حادثه 24 - قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان خراسان رضوی، قتل بی رحمی را که در 2 نفر را به قتل رسانده و نقشه قتل چند نفر دیگر را نیز در سر داشت به 2 مرتبه قصاص محکوم کردند. این در حالی است که این قاتل مخوف می گوید به آدم کشتن اعتیاد پیدا کرده بود و اگر 20 روز دیرتر دستگیر می شد چند نفر دیگر را هم به قتل می رساند.
قرار بود قاتل بی رحم که به پلنگ سیاه معروف شده دو جوان دیگر را به رگبار ببندد. مقدمات این قتل ها در حالی فراهم شد که جوان مسلح معروف به پلنگ سیاه بعد از تحمل هشت سال زندان به جرم دستبرد مسلحانه به طلافروشی در شهرستان باخرز، مرد 45 ساله ای را در تربت جام به رگبار بسته بود و تحت تعقیب پلیس قرار داشت. او برای یک زندگی مخفیانه وارد قوچان شده بود و به عنوان نگهبان در یک کارگاه شن شویی کار می کرد که با «شهاب» آشنا شد. «شهاب» ماجرای قتل برادرش در منطقه قاسم آباد مشهد را برای «پلنگ سیاه» بازگو کرد و مدعی شد برادر 34 ساله اش اوایل مرداد سال 96 با شلیک مهاجمان مسلح به قتل رسید و او مهاجمان را می شناسد اما تاکنون اقدامی برای دستگیری آن ها نشده است.
او که روحیات «پلنگ سیاه» را شناخته بود با نشان دادن عکسی از یک جوان، «پلنگ سیاه» را برای گرفتن انتقامی وحشتناک آماده کرد. بدین ترتیب با طرح نقشه ای برنامه ریزی شده، آن ها اتاقی را در یکی از مسافرخانه های خیابان خرمشهر مشهد اجاره کردند تا این که فرصت این انتقام هولناک صبح دوازدهم اردیبهشت سال 97 فراهم شد چرا که قرار بود دو تن از مهاجمان مسلح مورد ادعای شهاب برای پیگیری یک پرونده به پلیس آگاهی خراسان رضوی واقع در اطراف میدان تلویزیون بروند. آن روز «پلنگ سیاه» در مسافرخانه بود، سلاح کلاشینکف خود را آماده کرد و درون یک ساک قرار داد. از سوی دیگر گانگسترهای خطرناک سوار بر یک دستگاه پراید و پژو از مسافرخانه خارج شدند و به سمت بلوار شهید صیاد شیرازی رفتند تا فردی به نام مرتضی را با خود همراه کنند چرا که مرتضی به طور کامل از ماجرا و محل قرار طرف های مقابل اطلاع داشت. لحظات دلهره آور به کندی سپری می شد اما «پلنگ سیاه» بدون اضطراب و نگرانی در صندلی عقب پراید نشسته بود و به ساک دستی اش می نگریست.
«میلاد» (یکی دیگر از اعضای باند گانگسترها) رانندگی پراید نوک مدادی را به عهده داشت. آن ها حدود 15 روز قبل نیز پلاک های یک دستگاه پژو را در خیابان عبدالمطلب سرقت و روی پراید نصب کرده بودند تا شناسایی نشوند. با وجود این، میلاد سعی می کرد با ماسک بهداشتی چهره اش را بپوشاند. دقایق همچنان سپری می شد تا این که لحظه وحشت فرا رسید. «مرتضی» دوری در اطراف میدان تلویزیون (محل قرار طرف های مقابل) زد و نزد پلنگ سیاه بازگشت. او به یک دستگاه پژو 405 اشاره کرد که در گوشه ای از میدان پارک بود ولی مدعی شد راننده پژو را نشناخته است. در همین حال «پلنگ سیاه» ساک دستی را گشود و با بیرون کشیدن کلاشینکف، خیلی خونسرد از پراید پیاده شد و بدون هیچ اضطرابی به طرف پژو 405 رفت. یکی از سرنشینان مشغول مکالمه تلفنی با فردی بود که هنوز سر قرار نیامده بود اما «پلنگ سیاه» لوله سلاح را روی شیشه سمت شاگرد گذاشت و به صورت رگباری شلیک کرد. وقتی دید دیگر گلوله ای از سلاح بیرون نمی آید، خشاب را خارج کرد و دوباره آن را جا انداخت و باز هم ماشه را فشرد.
رانندگان خودروهای عبوری از شدت ترس، هر کدام پدال گاز را می فشردند تا از مهلکه بگریزند و برخی دیگر هراسان در گوشه ای متوقف می شدند تا از اصابت گلوله ها در امان بمانند. لحظاتی بعد وقتی «حسن-ق» و «حسین-م» غرق در خون آخرین نفس های خود را می کشیدند، «پلنگ سیاه» به آرامی به طرف پراید رفت و دوباره در صندلی عقب نشست. «میلاد» هم پدال گاز را فشرد و از مشهد خارج شدند.
به دنبال وقوع این جنایت هولناک که موجب ایجاد رعب و وحشت در شهر شده بود بلافاصله با صدور دستوراتی از سوی قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه، تحقیقات گسترده ای توسط کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی آغاز شد. حدود 16 روز بعد از این ماجرا، کارآگاهان ورزیده اداره جنایی با ردزنی های اطلاعاتی موفق شدند محل اختفای «پلنگ سیاه» در یکی از سوله های روستای نوری در اطراف منطقه خین عرب مشهد را شناسایی کنند. آنان در یک عملیات غافلگیرانه و با رعایت نکات امنیتی او را در حالی دستگیر کردند که فقط فریاد می زد «من به همه جرایم اعتراف می کنم فقط بگویید چه کسی مرا فروخته است؟! او را حتی در زندان هم می کشم.
با انتقال گانگستر مخوف به پلیس آگاهی، دیگر همدستان او نیز در عملیات های جداگانه دستگیر شدند و راز دو قتل وحشتناک را فاش کردند. پس از تکمیل پرونده در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، مشخص شد که ریشه ماجرای قتل در بلوار امامیه مشهد به ارتباط خیابانی با یک زن جوان گره خورده است. شهاب در اعترافات خود از تیراندازی هولناک چند روز قبل از قتل برادرش پرده برداشت و گفت: من با زنی به نام الهام ارتباط داشتم و با او در جاده سنتو قرار گذاشته بودم، وقتی با تاکسی تلفنی به محل قرار رفتم ناگهان سرنشینان یک دستگاه پژو پارس به طرف من تیراندازی کردند که در این حادثه راننده تاکسی مجروح شد ولی روز بعد زمانی که با برادرم سوار پراید بودیم، ناگهان به خاطر همان کینه قبلی به طرف ما تیراندازی کردند که برادرم در آن حادثه به قتل رسید و من بعد از آشنایی با مهدی (پلنگ سیاه) ماجرا را برای او بازگو کردم و با هم نقشه قتل را کشیدیم.
با توجه به اهمیت و حساسیت این ماجرا، پرونده مذکور به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد تا قضات نام آشنای دستگاه قضایی مشهد به این پرونده جنایی رسیدگی کنند. بنابراین جلسات محاکمه در حالی به ریاست قاضی علی موحدی راد و مستشاری قاضی محمد شجاع پور فدکی آغاز شد که «پلنگ سیاه» و همدستان وی در اولین جلسه محاکمه متوجه شدند هیچ راهی جز بیان حقیقت ماجرا ندارند و طفره رفتن های آنان از بیان جزئیات دو جنایت میدان تلویزیون چاره ساز نیست به همین دلیل گانگستر مخوف معروف به «پلنگ سیاه» مقابل میز عدالت نشست و همه جنایت های خود را با جزئیات تشریح کرد و سپس همدستان او نیز هرکدام به نقش خود در این جنایت وحشتناک اعتراف کردند.
پس از برگزاری چندین جلسه محاکمه در حضور اولیای دم و وکلای مدافع، درنهایت قضات با تجربه دادگاه وارد شور شدند و رای قاطعی را براساس موازین شرعی و قانونی صادر کردند، چرا که قضات زبده شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی همه ابعاد و زوایای این پرونده جنایی را با ذره بین علم و تخصص و تجربیات قضایی، مورد واکاوی دقیق قرار داده بودند. براساس این رای، «پلنگ سیاه» به اتهام ارتکاب قتل دو مرد مسلمان به دو بار قصاص نفس و به خاطر نگهداری اسلحه و مهمات جنگی به تحمل پنج سال زندان و برای ایراد صدمات غیرکشنده به پرداخت دیه و همچنین ضبط سلاح به نفع دولت محکوم شد. براساس رای قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی «شهاب» (متهم دیگر) به خاطر معاونت در قتل به تحمل 25 سال زندان، حمل و نگهداری سلاح شکاری به شش ماه حبس و ضبط سلاح و از باب تتمیم مجازات به سه سال تبعید محکوم شد . دادگاه همچنین «میلاد» (راننده پراید) را نیز به تحمل 25 سال زندان به اتهام معاونت در قتل، یک سال زندان برای استفاده از پلاک غیر روی خودرو و دو سال تبعید محکوم کرد. همچنین حمید (یکی دیگر از اعضای باند گانگسترهای مخوف) به خاطر معاونت در قتل به تحمل 15 سال زندان و دو سال تبعید و مرتضی (متهم دیگر) با توجه به نقش کم رنگ وی در وقوع جنایت، به تحمل دو سال حبس محکوم شدند اما رای صادر شده از سوی دادگاه قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است.
رسیدگی به جرایم و جنایت های فرد 43 ساله معروف به «پلنگ سیاه» همچنان در شهرهای محل وقوع جرم در حال رسیدگی است.
گانگستر مخوف: من به آدم کشتن اعتیاد دارم
این متهم خطرناک که مدعی است آدم کشی برای او همانند آب خوردن است و حال و حوصله توضیح دادن درباره جنایت هایش را ندارد، پس از آن که به سوالات تخصصی قاضی احمدی نژاد پاسخ داد و بخشی از زوایای تاریک پرونده جنایت های مسلحانه خود را روشن کرد، در گفت و گویی از جنایت های دیگری نیز پرده برداشت که قرار بود طی چند روز آینده انجام دهد.
نامت چیست؟
مهدی – الف
چند سال داری ؟
متولد اول فروردین 1360 هستم.
چرا به «سیاه» یا «پلنگ» معروف هستی؟
خطاب به یکی از همدستانش می گوید: «تو چیزی گفتی!؟»
پس چرا به اسامی مختلفی مانند مهدی، داوود، کرمانی یا ... صدایت می کردند؟
به خاطر این که شناسایی نشوم.
اهل کجا هستی؟
در شهر بابک کرمان متولد شدم.
کجا زندگی می کردی؟
جا و مکانی ندارم. کسانی که برایشان آدم می کشم جایی را مدتی برای زندگی مخفیانه ام تهیه می کنند.
شغلت چیست؟
آدم کشی.
چند خواهر و برادر داری؟
خواهر ندارم ولی دو برادر دارم.
پدر و مادرت در قید حیات هستند؟
نه فوت کرده اند.
تا کلاس چندم درس خوانده ای؟
دیپلم هستم.
یعنی اصلا شغلی نداشتی؟
چرا بعد از گرفتن دیپلم در یکی از سازمان های نظامی به صورت پیمانی استخدام شدم.
بعد از آن اخراج شدی؟
بله. به خاطر شرارت ها و کارهای خلاف زیادی که انجام دادم خیلی زود اخراجم کردند.
برای آدم کشی پول هم می گرفتی؟
نه. همه این ها را به خاطر رفاقت انجام دادم. وقتی کسی می گفت فلانی شرور است و با آن که در حق من ظلم کرده اما کسی از عهده قدرت نمایی های او بر نمی آید، من عصبانی می شدم و آن فرد شرور را می کشتم تا دیگر احساس قدرت نکند.
یعنی هیچ کدام از کسانی را که کشته ای، نمی شناختی؟
نه. فقط دوستانم می گفتند که فلانی زورگو است و سپس او را به من نشان می دادند. فقط همین.
همه آن هایی که مقابل گلوله های تو قرار گرفتند، کشته شده اند؟
نه. برخی مجروح شدند و بعد از رسیدن به بیمارستان زنده ماندند.
می توانی یک نمونه را مثال بزنی؟
چند ماه قبل «میلاد» (یکی از متهمان پرونده گانگسترهای هالیوودی) به من گفت فرد گردن کلفتی در قوچان دست مرا با ضربه شمشیر در یک درگیری مجروح کرده است. من هم گفتم فقط او را به من نشان بده! با هم سوار پراید میلاد شدیم و آن جوان را هنگام خروج از منزلشان به من نشان داد. من هم از همان داخل خودرو لوله کلاشینکف را بیرون آوردم و به سویش شلیک کردم اما گلوله به کتفش خورد و مجروح شد.
ماجرای آدم کشی در تربت جام چه بود؟
من بعداز آن که به اتهام سرقت مسلحانه از طلافروشی در شهر باخرز (خراسان رضوی) دستگیر شدم به مدت هشت سال در زندان بودم و بعد از آن نیز در شهرهای مختلفی دوران محکومیتم را سپری می کردم تا این که در زندان با جوانی به نام «مجتبی» آشنا شدم. او بعد از آزادی از مردی سخن گفت که به او ظلم کرده بود. به همین خاطر تصمیم گرفتم طرف مقابلش را بکشم. آن روز دو نفری در حالی که صورت هایمان را پوشانده بودیم سوار موتورسیکلت شدیم. من که ترک نشین بودم و تیرهایم کمتر به خطا می رفت با کلاشینکف آن مرد را درحالی به رگبار بستم که قصد خروج از پارکینگ را داشت. بعد از این ماجرا مجتبی دستگیر شد و من به زاهدان گریختم.
با «شهاب» (یکی دیگر از متهمان پرونده گانگسترها) چگونه آشنا شدی؟
در قوچان و در یک کارگاه شن شویی نگهبان بودم که با او آشنا شدم. «شهاب»وقتی ماجرای کشته شدن برادرش در یک درگیری را برایم تعریف کرد و گفت طرف های مقابلش گردن کلفت هستند و گریه کرد، من هم تصمیم گرفتم آن ها را بکشم به همین خاطر نقشه قتل را طرح ریزی کردیم و من آن ها را در میدان تلویزیون به رگبار بستم.
می گویند دو خشاب گلوله زدی؟
نه. هنگامی که شلیک میکردم اسلحه گیر کرد و من خشاب را بیرون آوردم و در همان حال دوباره جا انداختم.
از چند وقت قبل با شهاب آشنا شدی؟
حدود چهار ماه قبل.
فکر می کردی دستگیر شوی؟
به هیچ وجه. چون من همه مواردی را که احتمال شناسایی ام وجود داشت، رعایت میکردم حتی همدستانم از مخفیگاه های من خبر نداشتند. با وجود این، می دانم که یکی از همین همدستانم مرا فروخته است. او را شناسایی می کنم و حتی در زندان با هر چیزی که بتوانم او را به قتل می رسانم.
احتمال نمی دهی که در این باره اشتباه کرده باشی؟
البته چرا. چون اطلاعات پلیس ایران خیلی قوی است. همین جا هم وقتی کارآگاهان از برخی مواردی سخن می گفتند که جز خودم هیچ کس از آن ماجراها اطلاعی نداشت، چشمانم از تعجب گرد می شد.
اگر دستگیر نمی شدی چه می کردی؟
فقط کافی بود 20 روز دیگر دستگیر نمی شدم. می خواستم چند نفر دیگر از گردن کلفت هایی را که ادعایشان می شود، بکشم ولی متاسفانه دستگیر شدم.
مثلا قتل چه کسی را در نظر داشتی؟
می گفتند فردی به نام «ع» شرور معروف است، می خواستم او را بکشم.
از قتل هایی که کردی پشیمان نیستی؟
نه! من به کشتن اعتیاد پیدا کرده ام یعنی الان می توانم یک نفر را به راحتی همین جا سر ببرم.
مواد مخدر هم مصرف می کنی؟
نه!
یعنی هیچ وقت مصرف نکرده ای؟
چرا گاهی به صورت تفننی کشیده ام اما معتاد نیستم چون انسان معتاد همیشه سر به زیر است و به خاطر اعتیادش هیچ وقت نمی تواند سرش را بلند کند.