حادثه 24 - زن جوان به تقلید از فیلم سینمایی تسویه حساب و تقلید نقش مهناز افشار با شگردی خاص به سراغ مردان میانسال و سالخورده میرفت و پس از مسموم کردن آنها نقشه سرقتش را اجرا میکرد.
مدتی قبل مرد میانسالی به پلیس رفت و از سرقت وسایل با ارزش خانهاش شکایت کرد و گفت: در ترمینال کار میکنم و روز گذشته زن جوانی به سراغم آمد. قصد خرید بلیت اتوبوس داشت در دقایقی که آنجا بود با من صحبت و درددل کرد. میگفت تنهاست و جایی برای رفتن ندارد و بههمین خاطر میخواهد به شهرستان برود تا شاید آنجا بتواند برای خودش جایی پیدا کند. دلم برایش سوخت و گفتم یک شب او را به خانهام ببرم تا فردا بتوانم برایش جایی پیدا کنم.
مرد میانسال ادامه داد: فرنوش هم سن و سال دخترم بود بهخاطر کمک او را به خانه بردم. همسرم و بچه هایم در شهرستان زندگی میکنند و من در تهران تنها هستم. برای او چای آوردم و به آشپزخانه رفتم تا میوه بیاورم. اما وقتی چای خوردم دیگر چیزی متوجه نشدم و وقتی به هوش آمدم تمام وسایل با ارزش از قبیل تلفن همراه، پول، طلا را به سرقت برده بود.
با شکایت کارمند ترمینال تحقیقات برای دستگیری زن جوان آغاز شد. در نخستین گام مأموران به سراغ دوربینهای مداربسته ترمینال و اطراف خانه مالباخته رفتند. در بازبینی دوربینها تصویر زن 30 سالهای به دست آمد. با این احتمال که زن جوان سرقتهای دیگری مرتکب شده باشد، کارآگاهان پایگاه نهم پلیس آگاهی پایتخت مشخصات فرنوش را به پلیس پایتخت اعلام کردند.
در بررسیها مشخص شد که شکایتی مشابه در پایگاه هشتم پلیس آگاهی وجود دارد و فرنوش مرد ثروتمندی را به این شیوه و شگرد مورد سرقت قرار داده بود.
از آنجایی که احتمال میرفت زن جوان سرقتهای دیگری هم مرتکب شود، بهصورت نامحسوس محوطه ترمینال زیر نظر گرفته شد. با زیر نظر گرفتن ترمینال، کارآگاهان پایگاه نهم پلیس آگاهی پایتخت موفق به شناسایی زن جوان شده و با تعقیب او خانهاش را که در محدوده میدان شوش بود شناسایی کردند.
پس از هماهنگیهای لازم با بازپرس پرونده، زن جوان دستگیر شد. فرنوش در تحقیقات به جرم خود اعتراف کرد و بررسیها برای شناسایی سایر مالباختگان ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چه شد که به فکر سرقت افتادی؟
در شهرستان زندگی میکردم. از کودکی زندگی بدی داشتم. ازدواج که کردم با خودم گفتم زندگیام بهتر میشود، اما بهتر که نشد هیچ بدتر هم شد. در نهایت یک سال قبل ازهمسرم جدا شدم. بعد از جدایی تصمیم گرفتم راهی پایتخت شوم و زندگی جدیدی را برای خودم فراهم کنم.اما نشد.
چطور شد این شگرد به ذهنت خطور کرد؟
در یک فیلم سینمایی زنانی را دیدم که سر راه مردان میانسال و پیر قرار میگرفتند و به بهانههای مختلف از آنها سرقت میکردند.
همیشه نقشه ات میگرفت؟
نه. خیلی مواقع هم بود که مردان به من توجه نمیکردند اما مردانی که تنها بودند، همسرشان فوت کرده بود یا در شهرستان زندگی میکرد یا خارج از کشور رفته بود، آنها مرا به خانهشان دعوت میکردند.
بعد چه اتفاقی میافتاد؟
داروی بیهوشی داخل کیفم بود و در فرصتی مناسب، آن را داخل چای یا نوشیدنی که برای پذیرایی برایم آورده بودند میریختم و با خوردن چای مسموم صاحب خانه بیهوش میشد و من هم وسایل با ارزش را به سرقت میبردم.
چند مورد سرقت کردی؟
حسابش دستم نیست. ولی من به غیر از تهران در شهرهایی مثل مشهد، شیراز؛ زنجان و دماوند هم این نقشه را اجرا کردهام.