حادثه 24 - «20مهاجر سردشتی بههمراه یک عربتبار و صاحب قایق، یک ساعت پس از اینکه سواحل فرانسه را ترک کردند تا خودشان را بهصورت غیرقانونی به انگلستان برسانند، بهدلیل واژگون شدن قایق در دریا غرق شدند و تیمهای امدادی توانستند تنها 15نفر از آنها را نجات دهند. 7نفر دیگر که همگی آنها از اهالی سردشت و روستاهای اطراف بودند در میان امواج گرفتار شدند و در نهایت اجساد 4نفرشان پیدا شد؛ رسول، آنیتا و آرمین ایراننژاد و شیوا محمدپناهی که همگی از اعضای یک خانواده بودند و از مرداد امسال بدون اینکه حتی اقوام و بستگانشان را در جریان بگذارند در آرزوی زندگی بهتر، راهی آنسوی مرزها شده بودند، غافل از سرنوشت تلخی که در انتظارشان بود.» این تازهترین جزئیات از مرگ خانواده ایراننژاد در کانال مانش است. خانوادهای که تصاویر آنها نه در ایران که در کشورهای اروپایی نیز بارها و بارها در رسانهها و شبکههای اجتماعی دست بهدست شده و دل خیلیها را به درد آورده است. این گزارش جزئیات کاملی است از زندگی این خانواده، تصمیم ناگهانی آنها برای مهاجرت و اتفاقاتی که در آخرین ثانیههای زندگیشان رخ داد.
خانه محمد ایراننژاد، بزرگ خانواده ایراننژاد در سردشت این روزها میزبان میهمانان زیادی است که گروه گروه برای دلداری و تسلیت گفتن راهی آنجا میشوند. از همسایهها و اقوام گرفته تا مسئولان محلی و استانی. از روزی که تصاویر دردناک رسول، پسر خانواده به همراه همسر و 3فرزندش (آنیتا، آرمین و آرتین) در رسانههای بزرگ دنیا منتشر شده، خیلیها برای همدردی راهی این خانه شدهاند، اما چهکسی میداند که تنها مرهم زخمهای پدر و مادر پیر ایراننژادیها دیدن اجساد عزیزانشان، غسل کردن و دفن آنها در همان شهری است که در آنجا به دنیا آمدند و بزرگ شدند؟
صدای علی، برادر بزرگ رسول ایراننژاد از پشت تلفن گرفته و پر از غم است. او میگوید: «همه تلاش ما بازگرداندن جسد برادرم و همسر و فرزندانش به شهرمان است. اما به ما گفتهاند که هزینه انتقال هر جسد دستکم 300میلیون تومان است. یعنی به غیراز جسد آرتین 15ماهه که هنوز پیدا نشده، یک میلیارد و200میلیون تومان باید بدهیم که بتوانیم اجساد را به ایران منتقل کنیم. اما این پول را از کجا بیاوریم. همه آنهایی که در این روزها به خانه پدریام آمدهاند از وضعیت زندگی ما باخبرند. حتی پدر و مادرم حاضرند خانهشان را بفروشند که اجساد عزیزانشان را ببینند و در شهر خودشان دفن کنند، اما مگر ارزش این خانه چقدر است؟ دستمان به جایی بند نیست. مسئولانی که برای همدردی به خانهمان آمدهاند میگویند که در حد توانشان هر کاری از دستشان بر بیاید انجام میدهند و حالا همه امیدمان وزارت امور خارجه است.»
این اما همه هزینههای انتقال اجساد نیست. علی ادامه میدهد:«خواهر زن برادرم که در یکی از کشورهای اروپایی زندگی میکند خودش را به فرانسه رسانده و پیگیر کارهاست. مسئولان بیمارستان به او گفتهاند که هزینه نگهداری اجساد در آنجا بابت هر 24ساعت، 8میلیون تومان به پول ایران است. الان حدود یک هفته از انتقال اجساد به سردخانه این بیمارستان میگذرد. هرچه زمان میگذرد، هزینه انتقال اجساد بیشتر میشود و ما ماندهایم و پدر و مادر چشمانتظارمان. تنها چیزی که آنها را آرام میکند، دفن اجساد در سردشت است، اما فراهم کردن این مبلغ واقعا از توان ما خارج است و به همین دلیل از مسئولان خواهش میکنیم که به ما کمک کنند.»
سفر مرگبار
درباره خانواده ایراننژاد و تصمیم آنها برای مهاجرت جزئیات زیادی در رسانهها منتشر نشده است. علی، برادر بزرگ رسول که تلاش میکند بغضاش را فرو دهد میگوید: «رسول از اواخر پارسال تصمیم به مهاجرت گرفته بود. خواهرزنهایش در اروپا زندگی میکنند و آنها هم میخواستند برای زندگی بهتر به آنجا بروند. برادرم کار درست و حسابی نداشت و کارگر بود. عید که شد، خانهاش و همه اسباب و اثاثیهاش را حراج کرد. چیزی حدود 150میلیون تومان دستش را گرفت که بخشی از آن را به قاچاقچیان داد که او و خانوادهاش را به ترکیه ببرند. روزی که برای خداحافظی آمده بود، جلوی در را گرفتم. قسماش دادم که نرود. اما گفت که اینجا نه کاری دارد و نه درآمدی. میخواهد برود که آینده بچههایش تامین شود. آنها رفتند و بعدا خبر داد که در ماکو هستند. 20روز در آنجا بودند اما بهخاطر کرونا، نتوانستند از مرز رد شوند. بعد از 20روز برگشتند و خیالم راحت شد که سر او به سنگ خورده اما اشتباه میکردم.»
سفر بیخبر
رسول وقتی نتوانست به ترکیه برود به سردشت برگشت. با پولی که برایش مانده بود زیرزمین خانهای را اجاره کرد؛ 7میلیون تومان پول پیش و ماهی 500هزار تومان کرایه. با همسر و 3فرزندش به آنجا نقل مکان کردند و خودش مدتی را بهکار کردن در باغهای انگور گذراند و بابت شخم زدن باغها دستمزد ناچیزی میگرفت و پس از آن هم شد شاگرد یک بنا. تا اینکه مرداد امسال اتفاق عجیبی رخ داد.
برادر رسول میگوید: «رسول بیآنکه به ما چیزی بگوید دست زن و بچهاش را گرفت و دوباره راهی مرز ترکیه شد. 3روز از رفتنش گذشته بود که ما در جریان قرار گرفتیم. به ما چیزی نگفته بود که مانعش نشویم. حتی آخرین بار که مادرم را دیده بود، او را بوسیده و گفته بود که میخواهد چند ماهی به تهران برود. آنها ابتدا به ترکیه و از آنجا به ایتالیا و بعد به فرانسه رفتند. وقتی شنیدم بیخداحافظی رفته، قلبم بهدرد آمد. با این حال برادرم وقتی به مادرم زنگ زد و گفت که پول میخواهد، هر کاری از دستمان برمیآمد انجام دادیم. با قرض گرفتن از دوستان و آشنایان 80میلیون تومان جور کردیم و در چند مرحله برایشان فرستادیم. آخرین باری که زنگ زد و گفت که نه پول دارند و نه غذا، در فرانسه بودند. در کمپی در یک جنگل. میگفت برای رفتن به انگلستان پول میخواهد. مادرم میگفت که طاقت ندارد پسر و عروس و نوههایش را در سختی ببیند. او و خواهرم طلاهایشان را فروختند. کلی هم قرض کردیم و 217میلیون تومان ارز از طریق صرافی برایش فرستادیم. دلمان خوش بود که به چیزی که میخواهد میرسد تا اینکه خبر دادند قایق آنها در راه انگلستان غرق شده و برادرم و خانوادهاش جانشان را از دست دادهاند.
لحظات تلخ
علی ایراننژاد جزئیات روزی که خانواده برادرش جانشان را از دست دادند، به نقل از نجاتیافتگان اینطور تعریف میکند: «قرار بود ساعت 3صبح سهشنبه هفته گذشته خانواده برادرم و عدهای مهاجر دیگر با قایق از سواحل فرانسه به انگلستان بروند. آنها 20سردشتی بودند بههمراه صاحب قایق و یک مرد عربتبار. اما حدود ساعت 7صبح بود که قایق آماده شد و قاچاقبرها از مهاجران خواستند که سوار شوند. داخل قایق فقط برای 3نفر جلیقه نجات بود. با این حال همگی قبول کردند که زودتر به انگلستان بروند. قایق در کانال مانش به راه افتاد و یک ساعت بعد از شروع حرکت بود که آن اتفاق افتاد.»
او ادامه میدهد: «امواج شدید شد و ابتدا آب زیادی وارد قایق شد. همه تلاش میکردند که آب را خارج کنند که ناگهان قایق واژگون شد. آنهایی که شنا بلد بودند خودشان را به سطح آب رساندند. هر کسی چیز را گرفته بود و به آن آویزان بود. برادرم مدام فریاد میزد و بچههایش را صدا میکرد. او 3بار به زیر آب رفت که آنها را پیدا کند. درنهایت موفق شد کودک 15ماههاش را پیدا کند. در آن لحظه قایق به حالت اولیه برگشته بود و برادرم، کودکش را به داخل قایق انداخت. بعد دوباره زیر آب رفت که بقیه را نجات دهد، اما دیگر پیدایش نشد. همان موقع بود که قایق دوباره واژگون شد و برادرزادهام زیر آب رفت.»
چند ثانیه پس از این حادثه بود که زن و مردی که سوار بر یک قایق ماهیگیری بودند، متوجه ماجرا شدند و تیمهای امدادی را خبر کردند. آنها همزمان به نجات حادثهدیدگان شتافتند و بالگرد امداد نیز سر رسید. 15نفر از سرنشینان قایق نجات یافتند و بعد از کمی جستوجو، پیکرهای رسول 35ساله، همسرش شیوا 35ساله و 2فرزندش (آنیتا 9ساله و آرمین 6ساله) از آب گرفته شدند. رسول و آرمین جانشان را از دست داده بودند، اما همسرش و دختر 9ساله آنها هنوز زنده بودند که به بیمارستان انتقال یافتند اما آنها نیز در بین راه جانشان را از دست دادند.
علی ایراننژاد میگوید: «بهغیر از آرتین، کودک 15ماهه برادرم، 2سردشتی دیگر که از اهالی روستاهای اطراف هستند نیز هنوز پیکرشان پیدا نشده است. یکی از نجاتیافتگان هنوز در کماست و بقیه هم در شوک هستند و منتظرند هر چه زودتر به ایران برگردند. یکیشان میگفت که هر اتفاقی در زندگیاش بیفتد دیگر حاضر نیست به مهاجرت غیرقانونی فکر و حتی یک ثانیه نشستن در قایق قاچاقچیان را تحمل کند.»