حادثه 24 - راهزنان مسلح با کمین بر سر راه کامیونها، رانندهها را گروگان میگرفتند و محمولههای میلیاردی کامیونها را سرقت میکردند.
تحقیقات برای بازداشت اعضای این گروه از 24اسفند پارسال شروع شد. آن روز رهگذری در حال عبور از بیابانهای منطقه قلعهنو بود که صدای فریاد کمکخواهی مردی را شنید. صدا از سمت بیابان میآمد و فرد رهگذر کنجکاوانه بهدنبال صدا رفت تا اینکه مردی جوان را دید که با دست و پای بسته روی زمین افتاده بود. مرد جوان میگفت که در دام راهزنان جادهای گرفتار شده و چند ساعتی گروگانشان بوده است. فرد رهگذر با دیدن این وضعیت دست و پای مرد جوان را باز کرده و با پلیس تماس گرفت.
گروگانگیری 4ساعته
وقتی گزارش این حادثه به پلیس اعلام شد تیمی از مأموران تحقیقات خود را در این خصوص آغاز کردند. مرد جوان نیز در توضیح ماجرای گروگانگیری گفت: من راننده کامیون هستم و روز حادثه از انباری حوالی کهریزک 215کارتن سیگار خارجی بار زدم و به سمت اصفهان حرکت کردم. حوالی منطقه شورآباد بودم که ناگهان خودروی پژو و پرایدی جلوی ماشین من پیچیده و مسیر مرا بستند. آنها تجهیزات نظامی همراهشان بود و میگفتند که مأمور هستند و مجبورم کردند تا از ماشین پیاده شوم. ابتدا تصور کردم مأمور هستند؛ چرا که حتی اسلحه هم داشتند اما وقتی از ماشین پیاده شدم و آنها با تهدید مرا به داخل خودروی پراید انداختند، متوجه شدم که در دام یک گروه راهزن افتادهام.
شاکی در ادامه گفت: اعضای باند مرا سوار پراید کرده و یکی از آنها پشت فرمان کامیون من نشست. یکی از آنها، دست و پا و چشمانم را بست. به همین دلیل جایی را نمیدیدم اما آنطور که متوجه شدم راننده پراید بیهدف در خیابانها حرکت میکرد. سرانجام بعد از حدود 4ساعت که گروگانشان بودم با دست و پای بسته مرا در بیابانهای قلعهنو رهایم کردند.
شروع تحقیقات
با این شکایت، تحقیقات پلیسی برای شناسایی و دستگیری دزدان مسلح شروع شد و مأموران اداره یکم پلیس آگاهی تهران در نخستین گام از تحقیقات راهی محلی شدند که دزدان در آنجا سد راه راننده کامیون شده بودند. در آن نزدیکی دوربینهای مداربستهای وجود داشت که بازبینی تصاویر آن نشان میداد که خودروهای سارقان بدون پلاک بوده و این یعنی این گروه مخوف با برنامهریزی قبلی و کاملا سازمانیافته نقشه مجرمانه کشیده بودند. همچنان که جستوجو برای شناسایی ردی از اعضای این گروه مخوف ادامه داشت، شکایت دیگری پیشروی تیم تحقیق قرار گرفت که نشان میداد راهزنان مسلح بهصورت سریالی نقشههای خود را پیش میبرند. شاکی دوم راننده کامیونی بود که بار پارچه داشت. وی نیز همانند شاکی اول به دام راهزنان مسلح گرفتار شده بود. آنها با دو خودرو مسیر طعمهشان را سد کرده و با بازی در نقش مأمور و اجرای نقشه گروگانگیری دست به سرقت محموله زده بودند.
دستگیری
تعداد شاکیان در این پرونده در حال افزایش بود و سارقان در جریان همه سرقتها تلاش کرده بودند که ردی از خودشان به جا نگذارند. با این حال تیم تحقیق با انجام اقدامات اطلاعاتی و پلیسی موفق شد که یکی از اعضای این گروه را شناسایی کند. او زمانی که قصد داشت بار سرقتی راکه محموله پارچه بود بفروشد در اقدامی غافلگیرانه دستگیر شد. سردار علیرضای لطفی، رئیس پلیس آگاهی پایتخت درخصوص این پرونده گفت: با دستگیری سرکرده باند و اطلاعاتی که وی در اختیار مأموران قرار داد، 5عضو دیگر این گروه نیز در اقدامی ضربتی دستگیر شدند. در بازرسی از مخفیگاه سارقان ۴دستگاه خودروی پراید و پژو به همراه ۲دستگاه وانت نیسان 150طاقه پارچه مسروقه کشف شد.
متهمان در بازجوییها به سرقت ۲محموله سیگار به ارزش 5/3 میلیارد تومان و ۲محموله پارچه که هر کدام حدود ۲میلیارد ارزش داشتند اعتراف کردند. اعضای این گروه برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند. این در حالی است که تحقیقات برای بازداشت خریداران اموال مسروقه و شناسایی مالباختگان دیگر ادامه دارد.
نگهبان انبار؛ سردسته باند راهزنان
محسن، نگهبان انبارهای شورآباد و کهریزک بود و اشراف کامل به انبارها داشت؛ از ساعت بارگیری گرفته تا نوع بارها. همین باعث شد تا فکر سرقت به سرش بزند. او طراح نقشه گروگانگیری و سرقت محمولهها بود و تصور میکرد نقشهای که کشیده کاملا حرفهای است و مو لای درزش نمیرود. اما تصورش اشتباه بود؛ چرا که خیلی زود شناسایی و دستگیر شد. حالا که گیر افتاده، پشیمان است و میگوید که اگر میدانست دستگیر میشود هرگز نقشه مجرمانه نمیکشید.
هدفت از سرقت چه بود؟
در زندگیام حسرت پولدارشدن داشتم. دلم میخواست زندگیام تغییر کند و مانند ثروتمندان زندگی کنم. هرچه اراده میکنم بخرم و هدفی جز این نداشتم.
چرا تصور میکردید که دستگیر نمیشوید؟
چون فکر همه جایش را کرده بودم. هر ردی را که فکر میکردم پلیس به ما برسد پاک میکردم. مثلا پلاک ماشین مخدوش میکردیم یا بدون پلاک میرفتیم. صورتهایمان را با چند ماسک و نقاب میپوشاندیم اما با وجود این لو رفتیم.
همدستانت چه کسانی هستند؟
بچه محلهایم. یک روز دور هم جمع شده بودیم که من پیشنهاد سرقت دادم. آنها هم که دلشان میخواست جیبهایشان را پر از پول کنند، قبول کردند که وارد این بازی خطرناک شوند.
سوژههایتان را چطور شناسایی میکردید؟
من نگهبان انبارهای کهریزک و شورآباد بودم و به همین دلیل از وضعیت بارگیری کامیونها و محل ترددشان با خبر بودم. از سوی دیگر با توجه به نوع کارم دیگر خوب میدانستم که رانندگان کجا توقف میکنند و کدام جاده خلوتتر است تا بتوانیم راحتتر خفتشان کنیم. ما قبل از اجرای نقشه سرقتها، تمام تجهیزات نظامی مانند اسلحه، بیسیم و چیزهای دیگر را خریداری کرده بودیم. بعد راهی منطقه شورآباد شده و در جادههای خلوت سد راه رانندگان کامیونها میشدیم. خودمان را مأمور معرفی کرده و با تهدید اسلحه رانندگان را گروگان میگرفتیم. دست و پایشان را میبستیم و 4یا 5ساعتی در جادهها چرخ میزدیم تا برای خود وقت بخریم؛ یعنی در مدتی که رانندهها گروگانمان بودند اعضای دیگر باند، محمولهها را به انبارهای خودمان که اجاره کرده بودیم میبردیم و بار را خالی میکردیم.
با کامیونهای سرقتی چه میکردید؟
بعد از خالیکردن بارها، ماشین را در سطح شهر یا جادهها رها میکردیم.
با محمولهها چه میکردید؟
هدف ما از سرقت محمولهها، فروش آنها و رسیدن به پول بود. به همین دلیل فورا خریدار پیدا کرده و اموال سرقتی را به آنها میفروختیم.
با پولی که بهدست آوردید چه کردید؟
4دستگاه خودرو خریدیم؛ 3پژو پارس و یک پژو 405. اما فکرش را نمیکردم به این سرعت دستگیر شویم و آبرویمان برود.