حادثه 24 - زنی که همراه با دختر 4 ساله اش در «خانه وحشت» یک هفته اسیر سعید (شکارچی دختران فراری) و خواهرش بود می گوید مرد شیطان صفت در این مدت آزارش داده و از او فیلم های غیراخلاقی گرفته تا اینکه شوهرش توانسته او را از آنجا نجات دهد.
رسیدگی به پرونده خانه وحشت تهران که در آن جسد دختری پیدا شده و 2دختر فراری نیز پس از مدتها زندانی بودن در آنجا نجات یافتهاند، در جریان است و تحقیقات پلیس برای شناسایی سایر قربانیانی که در دام سعید، متهم اصلی پرونده افتادهاند ادامه دارد.
بررسیها نشان میدهد که طی سالهای گذشته دختران و زنان زیادی در خانه وحشت زندانی شده بودند که برخی از آنها موفق به فرار از آنجا شده بودند. از سوی دیگر این احتمال وجود دارد که افرادی که در این خانه کشته شدهاند بیشتر از یک نفر باشند و به همین دلیل پلیس برای کشف ابعاد پنهان پرونده در حال تحقیق برای شناسایی کسانی است که در این سالها در این خانه زندانی بودند.
یکی از این افراد زنی جوانی بود که به گفته دختران نجاتیافته از خانه وحشت به همراه دخترش از شاهرود به تهران آمده و به دام سعید گرفتار شده بود.
او چند روزی در خانه وحشت زندانی بود تا اینکه با کمک شوهرش موفق شد از آنجا فرار کند و پس از آن دیگر کسی از وی خبر نداشت. ماموران پلیس اما در جریان بررسیها موفق شدند این زن را شناسایی کنند او روز گذشته در برابر قاضی محمد وهابی، بازپرس شعبه دوم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت و از روزهایی گفت که در خانه وحشت زندانی بود.
کابوس خانه وحشت
زن جوان توضیح داد: من و دختر 4 سالهام فقط یک هفته زندانی سعید و خواهرش بودیم و اگر پیگیری شوهرم نبود، خدا می داند چه بلایی بر سر ما میآمد.
او ادامه داد:هنوز هم از یادآوری آن روزها دست و پایم میلرزد و وحشت به جانم می افتاد. دخترم هنوز به شرایط عادی برنگشته و در این مدت جرات نکردم به هیچ کس حرفی بزنم. حتی الان از سایه خودم وحشت دارم و میترسم مبادا روزی سعید و خواهرش آزاد شوند و بلایی بر سرم بیاورند. چرا که این خواهر و برادر، انسانهای وحشتناکی هستند که با روح و روان خیلیهای بازی کردند و خدا می داند چند نفر را قربانی کردهاند.
سفر جهنمی به تهران
زن جوان ادامه داد: چند ماه قبل به همراه دختر 4 سالهام از شاهرود به تهران آمدم که یکی از دوستانم را ملاقات کنم. شنیدهام 2دختری که از خانه وحشت نجات پیدا کردهاند، گفتهاند که من با شوهرم اختلاف داشته و برای همین از شاهرود به تهران آمده بودم اما این حرفها صحت ندارد. من برای دیدن دوستم آمده بودم و چون شوهرم اجازه نمیداد تنها سفر کنم بی خبر از او به تهران آمدم. وقتی رسیدم، به او زنگ زدم اما دوستم جواب تلفنم را نداد و بعد در حوالی میدان راه آهن با سعید آشنا شدم. او گفت پلیس است و وقتی دید جایی در تهران ندارم، پیشنهاد کرد به خانهاش بروم. به من اطمینان داد که خواهرش هم در خانه است و حتی برای تایید حرفهایش به خواهرش زنگ زد. من تلفنی با خواهرش صحبت کردم و او با خوشرویی مرا به خانه اش دعوت کرد و گفت می توانم تا هر زمانی که بخواهم در آنجا بمانم. خواهر و برادر بازیگران ماهری بودند و با چرب زبانی اعتماد مرا جلب کردند به طوریکه قبول کردم و به همراه دخترم به خانه آنها رفتم. از طرفی میخواستم بعد از آن با شوهرم تماس بگیرم و به او بگویم کجا هستم تا به دنبالم بیاید.
وی ادامه داد: آن روز با اطمینان خاطر قدم در خانه وحشت گذاشتم غافل از اینکه چه روزهای سختی در انتظارم است. روز اول هیچ اتفاقی نیفتاد اما روز دوم سعید دخترم را تهدید و در اتاق زندانیاش کرد. او گاهی مرا در دستشویی زندانی میکرد و تا ساعتها اجازه خروج و دیدن دخترم را نمیداد. از من فیلم سیاه تهیه کرد و خواست مقابل دوربین گوشیاش حرفهای سیاسی بزنم. بعد تهدید کرد که اگر فکر فرار به سرم بزند، هر جا باشم دستگیرم کرده و با این فیلمها سرنوشتم را سیاه میکند.
وی ادامه داد: در خانه سعید همیشه صدای چند دختر را میشنیدم و گاهی هم صدای گریه از داخل کمد به گوشم میرسید. می دانستم که سعید همیشه در آن کمد را قفل میکند و فقط خواهرش خبر داشت که کلید کجاست. یکی از روزها از میان صحبتهای خواهر و برادر متوجه جای کلید شدم. وقتی سعید نبود، از سرکنجکاوی به سراغ کلید رفتم و در کمد را باز کردم و چشمم به دختری افتاد که در آنجا زندانی بود. صدای گریههای او بود که هر از گاهی به گوش می رسید و با دیدن این صحنه وحشت کردم و بعد از ترسم کمد را قفل کرده و کلید را سر جایش گذاشتم.
نجات از خانه وحشت
این زن درباره جزییات نجاتش از خانه وحشت گفت: از روزی که در آنجا زندانی شدم، سعید و خواهرش همه وسایلم را گرفتند. خواهر سعید با کارت عابربانک من خرید می کرد. پیامکهای بانک نیز به خط شوهرم فرستاده میشد. او گزارش گم شدن ما را به پلیس شاهرود اعلام کرده بود. با پیامکهایی که به خط شوهرم فرستاده شده بود، آنها متوجه شدند که از یک سوپرمارکت در تهران خرید انجام شده است. سوپرمارکتی که در نزدیکی خانه وحشت بود. شوهرم پس از آن به تهران آمد، سوپرمارکت را پیدا کرد و با پرس و جوی فراوان به خانه سعید رسید. او یک روز به همراه مامور به مقابل خانه آمدند و در زدند. آن روز سعید در خانه نبود و فقط خواهرش حضور داشت. او در را باز کرد و شوهرم با دیدن وی تصور کرد که او همان دوستم است که برای دیدنش به تهران آمده بودم. از طرفی من به خاطر ترس و وحشتی که از سعید داشتم، تمام این مدت سکوت کردم و جرات نداشتم به کسی حرفی بزنم. حتی از دخترم هم خواسته بودم که چیزی نگوید. ما آن روز نجات پیدا کردیم اما دخترم تا مدت ها ترس و وحشت در وجودش بود و کابوس می دید. خودم هم وضعیتم بدتر از او بود تا اینکه شنیدم سعید و خواهرش دستگیر شدهاند و چند روز بعد احضاریه پلیس به دستم رسید و در نهایت به دادسرا آمدم تا همه چیز را بگویم.
بر اساس این گزارش تحقیقات درباره «خانه وحشت» همچنان ادامه دارد.