حادثه24- هفت روز از آن حادثه بسیار تلخ میگذرد. حادثهای که خانواده بلوچزاده را در چشم بههمزدنی سیاهپوش کرد. ۴ کودکشان را به رودخانه دینارکلگ سپردند اما تنها پیکر بیجانشان را پس گرفتند. دیگر از آن خنده و هیاهو خبری نیست، به در و دیوار خانهشان رنگِ ماتم پاشیده شده است. هنوز هم باور ندارند چه بر سرشان آمده است.
ساعت ۱۹ و ۲۰ دقیقه روز دوشنبه ١٥ تیر امسال امدادگران در جریان حادثه غرق شدن ٤ کودک قرار میگیرند. ۶ نفر از نیروهای امدادونجات شهرستان نیکشهر عملیات جستوجو را در رودخانه فصلی دینارکلگ آغاز میکنند. ٦٠ دقیقه طول کشید تا ۴ کودک را در رودخانه پیدا کنند و پیکر بیجانشان را به خانواده بلوچزاده تحویل دهند.
همزمان دو آمبولانس در فاصله ۸ دقیقه به محل حادثه رسیدند و احیای قلبی و ریوی برای همه این کودکان انجام شد، اما مرگ هر ۴ کودک را تأیید کردند. خبری که امید خانواده بلوچزاده را ناامید کرد. انتظارشان به پایان رسید اما پایانی تلخ داشت.
مادر بیامان گریه میکند. غم دارد غمی بزرگ. تصورش را هم نمیکرد یک روز شاهد مرگ همزمان چهار پسر و نوهاش باشد. مرگی تلخ در دینارکلگ. روستایی در نیکشهر سیستانوبلوچستان. قربانی شدند، قربانی یک آبتنی مرگبار در چلهتابستان. کودکانش را از عصر دوشنبه دیگر ندیده است. دوشنبه سیاه برای خانواده پرجمعیت آقای بلوچزاده. نخستینبار بود که این خانواده در کنار این رودخانه سرکش اتراق کردند. از چابهار آمده بودند. میخواستند به خانه دخترشان بروند. خانه دختر و دامادشان در نیکشهر بود. اما در مسیر تصمیم گرفتند که کنار دینار کلگ بمانند. همانجا بود که دختر، داماد و نوهاش پارسا هم آمدند.
«٥ دقیقه تنهایشان گذاشتم. تا پیش از آن کنارشان بودم. آبتنی میکردیم و بازی. از رودخانه بیرون آمدم تا ناهار درست کنم. میخواستیم کباب بخوریم.» اینها را پدر ٤٥ساله میگوید. پدری که ١٨ فرزند داشت. اما حالا سه پسرش زیر خروارها خاک دفن شدهاند. «آرزوهایم نابود شد. یاد بازی و شیطنتهایشان که میافتم، قلبم آتش میگیرد. به سختی بزرگشان کرده بودیم. تازه از آب و گِل درآمده بودند. امیدها داشتم.»
وقتی هیاهوی کودکان در رودخانه فصلی به سکوت تبدیل شد، اعضای خانواده هرکدام به سویی دویدند تا بچهها را پیدا کنند، اما خبری نبود. سکوت بود و سکوت. تنها صدای فریاد خودشان در دینارکلگ طنینانداز میشد. حالا پدر و مادر عماد ١١ساله، امیرحسن ٨ساله، امیرمحمد ٦ساله و پارسا ٤ساله به سوگ نشستهاند و لحظات مرگ کودکانشان را مرور میکنند.
پدر و پدربزرگ بچهها با صدایی گرفته، جزئیات آن روز تلخ را میگوید: «در تبوتاب درستکردن کباب بودیم که متوجه شدیم دیگر از بچهها صدایی نمیآید. به سمت رودخانه رفتیم. رودخانه آرام بود، اما اثری از بچهها نبود. همه جا را زیرورو کردیم. هیچی پیدا نکردیم. صدای ضجههای دختر و همسرم را هرگز فراموش نمیکنم. پارسا تنها بچه دخترم بود. کاش هرگز در آنجا اتراق نمیکردیم. فیلم آبتنی بچهها را هزار بار نگاه کردهام. فیلمی که پیش از حادثه گرفته بودیم. هربار که مرور میکنم، قلبم میایستد؛ نفسم بند میآید و دوباره نبضم شروع به زدن میکند و تکرار و تکرار.» دقایق خوشی که رنگِ ماتم گرفتند. همانجا بود که با هلالاحمر تماس میگیرند. امدادگران به سرعت خود را به روستا میرسانند.
پدر ٤٥ساله میگوید: «١٦سال داشتم که ازدواج کردم. هرگز تصور نمیکردم که روزی شاهد مرگ بچههایم باشم. در این مدت کوتاه همه موهایم سفید شد. ١٥ بچه دیگرم شوکهاند، اما مادر پارسا وضع بدتری دارد. مدام گریه میکند. شب و روزش معلوم نیست. همسرم هم حال و روز خوبی ندارد.»
جسدهای کفنپوش و بستهبندیشده ۴ کودک آخرین تصویری است که پشت چشمان خانواده بلوچزاده گره خورده است. جسدهایی که در نزدیکی خانهشان در چابهار دفن شدند.
قصه خانواده بلوچزاده داستانی است که بارها در سیستانوبلوچستان و استانهای دیگر تکرار شده است. سال ۱۳۹۸ در آبهای سیستانوبلوچستان ٤٩ نفر غرق شدند که آمارها افزایش۴۴ درصدی را نسبت به سال قبل آن نشان میداد.
۴ کودکشان را به رودخانه دینارکلگ سپردند اما تنها پیکر بیجانشان را پس گرفتند. دیگر از آن خنده و هیاهو خبری نیست، به در و دیوار خانهشان رنگِ ماتم پاشیده شده است. هنوز هم باور ندارند چه بر سرشان آمده است.