معلم بازنشسته پسرش را کشت

معلم بازنشسته که در اقدامی جنون آمیز پسر معتادش را به قتل رسانده بود با رضایت همسرش از قصاص نجات یافت.
تاریخ: 10 آبان 1399
شناسه: 58782

حادثه 24 - معلم بازنشسته که در اقدامی جنون آمیز پسر معتادش را به قتل رسانده بود با رضایت همسرش از قصاص نجات یافت.

رسیدگی به این پرونده از بهمن سال گذشته با گزارش قتل پسری جوان به دست پدرش در دستور کار مأموران قرار گرفت. برادر مقتول که موضوع را به پلیس خبر داده بود، گفت: برادرم معتاد بود و وقتی با پدرم درگیر شد این حادثه رخ داد.

پس از این اظهارات مأموران بلافاصله به نشانی اعلام شده رفتند و مرد میانسال را که  کنار جسد فرزندش نشسته و در انتظار پلیس بود دستگیر کردند. متهم به دادسرا منتقل شد و در همان ابتدا اتهام قتل فرزندش را پذیرفت و در شرح ماجرا گفت: سعید پسر بزرگم  20 سال داشت اما چند وقتی بود که معتاد شده و برای تأمین هزینه‌های مواد مخدرش من و همسرم را خیلی اذیت می‌کرد، زندگی مان هر روز بدتر می‌شد. روز حادثه من و همسرم بیرون از خانه بودیم که سهراب پسر کوچکم با من تماس گرفت و گفت که برادرش به خانه آمده و وسایل را شکسته است. وقتی به خانه برگشتیم دیدیم سعید همه خانه را به هم ریخته و برادر کوچکش سهراب را هم کتک زده است. وقتی علت را پرسیدم گفت پول می‌خواهد تا مواد بخرد، من همان موقع مقداری پول به او دادم اما به مقدار آن اعتراض کرد و از من خواست تا پول بیشتری به او بدهم و بعد هم او را به جاده چالوس ببرم. من هم به همراه پسر کوچک‌ترم سوار ماشین شدیم و به سمت چاده چالوس حرکت کردیم. در مسیر راه به یکباره سعید با پسر کوچکم بحث و جدل کرد و در نهایت درگیری بین آنها آغاز شد و او با فحاشی و داد و فریاد در ابتدا شیشه‌های ماشین را با لگد شکست و بعد هم قصد داشت در ماشین را بشکند که مجبور شدم ماشین را متوقف کنم. بعد از توقف سعید از ماشین پیاده شد و شروع کرد به کتک زدن من و پسر کوچکم و بعد دوباره سوار ماشین شد.

متهم افزود: سعید ناگهان طنابی از جیبش بیرون آورد و به برادر کوچکش حمله کرد، می‌خواست او را بکشد. من خیلی ترسیدم، از ترس ماشین را دوباره نگه داشتم و به زور سعید را از او جدا کردم و بعد از شدت عصبانیت طناب را دور گردن خودش پیچیدم و زمانی که به خودم آمدم متوجه شدم که دیگر نفس نمی‌کشد. در این میان سهراب خیلی تلاش کرد تا مانع کارم شود ولی آنقدر عصبانی بودم که نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. پس از آن از پسرم خواستم تا موضوع را به پلیس گزارش کند.

مرد میانسال در ادامه گفت: من معلم هستم و سال‌هاست که به بچه‌های مردم درس می‌دهم. با سختی و زحمت زیاد پول درمی‌آورم و سعی می‌کنم پولم حلال باشد اما سعید آبرویم را همه جا برده بود.

در ادامه رسیدگی به این پرونده مادر مقتول به عنوان ولی‌دم به دادسرا احضار شد و گفت: من پسرم را خیلی دوست داشتم اما هیچ راهی برای اینکه بتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم برایمان نگذاشته بود. من و شوهرم بارها او را به مرکز ترک اعتیاد برده بودیم. مدت‌ها هزینه روانشناس دادیم تا مواد را ترک کند. ریشه این درگیری و پرخاشگری را نمی‌دانستیم چیست و چرا این‌کار را می‌کند اما  زندگی ما را سیاه کرده بود. ما خانواده آرامی بودیم، من اطمینان دارم که شوهرم در آن لحظه چاره‌ای نداشته است. به همین خاطر از همسرم شکایتی ندارم و بدون قید و شرط گذشت می‌کنم. پس از اظهارات متهم، کیفرخواست علیه او صادر شد و با توجه به اینکه تنها ولی‌دم یعنی مادر مقتول اعلام گذشت بی قید و شرط کرده بود پرونده متهم برای رسیدگی به لحاظ جنبه عمومی جرم به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.

در همین رابطه