١٣ داستان از آثار نویسندگان مستقل، یا «پرسه در حوالی داستان امروز» که ١٦ داستان‌ بود از نویسندگان کارگاه داستان‌نویسی حسین سناپور. بین اینها گاهی داستان‌هایی فوق‌العاده می‌بینیم و البته عموما دست‌ورزی‌ها یا آزمون‌هایی خاطره‌انگیز برای نویسندگان. «هجده دقیقه به نیمه‌شب» در این میان اما از یک نظر قابل تأمل است؛ اینکه تمام داستان‌ها قرار است ترسناک باشند. البته وحشت، ترس، دلهره، تریلر و تمام اینها را در ایران زیرشاخه یا زیرژانر ادبیات «گمانه‌زن» طبقه‌بندی می‌کنند. چنانچه داستان فانتزی و علمی- تخیلی را هم زیرگروه ادبیات «گمانه‌زن» می‌دانند. با این‌حال اگر به شکل ژانری هم بخواهیم به چنین کتابی نگاهی بیندازیم، «وحشت» قرار بوده مهم‌ترین شاخصه‌اش باشد. برای همین گفت‌وگو را با چند تن از نویسندگان این کتاب به همین موضوع اختصاص دادیم.

کشتار می‌کنم!

بهاره نوربخش/ متولد: ١٣٥٥ / رشته تحصیلی: زبان و ادبیات فرانسه

آثار: کابوس عمارت اربابی، عطر قالی نسیم عشق، پگوتاس، تولبی‌باس، مرگاس و...

   ایده «١٨ دقیقه به نیمه‌شب» از کجا شروع شد؟

دوستان خیلی تمایل داشتند ما کتابی بنویسیم که در این کتاب همه داستانی داشته باشند. اول سعی کردیم همه یک داستان را جلو ببریم اما هماهنگ کردن همه خیلی سخت بود و قلم‌ها هم فرق می‌کرد. بعد قرار شد هر کس داستان‌های کوتاه وحشت بنویسد و در نهایت هم داستانی در کتاب باشد که همه قصه‌های قبلی را به هم مربوط کند. آخرین داستان کتاب ما در واقع نوعی جمع‌بندی است که نشان می‌دهد همه این داستان‌ها به هم مرتبط هستند.

چرا چنین کاری کردید؟ چون وصل کردن همه داستان‌ها در یک داستان فکر نکنم خوب از آب دربیاید!

ایده جالبی به نظرمان آمد که یک‌جوری همه را به هم مربوط کنیم تا خواننده را در فضای ترسناک‌تری ببریم. چون داستان، داستان وحشت بود، خواستیم چنین کاری کنیم.

حالا فضای وحشتی که گفتید، واقعا در داستان‌ها برقرار شده؟

دیگر این بستگی به خواننده دارد. یکی دو نفر که خوانده بودند چنین احساسی داشتند. به هرحال هر نویسنده‌ای قلمی دارد؛ بعضی‌ها بیشتر این فضا را ایجاد می‌کنند، بعضی‌ها کمتر.

البته خب در ژانر وحشت ادبیات ایران، چیزی هم به آن صورت نداریم.

طرفدار هم ندارد.

خب غیر از عاشقانه تقریبا تمام ژانرها طرفدار زیادی ندارد!

وحشت، بدتر است. من مدتی پیش یک کتاب در ژانر وحشت کار کرده بودم، واقعا به سختی توانستم ناشر پیدا کنم. اصلا به هر کسی می‌گفتم که کتابم در ژانر وحشت بزرگسال است، می‌گفت اصلا نیاور. می‌گفتند حالا اگر کودک‌ونوجوان بود می‌توانستیم کاری کنیم ولی اگر بزرگسال نوشته‌ای، اصلا نیاور!

شما چطور از کارهای عاشقانه رفتید سمت وحشت؟

من راستش از اول علاقه داشتم ژانر وحشت کار کنم اما آن زمان احساس کردم جامعه کشش ندارد، برای همین رفته بودم سمت ژانر عاشقانه. ولی دیدم در آن ژانر دوام نمی‌آورم. اصلا قلم من قلم عاشقانه‌نویسی نیست. من دیدم دوست دارم در کارهایم بکُشم، خون و خونریزی راه بیندازم (خنده)... این است که اصلا نمی‌توانم با عشق کنار بیایم. برای همین دل به دریا زدم و آمدم سمت علاقه‌ام؛ حالا اینکه کسی بخواند یا نخواند مهم نیست. من در کارهایم واقعا کشتار می‌کنم؛ اصلا رحم ندارم. همه مخاطب‌هایم هم می‌گویند که خیلی قلم کشتارگر ویرانگری دارم و از این نوع نوشتن لذت می‌برم.

راستی اسم کتاب‌هایتان را متوجه نمی‌شوم. چرا اسامی خارجی انتخاب کرده‌اید؟

نه، خارجی نیستند؛ خودساخته هستند. مثلا یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های یکی از داستان‌هایم کاملا ایرانی است؛ مزداتا، یعنی آفریده اهورامزدا که پادشاه پریان است و پسر یکی از پادشاهان ایران‌زمین. البته من به ایران‌زمین اشاره نکردم ولی آدرسی که در آن کتاب می‌دهم، آدرس ایران است. در واقع سعی می‌کنم با این نوع آدرس‌ها جلو بروم. چون در آن زمان داستانی هنوز مرزبندی شکل نگرفته که بگوییم اینجا ایران است یا نیست. ولی به‌خاطر همین مرزبندی نشدن و کشور نداشتن است که سعی کردم اسامی را طوری انتخاب کنم که مربوط به هیج‌جا نباشند. در واقع غیر از اسامی خدایان، بقیه اسم‌ها، همه خودساخته هستند.

امیدوارم همه را بترسانیم!

نرگس لوانی/ متولد: ١٣٧٢/ رشته تحصیلی: مترجمی زبان انگلیسی

و دانشجوی زبان چینی/ آثار: سیاه اگر چشمان تو باشد

   شما به اسم «نارسیس» می‌نوشتید. چرا؟

«نارسیس» نزدیک به اسم کوچک من یعنی نرگس است. قدیم‌تر خیلی تب‌وتاب نام هنری زیاد بود و این شد که من این نام را برای خودم انتخاب کردم ولی در حال حاضر با نام اصلی خودم می‌نویسم.

   اولین کتاب‌تان را هم خیلی جوان بودید که منتشر کردید.

من اولین کتابم را به نام «کاشکی بفهمی» در سبک عاشقانه-اجتماعی، وقتی حدود ١٩ ساله بودم، نوشتم.

   کجا منتشر شد؟

این داستان به‌صورت مجازی در وب‌سایت فرهنگی نودهشتیا منتشر شد. بعد از آن کتاب فانتزی عاشقانه دو جلدی با نام «گرگینه» «جلد اول» و «یک قطره تا خون» «جلد دوم» از بنده با همراهی دوست عزیزم نگاشته و باز هم در وب‌سایت نودهشتیا منتشر شد و با استقبال بسیار خوب مخاطبان عزیز مواجه شد. این دو جلدی اولین تجربه گروهی نوشتن بنده بود. البته در حال حاضر این کار با نام «لونتیک» یا «ماه‌زده» در دست بازنویسی است و ان‌شاء‌الله برای چاپ خواهد رفت. بعد از این دو جلدی، کتاب «هویت» از بنده به‌صورت مجازی منتشر شد و در نهایت اولین کتاب کاغذی‌ام با نام «سیاه اگر چشمان تو باشد» در ژانر عاشقانه-اجتماعی از نشر «علی» در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسید. در حال حاضر هم در حال نگارش کتاب عاشقانه اجتماعی جدیدم با نام «رسوای دل» هستم و افتخار همراهی با ١٧ تن از بهترین نویسندگان ادبیات ژانر را در کتاب «هجده دقیقه به نیمه‌شب» داشتم.  این کار در ژانر وحشت نوشته شد و اولین تجربه بنده در نوشتن این سبک است.

   چطور شد به کار گروهی در این زمینه فکر کردید؟

راجع به هدف ما از نوشتن «هجده دقیقه به نیمه‌شب» به‌صورت گروهی پرسیدید، بهتر است این‌طور توضیح بدهم خدمت‌تان که به جرأت می‌گویم این کتاب اولین قدم در سبک ادبیات ژانر تالیفی در ایران است. ما خواستیم که اولین این سبک باشیم تا به سایر دوستانی که دستی بر قلم دارند، این شجاعت را بدهیم تا از نوشتن در سبک ادبیات ژانر، آن هم به شکل گروهی نترسند. کم نیستند نویسندگان ایرانی که صدها برابر بهتر از کارهای ترجمه‌ای که این روزها برجسته ‌شده، می‌نویسند. چه خوب که خودمان به همدیگر کمک کنیم تا کارهای تألیفی هم دیده شوند. ایده‌پردازی، نگارش و چاپ این کتاب چیزی حدود سه‌سال‌ونیم زمان برد که در نهایت با سرپرستی خوب جناب آقای رضا کیامحمدی و تصویرگری جناب آقای همتی، از نشر «موج» به چاپ رسید و اولین شد. سعی هم کردیم کار به‌شدت متفاوت باشد، اما خب این مخاطب و خواننده کار است که باید نظر نهایی را بدهد. امیدواریم که موردپسند مخاطبان نازنین قرار بگیرد و‌ حسابی ‌آنها را بترساند!

نمی‌ترسم اما می‌ترسانم

 الناز دادخواه/ متولد: ١٣٧١/ رشته تحصیلی: مترجمی زبان انگلیسی

آثار: کارناوال وحشت، گرگ‌زاده، نفرین فراعنه، رز سیاه، درنده تاریکی و...

   گویا نویسندگان «١٨ دقیقه به نیمه‌شب» اکثرا جوان هستند. چطور دور هم جمع شدید و کار کردید؟

ما در تلگرام گروهی داریم به نام «مؤلفان گمانه‌زن». هر نویسنده‌ای را هم که می‌شناسیم و در ژانر خودمان کار می‌کند، برای تبادل‌نظر و به اشتراک گذاشتن تجربیات‌‌مان، به این گروه دعوت کرده‌ایم. چند سال پیش این ایده را یکی از آقایان گروه که مترجم هستند به نام آقای کیامحمدی مطرح کردند. گفتند هر کس داوطلب است، انجام بدهد. ما هم ١٨ نفر بودیم که داوطلب شدیم. خودشان هم مدیریت مجموعه را به‌عهده گرفتند، بعد یک نفر هم به‌عنوان تصویرگر آمد و با ما همکاری کرد که برای هر داستان یک طرح خاص کشید و بالاخره توانستیم بعد از چند سال کار کردن و سروکله زدن با هم، مجموعه  را تکمیل کنیم.

حالا این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های مجزا شده یا هرکدام داستان قبلی را ادامه داده‌اید و جلو رفته‌اید؟

مجموعه داستان است. یعنی ١٨ داستان ترسناک کوتاه نوشته شده که در ابتدا هیچ‌کدام به هم ارتباطی ندارند. یعنی اگر کسی بخرد و بخواند، ارتباطی بین این داستان‌ها با هم نمی‌بیند و همگی با هم متفاوت هستند، اما در داستان پایانی تمام اینها در یک نقطه به‌هم وصل می‌شوند.

روایت این شکلی در داستان آخر، یک مقداری عجیب نیست؟

خب خلاقیت نویسنده آخر که بود که توانست همه را به هم وصل کند.

خودش تصمیم گرفت؟

خودش تصمیم گرفت. ولی خب به ما هم گفت در حد یکی دو خط در داستان‌هایمان تغییر بدهیم که بشود اینها را در داستان پایانی به هم وصل کرد. یک کتاب بود که هر کدام به داستان‌مان اضافه کردیم.

یک کتاب؟!

یعنی نکته‌ای درباره آن کتاب به داستان‌هایمان اضافه کردیم که...

متوجه شدم. منظورتان یک مؤلفه تکرارشونده و در واقع یک کد در داستان‌های مختلف بود.

بله، در هر داستان مؤلفه‌‌ای وجود دارد که همه در داستان آخر جمع شده.

تمام داستان‌ها توانسته‌اند فضای ترس را القا کنند؟

خب اگر بخواهم سلیقه‌ای بگویم من خودم تا به‌حال با اینکه کل کتاب‌های ژانر وحشت ایرانی را خوانده‌ام، هیچ کتابی برایم وحشتناک نبوده؛ حتی نمونه‌های خارجی. یعنی کتابی در ژانر وحشت نمی‌تواند خیلی در من ایجاد ترس کند، اما در کل داستان‌های جالبی در این کتاب هستند. چند داستان به‌نظرم می‌شد قوی‌تر هم باشند، ولی بیشتر داستان‌ها موضوعات جالبی داشتند.

چه چیزی در «ترس» و «وحشت» هست که سراغش می‌روید؟

در ایران کم است.

فقط به‌خاطر اینکه در ایران کم است؟

در خارج از کشور ادبیات فانتزی و ترسناک برجسته می‌شود اما در کشور ما، ٩٩ درصد تمرکز روی داستان‌های عاشقانه و اجتماعی است. در واقع خلأ بزرگی در تنوع کتاب داریم؛ برای همین نویسندگان تلاش می‌کنند این خلأ را پر کنند.

آخرین اخبار فرهنگی را در صفحه اخبار فرهنگی حادثه 24 بخوانید.

در همین رابطه