حادثه 24 - در طرح کاشف، مأموران پلیس پایتخت دختری را دستگیر کردند که با دستور یک زن میانسال از مردان پولدار سرقت میکرد و اموال سرقتی را در اختیار او قرار میداد اما یک شکایت عجیب دست هر دوی آنها را رو کرد.
با زن میانسال چطور آشنا شدی؟
اسمش میترا بود. با او یکسال قبل آشنا شدم. از شهرستان برای کار به تهران آمده بودم که او را به من معرفی کردند. زنی بود حدودا 55ساله که تنها زندگی میکرد. او به من جای خواب داد و اجازه داد در خانهاش بمانم؛ اما در ازای انجام کار خلاف. من هم گرفتار بودم؛نه توانسته بودم کار مناسبی پیدا کنم و نه جایی برای خواب داشتم. تهران شهر بزرگ و گرانی است، زندگی در این شهر هزینههای سرسامآوری دارد. من هم ناچار شدم مطیع او باشم و هرچه میگوید انجام بدهم.
حتی سرقت؟
چاره دیگری نداشتم!
از شگرد سرقتهایت بگو؟
میترا همهچیز را برنامهریزی کرده بود. او از من خواست که از مردان پولدار سرقت کنم با این شگرد که سر راه رانندگان پولدار قرار بگیرم و سوار ماشین آنها شوم. مرحله بعد طرح دوستی با طعمههایم بود تا هرطور شده قدم در خانههایشان بگذارم. در آنجا یا طعمههایم را بیهوش میکردم و دست به سرقت میزدم، یا زمانی که طرف برای خرید از خانه بیرون میرفت یا خواب بود و یا به سرویس بهداشتی میرفت، برای سرقت اموال قیمتی دستبهکار میشدم.
چه شد که گیر افتادی؟
روال کار این بود که هرچه سرقت میکردم را تحویل میترا میدادم و او هرازگاهی بهعنوان دستمزد به من پول میداد، اما چندماهی میشد که پولی به من پرداخت نکرده بود و هرچه میگفتم چرا حقوقم را نمیدهی، امروز و فردا میکرد. همین باعث شد از او کینه به دل بگیرم و نقشهای بکشم تا پولم را بگیرم. برای اجرای نقشهام، داروی خوابآور تهیه کردم و در غذای میترا ریختم. وقتی غذا را خورد، از حال رفت و من در فرصتی مناسب توانستم تمام اموال قیمتی که خودم با هزار زحمت و استرس از مردان پولدار سرقت کرده بودم را بدزدم. پس از سرقت، خانه میترا را ترک کردم. بخشی از اموال را فروختم و به خانه یکی از دوستانم که میترا او را میشناخت رفتم. راستش فکرش را نمیکردم که میترا شکایت کند، چون خودش دستور سرقت میداد و خانهاش پاتوق افراد مختلف بود. تصورم اشتباه بود و او از من شاکی شد و پلیس دستگیرم کرد اما خودش یک خلافکار بزرگ است.