حادثه 24 - فرزندان پیرمردی که در بیمارستانی در شرق تهران جان باخت، پرستار جوان را به باد کتک گرفتند.
درست بعد از مرگ بیمار کرونایی جنجالی بزرگ در بیمارستانی در شرق تهران اتفاق افتاد. پرستار بخش آیسییو، وقتی بعد از ٧٠ دقیقه احیا خبر تلخ مرگ بیمار شصتوسهساله را به خانوادهاش اعلام کرد، هرگز تصورش را هم نمیکرد که تا حد مرگ کتک بخورد.
پرستار که تازه دو ساعت قبل شیفتش را تحویل گرفته بود، وقتی با سطح هوشیاری پایین و تنفس کم بیمار مواجه شد، اقدامات لازم را انجام داد، اما بیمار هر لحظه حالش بدتر و درنهایت نیز دچار ایست قلبی شد. عملیات احیا آغاز شد اما بعد از ٧٠ دقیقه بینتیجه ماند، بیمار کرونایی جان باخت و پرستار بعد از بیرونآمدن از اتاق خبر فوت را اعلام کرد. اما حمله این خانواده به این پرستار جوان او را بهشدت زخمی کرد. مهدی رشیدی ١٥ دقیقه در راهروی بیمارستان از سوی چهار نفر از اعضای خانواده بیمار کتک خورد و درنهایت توانست به اتاق عمل فرار کند.
این اتفاق عجیب ساعت ٩ صبح روز جمعه رخ داد. مرد شصتوسه سالهای را ساعت یک بامداد همان روز به بیمارستانی در شرق تهران منتقل کرده بودند. بیماری که به کرونا مبتلا شده بود و سطح هوشیاری پایینی داشت. خانوادهاش او را از بیمارستانی در رشت به تهران منتقل کرده بودند. مهدی رشیدی ساعت ٧ صبح شیفت پرستاریاش را تحویل گرفت. به بیماران بخش آیسییو سر زد و درنهایت با حال وخیم این بیمار کرونایی مواجه شد. این پرستار جوان در خصوص ماجرای رخداده میگوید: «این بیمار را شبانه از رشت به بیمارستان ما منتقل کردند. او را با سطح هوشیاری ٨ و تب ٤٠ درجه به بیمارستان منتقل کرده بودند.
بیمار هم کرونا و هم بیماری زمینهای آنسفالیت و دیابت داشت، تبش بالا بود، تنفسش بسیار بد بود. سطح هوشیاری پایینی هم داشت. من ساعت ٧ صبح شیفت را تحویل گرفتم. وقتی به بیماران سر زدم، با تنفس بد این بیمار مواجه شدم. کمکم تنفسش رفت و دچار ایست قلبی شد. بلافاصله عمل احیای قلبی را انجام دادیم. حدود یک ساعت و ١٠ دقیقه این عمل را انجام دادیم ولی بیفایده بود. تا اینکه درنهایت احیا تمام شد. وقتی از اتاق بیرون آمدم دیدم دخترش آنجاست. نمیدانم چطور وارد آیسییو شده بودند. از آنجا که بیمارستان ما در حال بازسازی است، آنها راهی برای ورود به آیسییو پیدا کرده بودند.
وقتی به آنها خبر فوت بیمار را دادم، ابتدا دخترش بیدلیل به من حمله کرد. خیلی شوکه شدم. اصلا نمیدانستم چرا این کار را انجام میدهد. مرا کتک زد. با این حال هیچ حرفی نزدم حتی اعتراض هم نکردم تا اینکه شوهر همان خانم، یعنی دو پسر مرحوم به سراغ من آمدند و شروع کردند به کتکزدنم. صبح روز جمعه بود و بیمارستان خلوتتر از ساعتهای دیگر بود. از طرفی بقیه همکارانم خانم بودند و نتوانستند جلوی آن سه مرد را بگیرد. آنها هم حدودا ١٥ دقیقه مرا کتک زدند. من روی زمین افتاده بودم و آنها نیز با مشت و لگد مرا میزدند. تمام تنم کبود و همه جای بدنم خراش برداشته بود. کمی جلوتر بالکن بود. آنها حتی گفتند که او را از بالکن به پایین پرت کنیم. من هم هر جور بود از دستشان فرار کردم و به اتاق عمل پناه بردم تا اینکه پلیس سر رسید.
مأموران کلانتری نامجو سه نفر از آنها را دستگیر کردند. ولی یکی از پسران مرحوم فرار کرد. در کلانتری بود که ابراز پشیمانی کردند و گفتند به علت مرگ پدرشان حال خوبی نداشتند. ولی این دلیل مناسبی برای این حمله نبود. ممکن بود من جان خودم را از دست بدهم. زیر مشت و لگدشان نمیدانم چطور دوام آوردم. برای همین از آنها شکایت کردم؛ البته در خصوص دختر آن مرحوم رضایت دادم. با اینکه اول او مرا کتک زد ولی رضایت دادم؛ اما در خصوص سه نفر دیگر همچنان شاکی هستم. آن دو نفری هم که دستگیر شدند، با قرار وثیقه توانستند آزاد شوند. با این حال همچنان پیگیر این ماجرا هستم.
در این روزهای کرونایی ما پرسنل بیمارستان واقعا روزهای سخت و وحشتناکی را تجربه میکنیم. دیگر نمیتوانیم این مسائل را هم تاب بیاوریم. بارها شده که به علت مرگ بیمار ناسزا شنیده و سرمان فریاد زدهاند. اما داغداربودنشان را سعی کردیم درک کنیم. ولی اینکه حمله کنند و تا حد مرگ کتک بزنند، اصلا قابل توجیه و درک نیست. آن هم در این شرایط که همه ما به علت رسیدگی به بیماران کرونایی با جانمان بازی میکنیم. برای همین حداقل در این زمینهها نیاز به امنیت جانی داریم. آنها همچنین به تجهیزات بیمارستان هم خسارت وارد کردند. تابلوی اتاق عمل را شکستند، چند دستگاه را خرد کردند و براساس نظر کارشناس ١٣میلیون و ٩٠٠هزار تومان خسارت به بیمارستان وارد شده است.»