سریال بازی مرکب به روایت هوانگ دونگ هیوک، خالق سریال

هوانگ دونگ هیوک، خالق سریال «بازی مرکب» این روزها در اوج شهرت به سر می‌برد. نویسنده و کارگردان سریالی که در سراسر جهان تماشاگرانی پرتعداد یافته است در مواجهه با روزنامه‌نگاران روزهایی را به یاد می‌آورد که هیچ امیدی به موفقیت ایده‌اش نداشت و مثل شخصیت‌های سریالش دچار ورشکستگی شده بود.
تاریخ: 05 آبان 1400
شناسه: 80649

حادثه 24 - هوانگ دونگ هیوک، خالق سریال «بازی مرکب» این روزها در اوج شهرت به سر می‌برد. نویسنده و کارگردان سریالی که در سراسر جهان تماشاگرانی پرتعداد یافته است در مواجهه با روزنامه‌نگاران روزهایی را به یاد می‌آورد که هیچ امیدی به موفقیت ایده‌اش نداشت و مثل شخصیت‌های سریالش دچار ورشکستگی شده بود. سال‌ها گذشت و ایده بازی مرکب در ذهن خالقش گسترش یافت و حالا می‌شد به جای فیلم سینمایی، آن را در قالب سریال ساخت؛ سریالی که شاید ابتدا به‌نظر می‌رسید فقط برای کره‌ای‌ها جالب باشد ولی ایده هوانگ دونگ هیوک در ابعادی جهانی مورد‌توجه قرار‌گرفت. او در گفت‌وگو با رسانه‌ها از روزهای سخت نوشتن بازی مرکب و توفیق گسترده‌ای که تصورش را نمی‌توانست بکند می‌گوید؛ از رؤیایی که به واقعیت پیوست.

1 سناریویی داشتم که مشتری نداشت و هیچ‌کس حاضر به تولیدش نبود. سناریویی که مدت‌ها برایش وقت گذاشته بودم در نهایت تبدیل به فیلم نشد‌. شرایط مالی بسیار بدی داشتم‌. رسما ورشکسته شده بودم و هیچ راهی را مقابلم نمی‌دیدم‌. در وضعیت سرگشتگی کامل به سر می‌بردم. فیلمنامه را به هر سرمایه‌گذاری می‌دادم با پاسخ منفی مواجه می‌شدم. روزها و شب‌های زیادی را در کافه‌های کتاب‌های مصور سپری می‌کردم و هر چه به دستم می‌آمد را می‌خواندم. در این دوره کتاب‌های زیادی خواندم که داستانشان حول محور بازی مرگ جریان داشت؛ داستان‌هایی مثل «بازی دروغ»، «کاجی» و « نبرد سلطنتی» که ماجراهایشان درباره آدم‌های بدهکار و پاک‌باخته‌ای بود که وارد بازی مرگ و زندگی می‌شدند. وضعیت من مثل شخصیت‌های این داستان‌ها بود. از نظر مالی وضعیت افتضاحی داشتم و همین باعث می‌شد بیشتر جذب این ماجراها شوم. فکر کردم اگر وارد این بازی‌ها شوم می‌توانم پول زیادی به جیب بزنم و خودم را از این وضعیت فلاکت‌بار نجات دهم. بعد فکر کردم که من یک کارگردان هستم، چرا همین ماجرا را تبدیل به فیلم نکنم؟!

2 نوشتن فیلمنامه را از سال۲۰۰۸ شروع کردم. آن موقع به یک فیلم سینمایی فکر می‌کردم. 7ماه طول کشید تا به سناریویی برسم که الان 2قسمت اول سریال را تشکیل می‌دهد.کار به کندی و با وسواس و حساسیت زیاد من پیش می‌رفت و نکته اینجا بود که ایده من طرفداری نداشت.خب داستان من زیادی خشن بود و استودیوها رغبتی به تولید کاری که بیش از حد خشونت‌بار باشد نشان نمی‌دادند. خودم هم به راهکارهایی فکر می‌کردم که بتوانم بازی مرکب را به اثری تبدیل کنم که طیف گسترده‌تری از مخاطبان را جذب کند. دنبال تجربه خاصی که فقط عده محدودی را جذب کند نبودم و واقعا برایم مهم بود که تماشاگران زیادی را جذب کنم‌؛ بنابراین مدام سناریو را بازنویسی می‌کردم و از قالب فیلم سینمایی به سریال رسیدم و ایده‌ای که داشتم را گسترش دادم ولی باز هم هیچ شبکه‌ای برای تولید پا‌پیش‌نمی‌گذاشت تا اینکه نتفلیکس ایده را پسندید و سریال بازی مرکب ساخته شد.

3 وقتی با داستانی زندگی می‌کنی طبیعی است که شخصیت‌هایی از آدم‌های دور و بر و دوستان و آشنایان هم به آن راه پیدا‌کنند. اسم شخصیت‌هایی مثل سئونگ گی هون (نفر اصلی بازی مرکب)، چوو سانگ وو (دوست دوران کودکی نفر اصلی که محل زندگی خودش را برای تحصیل در دانشگاه ملی سئول ترک کرده) و ایل نام (پیرمردی که در مرکز داستان قرار‌دارد) از دوستان خودم گرفته شده. سانگ وو اسم یکی از دوستان دوران کودکی‌ام است که با او در کوچه‌ها بازی می‌کردم. چندین مورد دیگر هم هست مثلا نام افرادی مثل هوانگ جون هو (افسر پلیسی که برای پیدا کردن برادرش وارد بازی مرکب می‌شود) و هوانگ این هو (برادر گمشده‌اش مشهور به مرد جلودار) هم از شخصیت‌های واقعی زندگی‌ام گرفته شده. هوانگ جون هو نام دوست من است. اسم برادر بزرگ‌ترش هم واقعا هوانگ این هو است؛ درست مثل سریال. من به شکل ‌قابل‌توجهی سرشار از خصوصیات شخصیت‌های گی هون و سانگ وو هستم.

4 من هم درست مثل گی هون، بعد از شکست فیلم‌ام بیچاره شدم و مادرم از من حمایت مالی می‌کرد. یک زمانی هم با رؤیای به‌دست‌آوردن پول زیاد وارد شرط‌بندی مسابقات سوارکاری شده بودم. البته به هیچ عنوان مثل گی هون از مادر دزدی نکردم. بخش‌هایی از این شخصیت شبیه به عمویم است که قبلا برای مادربزرگم کلی دردسر ساخته بود. من هم مانند این شخصیت‌ها در محله‌ای فقیرنشین در جنوب سئول بزرگ شده‌ام. خانواده‌ام در گذشته وضع مالی خوبی نداشتند. مادربزرگم به بازار می‌رفت و غرفه‌ای کوچک راه انداخته بود؛ مثل مادر سانگ وو در سریال.

دقیقا مثل سانگ وو به دانشگاه ملی سئول رفتم و آنجا درس خواندم. به اطرافیانم خیلی حسادت می‌کردم و انتظارات زیادی هم از خانواده‌ام داشتم. بنابراین، مادربزرگم، مادرم، خودم، دوستانم و داستان‌های محله‌ام، همه و همه در بازی مرکب هستند. سریال که پخش شد آنها مدام به من می‌گفتند: «وای خدای من! تو در سریال از اسم من استفاده کرده‌ای!» (می‌خندد). هوانگ جون هو گفت: «تو حتی از اسم برادرم هم استفاده کرده‌ای!» برادر او در جای دیگری زندگی می‌کرد و با او زیاد صحبت نمی‌کرد و حتی به مادرشان هم سر نمی‌زد! ولی تا سریال را دید به او زنگ زد.

عمدا از اسم آنها استفاده کردم؛ مثل شوخی‌ای بین من و آنها بود. می‌خواستم او به برادرش زنگ بزند و عذرخواهی کند؛ اتفاقا کار هم کرد. این هو از برادرش عذرخواهی کرد، چون مدت زیادی با او حرف نزده بود.

5 وقتی نتفلیکس پای کار آمد طبیعی بود که به سریالی با مخاطب جهانی فکر کنم؛ سریالی که در همه جای دنیا بیننده داشته باشد. خیلی‌ها بازی‌های کودکانه‌ای که در سریال نشان داده می‌شوند را بازی کرده‌اند و با آنها نوستالژی دارند. درک این بازی‌ها خیلی ساده است. هر کسی در هر جای دنیا که باشد اگر به این سریال نگاه کند به راحتی می‌تواند قوانین این بازی‌ها را بفهمد. چون قوانین بازی‌ها ساده است پس نیازی نیست مخاطبان تلاش زیادی برای درک آنها بکنند؛ آنها می‌توانند روی احساسات درونی شخصیت‌ها و روابط پویای آنها تمرکز کنند. تماشاگران می‌توانند در تمام تجربه این شخصیت‌ها غوطه‌ور شوند. آنها را تشویق کنند و با آنها همدل شوند.

6 وقتی با صنعت سرگرمی‌ساز سر‌و‌کار داری باید نهایت تلاشت را در این راستا انجام دهی. مهم‌ترین کاری که باید به‌عنوان وظیفه برای خودت تعریف کنی این است که بتوانی داستانی سرگرم‌کننده را روایت کنی و هر چه سرگرم‌کننده‌تر بهتر! شخصا می‌خواستم سریالی را بسازم که تماشایش واقعا سرگر‌م‌کننده باشد. این گفته من می‌تواند کنایه‌آمیز هم باشد، چون شاهد هستیم قساوت‌های وحشتناکی در سریال رخ می‌دهد. با این حال، می‌خواستم چیزی همه‌جانبه و چشمگیر بسازم.

دوست داشتم کسانی که سریال را تماشا می‌کنند خودشان را با این پرسش‌ها مواجه کنند: من به‌عنوان یک انسان چگونه زندگی می‌کنم؟ جایگاهم در میان این شخصیت‌ها چگونه است؟ در چه دنیایی زندگی می‌کنم؟ می‌خواستم این سؤال‌ها مطرح شود.

7 وقتی سریال شروع می‌شود با خودتان فکر می‌کنید این دیگر چه نوع داستانی است؟ اینها که خیلی سوررئال است! اما وقتی بیشتر تماشایش می‌کنید به شخصیت‌ها وابسته می‌شوید. شروع به تشویق بعضی از آنها می‌کنید و از خیلی‌های دیگر هم متنفر می‌شوید.

در نهایت اینکه باید پیوندی میان این شخصیت‌ها و داستان‌هایشان با تجربه دنیای واقعی برقرار کنید. اینگونه است که می‌توانید به جانمایه سریال نزدیک و با پیام‌هایش همراه شوید. برای برقراری ارتباط تماتیک، باید تماشاگر را در داستانی که روایت می‌کنید و شخصیت‌ها غرق کنید. اگر این کار را درست انجام دهید تماشاگر پیام شما را هم دریافت خواهد کرد.

8 این روزها ما در جهانی زندگی می‌کنیم که عمیقا ناعادلانه و از نظر اقتصادی کاملا چالش‌برانگیز است. به‌ویژه پس از همه‌گیری کووید-۱۹. منظورم این است که نابرابری بیشتر اقتصادی، باعث رقابت بیشتر می‌شود و افراد بیشتری هم به مرز فقر و گرسنگی رانده می‌شوند. فکر می‌کنم هم‌اکنون، بیشتر از ۹۰درصد مردم جهان وضعیت بد زندگی شخصیت‌های سریال «بازی مرکب» را درک و با آنها همدردی کنند. بیشتر از هر چیز دیگری، احتمال می‌دهم به همین دلیل است که این سریال توانسته به چنین موفقیت بزرگی در سراسر جهان دست یابد. مهم‌ترین دلیل توفیق سریال همین همذات‌پنداری جهانی با فلاکت شخصیت‌هاست.

9 به‌نظرم دونالد ترامپ یادآور یکی از وی‌آی‌پی‌های سریال است. تقریباً مثل این است که او یک مسابقه تلویزیونی را مدیریت می‌کند، نه یک کشور را، و در دل مردم رعب و وحشت می‌اندازد. پس از وقوع این مشکلات، فکر کردم که وقتش رسیده این سریال را بسازم و به جهانیان ارائه دهم.

10 فکر می‌کنم وظیفه دارم به هواداران توضیح بدهم به فصل دوم فکر می‌کنم اما در عین حال، پس از پایان فصل اول بسیار خسته بودم، واقعاً نمی‌توانستم در مورد فصل دوم فکر کنم اما حالا که به سریالی چنین پربیننده تبدیل شده، مردم از من خشمگین خواهند شد اگر فصل دوم را نسازم؛ بنابراین فشار زیادی حس و فکر می‌کنم که باید آن را بسازم. موفقیت عظیم فصل اول پاداش بزرگی برای من بود اما از طرف دیگر این میزان استقبال فشار زیادی هم بر دوش من گذاشته است.

11 شبکه‌هایی چون نتفلیکس کار فیلمسازان بین‌المللی را راحت‌تر کرده‌اند. پیش‌تر، با رسانه‌های قدیمی‌تر، وقتی فیلمسازی از یک کشور می‌خواست فیلمش را در کشوری دیگر عرضه کند، زمان و زبان محدودیت‌های زیادی برای او ایجاد می‌کردند؛ برای مثال اگر یک فیلم کره‌ای قرار بود در بازار ایالات متحده اکران شود، باید به فستیوال‌های فیلم می‌رفتیم و پخش‌کننده آمریکایی پیدا می‌کردیم. حالا، اگر محتوای خوبی وجود داشته باشد، مخاطب جهانی منتظر است تا تماشایش کند. تنها مشکل احتمالی باقیمانده می‌تواند محدودیت‌های زبان باشد اما فکر می‌کنم که مردم خودشان را آماده این مشکل هم می‌کنند.

نظر منتقدان

سریال بازی مرکب به‌خصوص در قسمت‌های ابتدایی‌اش با استقبال منتقدان و ریویونویسان مواجه شد. تأکید بیشتر ستایش‌کنندگان سریال، بر وجه هیجانی اثر است؛ درست مثل واکنش تماشاگران بازی مرکب که بیشتر جذب تعلیق و هیجان این مجموعه کره‌ای شدند. این استقبال همراه با نوعی ذوق‌زدگی که بی‌شباهت به واکنش تماشاگران سریال، نیست، نشانه‌ای است آشکار از وضعیت نقد ژورنالیستی معاصر که همپا و همراه با پسند روز حرکت می‌کند.

  جودی برمن/ تایم: یک مجموعه پیچیده، سریع و پر از صحنه‌های اکشن که هر اپیزودش با هیجان خاتمه می‌یابد.

  کوین فالون/  دیلی‌بیست: سریال مهیج کره‌ای به‌دنبال آن است که به پربیننده‌ترین مجموعه تاریخ نتفلیکس بدل شود و البته می‌خواهد به تماشاگرانش نیز کابوس عرضه کند.

  رابرت لوید/ لس‌آنجلس‌تایمز: «بازی مرکب» سریالی متفکرانه است که تماشاگرش را به چالش دعوت می‌کند.

  ربکا یونیونف/  اسلیت: بازی مرکب هیجانی را به شما هدیه می‌کند که مشابهش را در جایی ندیده‌اید.

  ویلیام شوارتز/ هان‌سینما: به‌نظرم این مجموعه از آزمون زمان موفق بیرون نخواهد آمد باید بگویم تحت‌تأثیر سریال قرار‌نگرفته‌ام.

درباره سریال بازی مرکب

نویسنده و کارگردان: هوانگ دونگ- هیوک

بازیگران: لی جونگ-جه،  پارک هه- سو،  وی ها- جون،  جونگ هو- یون،  او یونگ- سو، هو سونگ- ته،  انوپام تریپاتی،  کیم جو- ریونگ،

آهنگساز: جونگ جه- ایل و ...

کشور سازنده:کره‌جنوبی

زبان: کره‌ای

فصل اول: ۹ قسمت

تولیدکننده: سایرن پیکچرز

توزیع‌کننده: نتفلیکس

بازی مرکب روایتگر داستان افرادی است که به دلایل مختلف در زندگی شکست خورده و احساس سرخوردگی دارند اما ناگهان دعوت مرموزی را برای شرکت در یک بازی عجیب دریافت می‌کنند که یک جایزه ۳۸میلیون دلاری دارد. این بازی در مکانی نامعلوم برگزار می‌شود و شرکت‌کنندگان تا زمان مشخص شدن برنده نهایی، در این محیط حبس می‌مانند. در این سریال ۴۵۶نفر با الهام‌گرفتن از ۶بازی کودکانه در کره‌جنوبی و دیگر کشورها وارد یک فضای خوش‌رنگ ولی مرموز می‌شوند و رقابتی را به بهای جان خود آغاز می‌کنند. قهرمان داستان، آخرین نفری است که در این بازی شرکت می‌کند و ما از زاویه دید او وارد این ماجرا می‌شویم.

در همین رابطه