پرت شدن کولبر 14 ساله از کوه؛ مانی برای نرم افزار شاد جانش را به خطر انداخت

یک کودک کولبر ۱۴ ساله در جریان برخورد با نیروهای نظامی زخمی شد
تاریخ: 23 شهریور 1399
شناسه: 57164

حادثه 24 - یک کودک کولبر ۱۴ ساله در جریان برخورد با نیروهای نظامی زخمی شد

در چند روز گذشته یک نوجوان ۱۴ ساله کولبر به نام «مانی هاشمی» به دنبال تعقیب و گریز با یکی از ماموران نظامی منطقه زخمی شد. این کودک ساکن روستای شمشیر از توابع شهرستان پاوه در استان کرمانشاه است.

خانم رستم‌زاده مادر مانی ۴ سال است که به دلیل اعتیاد همسر متارکه کرده و حضانت ۲ فرزند ۱۴ و ۱۱ ساله خود را بر عهده دارد. او تنهاست و می‌گوید به لحاظ مالی حامی ندارد و برادرش هم کولبر است و قاعدتا شرایط مالی‌اش به گونه‌ای نیست که بتواند کمک چندانی به این خانواده کوچک داشته باشد. به همین دلیل هم زن جوان برای امرار معاش و ادامه حیات چاره‌ای ندارد به جز آنکه سخت‌ترین و تنها راهکار برای امرار معاش یعنی کولبری را در پیش بگیرد. مانی نیز وقتی کمی بزرگ‌تر می‌شود تصمیم می‌گیرد مادرش را همراهی کند. اینبار مادر و فرزند کوله‌های لوبیا را به پشت گرفته و به سمت مرز در حرکت بودند که مانی دچار حادثه‌ای تلخ می‌شود.

مادر مانی ماجرا را  اینگونه شرح می‌دهد: مانی از ۲ سال پیش یعنی از سن ۱۲ سالگی کمک‌حال من شد و گاهی در کولبری من را همراهی می‌کرد. اینبار به پسرم گفتم که مدرسه‌ها شروع شده و همراهم نیاید، اما مانی قبول نکرد. هم خودش و هم خواهرش برای گذران سال تحصیلی باید از «برنامه شاد» استفاده می‌کردند و گوشی هوشمند نداشتند. من هم با توجه به شرایط اقتصادی نمی‌توانستم این وسیله را برایشان تهیه کنم. به همین دلیل هم مانی گفت همراهم می‌آید و کار می‌کند تا بتواند برای خودش و خواهرش گوشی هوشمند تهیه کند.

او می‌گوید: روز یکشنبه ۱۶ شهریور من و مانی بار لوبیا به همراه داشتیم. ۶ بسته ۲۵ کیلویی را به سمت مرز می‌بردیم. از جاده مریوان سه‌راه شهدا به سمت پایین در حال حرکت بودیم که گشت‌های امنیتی آمدند و کول‌هایمان را گرفتند.

وی با بیان اینکه در آن لحظه تنها ۴ کول همراه ما بود که ماموران بردند، ادامه می‌دهد: ۲ کول دیگر را در کوه گذاشته بودیم که بعدا پایین بیاوریم. مانی از اینکه همه کول‌هایمان را از دست نداده بودیم خوشحال بود و به سمت کوه رفت تا آن ۲ بسته را بیاورد. مانی که کول‌ها را بلند کرد مشاهده کردم یک خودروی پراید توقف کرد و فردی با لباس نظامی از ماشین غیرنظامی بیرون آمد و می‌گفت «کجا میری؟ کوله را بینداز» من از پسرم دور بودم و کاری نمی‌توانستم بکنم. به سمت پسرم حرکت کردم، اما دیر رسیدم.

مادر مانی می‌گوید: با فریاد‌های آن فرد و زمانی که او به سوی مانی حرکت کرد مانی به شدت ترسید و از کوه افتاد. به محض اینکه مانی افتاد آن فرد سوار خودرو شد و رفت. وقتی به پسرم رسیدم دیدم سرو صورتش با سنگ برخورد کرده است و خونریزی شدید دارد. او را به کول گرفتم و پایین آوردم. در آن لحظه نمی‌دانستم چکار کنم نه ماشین بود و نه گوشی آنتن داشت. حدود یک ساعت سر جاده ایستاده بودیم تا اینکه یک وانت از راه رسید. با التماس از راننده خواستم که ما را به روستای زاور که برادرم در آن ساکن است و همان نزدیکی بود برساند. اما در آن روستا خانه بهداشت و درمانگاهی نبود.

وی اضافه می‌کند: همراه با برادرم مانی را به بهداری شهر نودشه بردیم در آنجا خونریزی را کنترل کردند و به بیمارستان قدس پاوه منتقل شد. یک روز در بیمارستان قدس بود. اما بیمارستان دستگاه سی‌تی‌اسکن نداشت. پسرم سردرد داشت و شرایطش خیلی بد بود. او را به بیمارستان طالقانی کرمانشاه بردیم. ۴ روز در این بیمارستان بستری بود. در آنجا سی‌تی‌اسکن انجام شد گفتند جلوی چشم و استخوان سر گونه‌اش سمت چپ شکسته است و برای مداوا باید به بیمارستان‌های تهران منتقل شود. اما به دلیل شرایط بد مالی هنوز موفق نشده‌ام مانی را به تهران ببرم و درمانش را ادامه دهم.

مادر مانی می‌گوید: بیمارستان طالقانی کرمانشاه خیلی بی‌توجهی می‌کردند حتی وقتی از آن‌ها خواستم سی‌تی‌اسکن پسرم را به من بدهند چیزی به دستم ندادند. اما هر جور شده باید مانی را به تهران ببرم.

وی با بیان اینکه من هرروز برای کولبری به آن‌طرف مرز می‌روم، عنوان می‌کند: مواد خوراکی را از روستا‌های آن طرف مرز سفارش می‌دهند مانند ماهی، نان، لوبیا و ... من هم می‌برم. چاره‌ای جز کولبری ندارم. مستاجر هستم علاوه بر پول اجاره خانه سایر هزینه‌های زندگی و باز پرداخت اقساط وامی که به دلیل زلزله گرفتم هم هست به همین دلیل هم مانی با من همراهی می‌کند.

خانم رستم‌زاده می‌گوید: شرمنده سفره بچه‌هایم شدم. بچه‌ام گفت، چون مدرسه شروع شده می‌خواهد انقدر کار کند که برای خودش و خواهرش گوشی هوشمند بخرد. آن ساعتی که مانی با من از خانه بیرون می‌آید تا کولبری کند و استرس کمین ومیدان مین را دارد همسن و سال‌های او در خواب و استراحت هستند. به همه بگویید کولبری شغل نیست درد و عذاب و رنج هست.

در همین رابطه