حادثه 24 - محمد رفیعی، شاعر اصفهانی که از دوستان نزدیک مهدی نیکبخت بوده و از سال ۷۸ او را میشناسد، جزئیات تازهای از قتل این شاعر شوریده را فاش کرده است.
رفیعی میگوید که مهدی نیکبخت در جزیره هرمز دف میزد تا پولی در بیاورد و به سفرهای دائمی خود ادامه دهد. او به ویژه هر جایی که گردشگران حضور داشتند، مثل پل خواجو در اصفهان، حافظیه شیراز و جاهای دیگر دف میزد، شعر میخواند و به سماع درمیآمد.
مهدی نیکبخت با مهسا الف. در جزیره هرمز آشنا شد. تصویر این دو در کنار هم در نشریه گاردین نیز پیشتر این گمان را تقویت کرده بود.
او ه عاشق مهسا الف. شده بود، به خانه این دختر در تهران میرود و از او خواستگاری میکند، اما پدر مهسا نمیپذیرد. محمد رفیعی میگوید: «پدر مهسا گفت حالا که میخواهید دائم با هم به سفر بروید، باید یک شغل یا محل درآمد ثابتی داشته باشید، چیزی که البته مهدی نداشت.»
سپس هر دو در دوران کرونا و ایام عید خانهنشین میشوند تا بامداد جمعه ۱۶ خرداد که مهسا به خواستگارش زنگ میزند و میگوید که در اصفهان است و میخواهد او را ببیند. در آن زمان مهدی نیکبخت در خانه خواهرش در اصفهان بود که به گفته رفیعی، با او رابطه نزدیکتری از برادرانش داشت.
مهسا میگوید قرار بوده بعد از ظهر همان روز با برادرش به تهران برگردد، اما پسری که در جزیره هرمز با آنها بوده، او را به باغی در سمیرم دعوت کرده است و میگوید بهتر است که آنها با هم به آنجا بروند. مهدی ابتدا این دعوت را به دلیل آن که پولی برای سفر نداشته، نمیپذیرد، اما آن طور که محمد رفیعی میگوید، شخص دعوتکننده پول سفر آنها تا سمیرم را متقبل شده و آنها در نهایت عازم سمیرم شدهاند.
اقامت دوستان در باغ سمیرم ظاهرا در شامگاه جمعه و روز شنبه مشکلی نداشته و به خوبی سپری میشود. رفیعی با تأکید بر این که هنوز نمیداند چند نفر در آن باغ میزبان بودهاند، میگوید: «آنها دست کم ۲۴ ساعتی را بدون مشکل گذراندهاند، اما شامگاه شنبه بگو مگویی در میان آنها درمیگیرد که نقطه شروع آن را کسی نمیداند.»
رفیعی میگوید دعوتکننده و همراهانش در ادامه دعوا و مشاجرهای که به وجود آمده بود، چیزی شبیه داروی بیهوشی در نوشیدنی او و دوست پسرش میریزند و به هر دو آنها اصرار میکنند که آن را بنوشند، اما آنها از همین اصرار شک میکنند. مهسا گفته در آن حال مهدی با وجود امتناع، در یک لحظه ناگهان از فرط عصبانیت، لیوان را سر کشیده است.
مهسا الف. میگوید که مهدی نیکبخت با نوشیدن این مایع، بیهوش نشد اما دقایقی بعد از نوشیدن «احساس کرختی و لّختی» به او دست داد. معشوقه مهدی به پلیس گفته که خود او نیز با دیدن این صحنه در یک لحظه عصبانی شده و با میزبانان درگیر میشود. او در این درگیری فیزیکی چند ضربه چاقو میخورد.
در همان حال مهاجمان به مهدی نیکبخت نیز حمله میکنند. یکی از آنها با قداره یا شمشیر محکم به گردن مهدی میزند که قسمتی از گردن او بر اثر ضربه، بریده و شاهرگش پاره میشود. با این برش عمیق روی گردن، مهدی نیکبخت حوالی ساعت دو و نیم بامداد یکشنبه ۱۸ خرداد جان میدهد.