حادثه 24 - صبح روز 18دیماه سال 98روز متفاوتی بود. همه پیگیر اخبار حمله موشکی سپاه پاسداران به پایگاه آمریکایی عینالاسد در عراق بودند که خبری هولناک همه را غافلگیر کرد:« هواپیمای اوکراینی دقایقی پس از پرواز از فرودگاه امام خمینی با 176سرنشین سقوط کرد.» این خبر به سرعت همه جا پیچید و از همان روز بازار شایعهها درباره چگونگی سقوط هواپیما آغاز شد. همیشه نقص فنی نخستین گزینه است اما این بار حرفهایی از اصابت موشک به هواپیما شنیده میشد. شایعههایی که پس از 3روز با اطلاعیه ستادکل نیروهای مسلح رنگ واقعیت بهخود گرفت و معلوم شد پدافند هوایی به اشتباه هواپیمای اوکراینی را هدف گرفته و آن را ساقط کرده است. حالا یک سال پس از وقوع این حادثه باورنکردنی خانواده تعدادی از قربانیان از آنچه در این یک سال بر آنها گذشته و روند رسیدگی قضایی به این اتفاق تلخ میگویند.
اسامی و عکس های قربانیان سقوط هواپیمای اوکراینی را در اینجا ببینید. (کلیک کنید)
فرزندانم دیگر برنمیگردند
عباس دانشمند یکی از افرادی است که در جریان حادثه هواپیمای اوکراینی 4داغ دید. او در این حادثه دخترش مژگان، دامادش پدرام و دریا و درینا، نوههایش را از دست داد. آنطور که او میگوید در یکسال گذشته چهره عزیزانش یک لحظه از پیش رویش کنار نمیرود و مدام به آنها فکر میکند. او میگوید: «این حادثه از نظر شخصی برایم خیلی تلخ و غمانگیز بود. هنوز هم وقتی صبح از خواب بیدار میشوم به این حادثه فکر میکنم. به اینکه چه بلایی برسرشان آمد. در لحظههای آخر چطور ترسیدند، سوختند، زجر کشیدند و چه صحنههایی را به چشم دیدند. اینها چیزهایی است که هر روز تجسم میکنم.» اما فقط او نیست که سنگینی این مصیبت را به دوش میکشد. همسرش وضعیتی بهمراتب بدتر از او دارد. او میگوید: «همسرم از من بدتر است. در این مدت دچار مشکلات روحی زیادی شده است و هنوز بیقراری میکند و حوصله انجام کاری را ندارد. پدر دامادم هم همینطور. او که حدود 75سال دارد گاهی شرایط روحی خیلی بدی پیدا میکند. من خودم سعی میکنم ظاهرم را حفظ کنم و از نظر روحی خودم را تقویت کنم اما فایدهای ندارد. مگر میتوانم بچههایم را فراموش کنم؟»
او درباره پیگیری حادثه میگوید: «من از همان اول هم گفتم، نه شکایت دارم؛ نه رضایت میدهم، چون فایدهای ندارد.» او ادامه میدهد: «در این مدت از نظام پزشکی و شهرداری تهران برای دلجویی به خانه مان آمدند. بعد از آن هم انجمنی برای پیگیری حادثه تشکیل شد اما من در آن حضور ندارم. حرف من این است. میگویم من بچه هایم را در این حادثه از دست دادهام. هر کاری هم بکنند، حتی اگر مقصران حادثه را اعدام کنند یا هر مبلغی به ما بهعنوان غرامت بدهند، فایدهای ندارد، چون دیگر آنها زنده نمیشوند.»
با وجود اینکه مرد داغدار نظر متفاوتی درباره پیگیری پرونده دارد اما چند هفته قبل همراه چند نفر دیگر از شاکیان پرونده به دادسرای نظامی تهران رفته بود. او درباره آنچه در این جلسه گذشت میگوید: «گفتند که حدود 60کارشناس روی این پرونده کار کردهاند و تحقیقات گستردهای در اینباره انجام شده است. گفتند هنوز هم بهطور کامل تحقیقات انجام نشده اما بهزودی پرونده تکمیل و به دادگاه فرستاده خواهد شد. در این جلسه خانوادهها گریه و زاری میکردند دلتنگ فرزندانشان بودند و درنهایت مسئولان قول دادند که سریعتر به پرونده رسیدگی شود.»
او در ادامه میگوید: «در این مدت برخلاف چیزی که گفته شده از طرف دولت و نهادهای دیگر هیچ فشاری بر ما نبوده. نه تهدیدی شده و نه اهانتی. وقت تشییع پیکرهایشان گفتند آنها را شهید حساب میکنیم و هرجایی که مایل هستید پیکرشان را دفن کنید که ما قبول نکردیم. من همانطور که گفتم درخواستی ندارم. درباره غرامت هم حرفهای مختلفی شنیدهام. اگر پولی پرداخت شود من صرف امور خیریه میکنم. ما همه دارایی دختر و دامادم در کانادا را به افراد بیبضاعت بخشیدیم و با غرامت هم همین کار را خواهیم کرد.»
این پدر داغدار درخصوص وضعیت زندگی دخترش در کانادا میگوید: «دخترم مژگان، 43ساله بود که او را از دست دادیم. او چند سال قبل بعد از اینکه لیسانسش را گرفت ازدواج کرد و با شوهرش به کانادا رفت. آنها 2 فرزند به نامهای دریا - 14ساله - و درینا - 10ساله - داشتند. دخترم در آنجا ابتدا فوقلیسانس و بعد دکتریاش را در رشته مخابرات گرفت و در دانشگاه آلبرتا جوانترین استاد بود و مدتی قبل هم بهخاطر همین عنوان از او تقدیر شد. اما یکی از عجایب این حادثه تلخ برای من، وصیت دختر و دامادم مدتی پیش از این حادثه بود. دخترم وصیت کرده بود اگر روزی فوت شد همه داراییاش به فرزند کوچک خواهرش برسد. دامادم هم وصیت کرده بود داراییاش به فرزند برادرش برسد و این از عجایب روزگار است. بهخاطر همین وقتی ما به ادمونتون رفتیم وسایل زندگیشان را به افراد بیبضاعت بخشیدیم و بقیه داراییشان شامل خانه و... را فروختیم تا به وصیت آنها عمل کرده باشیم. این حادثه داغی است که هیچ وقت فراموش نمیشود.»
مرگ عروس و داماد
رحیمهکتابی و حسین رضایی 2نفر دیگر از قربانیان سقوط هواپیما بودند. دختر و پسری که از سوئد به ایران آمده بودند تا به خانوادههایشان خبر بدهند که قصد ازدواج با هم را دارند و چند روز بعد از مراسم عقدشان راهی سوئد شدند، اما هرگز به مقصد نرسیدند.
پدر و مادر رحیمه، نای صحبت کردن درباره همه سختیهایی که در این یک سال بر آنها گذشت را ندارند، اما دختر داییاش لیلا میگوید: رحیمه متولد افغانستان بود. او و خانوادهاش سال90 به ایران مهاجرت کردند و حدود سال94 بود که رحیمه تصمیم گرفت به سوئد مهاجرت کند. او و خواهر کوچکش با پرداخت مبلغی به قاچاقچیان انسان راهی سوئد شدند و مدتی را در کمپ ماندند و درنهایت موفق شدند اقامت این کشور را بگیرند. بعد از آن رحیمه تصمیم به ادامه تحصیل گرفت تا اینکه با جوانی به نام حسین آشنا شد.
حسینرضایی هم از اتباع افغانستان ساکن ایران بود که چند سال قبل به سوئد مهاجرت کرده بود. او و رحیمه پس از آشنایی در سوئد عاشق هم شدند و تصمیم به ازدواج گرفتند. برای همین راهی ایران شدند تا حسین از پدر و مادرش بخواهد که به خواستگاری رحیمه بروند.
لیلا ادامه میدهد: هر چند خانوادهها در ابتدا مخالف این ازدواج بودند، اما با اصرار رحیمه و حسین، موافقت کردند و پس از مراسم خواستگاری آنها به عقد هم درآمدند. حدود 3روز پس از مراسم عقدشان بود که خوشحال و امیدوار قصد بازگشت به سوئد را داشتند و برای همین سوار هواپیمای اوکراینی شدند که ابتدا به اوکراین و بعد به سوئد بروند، اما آن اتفاق رخ داد و هر دوی آنها جانشان را از دست دادند.
او میگوید: مرگ رحیمه ضربه بزرگی به خانوادهاش مخصوصا مادرش زد. آنها 4دختر داشتند که رحیمه دختر بزرگشان بود. از وقتی این حادثه رخ داد، مادرش آنقدر غصه خورد که مریض شد و حالا هم از ناراحتی معده و ریه رنج میبرد. آنها در نزدیکی خانه ما در دولت آباد شهرری زندگی میکنند و پدر رحیمه نیز بعد از این حادثه حال و روز خوبی ندارد. او شغل آزاد دارد و به سختی کار میکند که شرمنده خانوادهاش نباشد، اما بعد از این حادثه هیچکس برای دلداری دادن به آنها به خانهشان نرفته است. هیچ مسئولی حال شان را نپرسید و فقط چند روز پیش بود که با عمهام تماس گرفتند و به او گفتند که قرار است 150هزار دلار خسارت به خانوادهشان پرداخت شود. اما اینکه این مبلغ چطور و کی قرار است پرداخت شود، چیزی نگفتند. پدر و مادر رحیمه حداقل خواستهشان این بود که از آنها دلجویی شود، اما این اتفاق هرگز رخ نداد.
پیگیری نکردیم
بسیاری از خانوادههای قربانیان حادثه حاضر نمیشوند که خاطرات یک سال گذشتهشان و اینکه در این مدت چه سختیها و رنجهایی را تحمل شدند به یاد بیاورند. آنها میگویند که در این مدت نه پیگیر پرونده بودند و نه اینکه میدانستند برای پیگیری پروندهشان باید کجا بروند و میگویندکه اصلا باید از چهکسی شکایت کنند؟ یکی از آنها خانواده پریناز قادرپناه هستند. میگویند: در روزهای اولی که این حادثه رخ داد و همه هنوز در شوک بودند مسئولان به ما سر زدند اما یکسال است که کسی احوالمان را نپرسیده است. نمیتوانیم چیزهایی که در دلمان هست را بیان کنیم. ما هیچ اطلاعی از پرونده نداریم و مثل همه مردم در مورد آن میدانیم. فقط 2جلسه برگزار شد. منتظر هستیم که کیفرخواست این حادثه حاضر شود. به ما قول داده بودند که قبل از سالگرد کیفرخواست حاضر شود ولی منتظریم تا اظهارنظر کارشناسان و تیمهای فنی نیز به پرونده افزوده شود. منتظریم ایران ابعاد پرونده را مشخص کند بعد اقدام قضایی کنیم.