دختر 14 ساله با شارژر موبایل مادرش را خفه کرد

«حالا چی میشه؟ برمی‌گردم خونه مادربزرگم؟ موبایلمو به من نمی‌دین؟» دختر 14ساله اینها را به بازپرس ویژه قتل تهران می‌گوید و به محلی اشاره می‌کند که مادرش را در آنجا به قتل رسانده بود. او صبح جمعه گذشته، زمانی که با مادرش بر سر اینکه مدام توی گوشی‌اش و شبکه‌های اجتماعی بود درگیر شد و این درگیری تا جایی ادامه پیدا کرد که یکی از تلخ‌ترین جنایات سال‌های اخیر پایتخت رقم خورد و دختر 14ساله مادرش را با استفاده از سیم شارژر موبایل خفه کرد.
تاریخ: 16 شهریور 1399
شناسه: 56886

حادثه 24 - «حالا چی میشه؟ برمی‌گردم خونه مادربزرگم؟ موبایلمو به من نمی‌دین؟» دختر 14ساله اینها را به بازپرس ویژه قتل تهران می‌گوید و به محلی اشاره می‌کند که مادرش را در آنجا به قتل رسانده بود. او صبح جمعه گذشته، زمانی که با مادرش بر سر اینکه مدام توی گوشی‌اش و شبکه‌های اجتماعی بود درگیر شد و این درگیری تا جایی ادامه پیدا کرد که یکی از تلخ‌ترین جنایات سال‌های اخیر پایتخت رقم خورد و دختر 14ساله مادرش را با استفاده از سیم شارژر موبایل خفه کرد.

این حادثه تلخ در خانه‌ای در شرق تهران رخ داد. ساعت 2بعدازظهر جمعه بود که دختر 14ساله با اورژانس تماس گرفت و گفت: «مادرم حالش بد شده و در آشپزخانه افتاده است». دختر نوجوان نشانی خانه‌شان را اعلام کرد و دقایقی بعد تکنسین‌های اورژانس قدم در طبقه سوم آپارتمان، جایی که دختر 14ساله و پدر و مادرش در آنجا زندگی می‌کردند، گذاشتند. پیکر بی‌جان زنی حدودا 40ساله در آشپرخانه روی زمین افتاده بود. دختر نوجوان می‌گفت که مادرش ناگهان از حال رفته است. اما پس از معاینات اولیه معلوم شد که چندین ساعت از مرگ این زن می‌گذرد و آثار کبودی روی گلوی وی از این حکایت دارد که او خفه شده است.

جنایت مرموز

امدادگران اورژانس که به ماجرا مشکوک بودند، پلیس را خبر کردند و ساعتی بعد ماجرا به قاضی مصطفی واحدی، بازپرس ویژه قتل پایتخت گزارش شد. با حضور تیم تحقیق در آپارتمان مورد نظر، بررسی‌ها آغاز شد و جنایت نخستین فرضیه‌ای بود که پیش روی آنها قرار گرفت. هنوز اما معلوم نبود که عامل این جنایت کیست. لحظاتی پس از حضور تیم تحقیق همسر مقتول نیز هراسان سررسید و وقتی با جسد همسرش روبه‌رو شد گفت: حدود 20سال قبل با همسرم ازدواج کردم اما از چند سال پیش دچار اختلاف شدیم. حاصل ازدواج ما دخترمان است که به‌خاطر او حاضر به طلاق نشدیم. آخرین بار حدود 20روز پیش بر سر مسائل خانوادگی با همسرم جر و بحثمان شد. دعوایمان که بالا گرفت قهرکردم و تصمیم گرفتم به خانه پدری‌ام بروم. دخترم را هم با خودم بردم و در این مدت آنجا بودیم تا اینکه پنجشنبه، یعنی یک روز قبل از حادثه دخترم گفت که دلش برای مادرش تنگ شده و می‌خواهد به خانه برگردد. او را مقابل خانه رساندم و خودم به خانه پدری‌ام برگشتم. ساعاتی قبل بود که دخترم با من تماس گرفت و گفت که مادرش حالش بد شده و از من خواست خودم را به خانه برسانم. در ادامه بررسی‌ها مشخص شد که گفته‌های این مرد حقیقت دارد و او 20روزی می‌شد که قدم در خانه‌شان نگذاشته و همسرش را ندیده بود. اما هنوز مشخص نبود که همسر او چطور به قتل رسیده است.

تناقض‌گویی

قاضی جنایی و کارآگاهان پلیس به تحقیق از دختر 14ساله ادامه دادند. او این بار توضیح داد: شب قبل روی مبل نشسته بودم. سرگرم جست‌و‌جو در فضای مجازی بودم و گوشی موبایلم در دستم بود. همان موقع گیرهای همیشگی مادرم شروع شد. می‌گفت تو معتاد به گوشی هستی و چرا موبایل از دستت نمی‌افتد؟ بگومگو کردیم و بعد مادرم قرص خواب خورد و خوابید. صبح که بیدار شد حالش خوب نبود و قرص دیگری خورد و دوباره خوابید. ظهر که بیدار شد تلو تلو می‌خورد. ناگهان در آشپزخانه حالش بد شد و روی زمین افتاد. من هم سراسیمه به اورژانس زنگ زدم.

تیم تحقیق اطمینان داشت که دختر نوجوان حقیقت را نمی‌گوید. او چند دقیقه بعد انگار که گفته‌های قبلی خود را فراموش کرده بود، روایت دیگری را مطرح کرد: شب قبل از حادثه با مادرم بگو مگو کردیم و بعد خوابیدیم. صبح از خواب بیدار شدیم و او به‌شدت ناراحت و اعصابش خرد بود. به آشپزخانه رفت که غذا درست کند اما ناگهان پایش لیز خورد و تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد.

اعتراف تکان‌دهنده

همه اظهارات دختر نوجوان نشان می‌‌داد که او راز جنایت را می‌داند. قاضی جنایی حدود 4ساعت در محل حادثه از او پرس‌وجو کرد تا اینکه وی گفت: من مادرم را کشتم اما پشیمانم. خیلی هم پشیمانم. اصلا نمی‌دانم چه شد که این اتفاق افتاد.

وی ادامه داد: مادرم همیشه به من گیر می‌داد. کجا می‌روی؟ با کی می‌روی؟ با کی تلفنی حرف می‌زنی؟ و.... مدام سرزنشم می‌کرد. واقعا خسته شده بودم. شب قبل از حادثه از خانه مادربزرگم پیش مادرم برگشتم. روی مبل نشسته بودم و سرم توی گوشی بود. ناگهان مادرم فریاد کشید که چرا باز سرت توی گوشی است. گفت معتاد به گوشی هستی. می‌گفت اصلا زندگی واقعی نداری و مدام در فضای مجازی زندگی می‌کنی. دعوایمان شد و کار به زد و خورد هم کشیده شد. بعد به اتاقم رفتم و خوابیدم. حدود ساعت 5صبح با صدای گوشی‌ام بیدار شدم. پیامی در شبکه‌های اجتماعی بود. موبایلم را برداشتم و چون خواب از سرم پریده بود شروع کردم به چرخیدن در شبکه‌های اجتماعی. معمولا با دوستانم در گروه‌های مختلف چت می‌کردیم یا در اینستاگرام بودم. نمی‌دانم چرا آن وقت صبح مادرم بیدار و وارد اتاقم شد. با دیدن من خیلی عصبانی شد و فریاد کشید که این وقت صبح چرا گوشی به‌دست هستم. گفتم خواب از سرم پریده اما او شروع کرد به غر زدن و سرزنش کردن من. واقعا عصبانی شدم. خشم همه وجودم را پر کرده بود. سیم شارژرم را برداشتم و پشت سرش حرکت کردم. همینطور بی‌وقفه غر می‌زد و من از پشت سر بی‌آنکه او متوجه شود سیم را دور گردنش انداختم. مادرم تقلا می‌کرد اما انگار شیطان به جانم افتاده بود. او در آشپزخانه بی‌حرکت روی زمین افتاد و من وحشت‌زده به جسد مادرم خیره شده بودم. چند ساعت کنار جسدش گریه کردم. نمی‌دانستم باید چه کار کنم. حوالی ظهر تصمیم گرفتم صحنه‌سازی‌ کنم و مرگ مادرم را حادثه نشان بدهم. بعد هم به اورژانس و پدرم زنگ زدم و گفتم حال مادرم بد شده است.

دختر 14ساله پس از افشای حقیقت صحنه قتل را هم بازسازی کرد و برای بازپرس جنایی توضیح داد که چطور با توجه به اینکه جثه‌اش بزرگ‌تر از مادرش بوده توانسته او را به قتل برساند. پس از آن رو به قاضی جنایی گفت: «حالا چی میشه؟ برمی‌گردم خونه مادربزرگم؟ موبایلمو به من نمی‌دین؟»

براساس این گزارش، قاضی جنایی پس از شنیدن اعترافات این دختر دستور داد وی به کانون اصلاح و تربیت منتقل و برای بررسی شرایط عقلی‌ و روحی‌اش نیز به پزشکی قانونی معرفی شود و از طرفی به‌دلیل اینکه متهم هنوز به سن قانونی نرسیده است پرونده این جنایت برای رسیدگی بیشتر به دادسرای اطفال فرستاده شد.

در همین رابطه