گفتگو با قاتل عصبی که آموزش تیراندازی با وینچستر دیده بود

مرد جوانی که به‌ خاطر 15 میلیون تومان پسر دانشجویی را با اسلحه وینچستر به قتل رسانده بود پس از دستگیری مدعی شد برای این جنایت آموزش تیراندازی دیده بود.
تاریخ: 21 اردیبهشت 1399
شناسه: 31725

حادثه24- مرد جوانی که به‌ خاطر 15 میلیون تومان پسر دانشجویی را با اسلحه وینچستر به قتل رسانده بود پس از دستگیری مدعی شد برای این جنایت آموزش تیراندازی دیده بود. رسیدگی به این پرونده از ساعت 21:30 سه‌شنبه 16 اردیبهشت و با تماس مأموران کلانتری 106 نامجو به بازپرس کشیک قتل پایتخت آغاز شد. بررسی‌های اولیه حکایت از آن داشت که مرد جوانی در پانسیونی در حوالی پل چوبی با شلیک 4 گلوله به قتل رسیده است.گزارش این جنایت تیم جنایی را به محل قتل کشاند و بررسی‌ها نشان می‌داد که قاتل در این پانسیون مدتی با مقتول هم اتاقی بوده و به‌خاطر طلب 15 میلیون تومانی اش او را کشته است.برادر مقتول در تحقیقات به پلیس گفت: برادرم آبان سال گذشته به‌صورت میهمان به دانشگاهی در پایتخت آمد. او به من گفته بود که در حوالی میدان امام حسین(ع) ساکن پانسیونی شده و مشکلی با کسی نداشت. او دانشجوی مهندسی بود و در کنار دانشگاه، برای بانک‌های خصوصی هم کار می‌کرد.
دستگیری مرد فراری
در حالی که تحقیقات برای دستگیری مرد 36 ساله ادامه داشت، مأموران پلیس هنگام گشت در خیابان حافظ، ابتدای خیابان سرهنگ سخایی به مرد جوانی مشکوک شدند که مشخصات او با مشخصات قاتل فراری شباهت زیادی داشت. ساعت 12 ظهر چهارشنبه 17 اردیبهشت و کمتر از 24 ساعت پس از جنایت مأموران به مرد جوان دستور ایست دادند اما او پا به فرار گذاشت و بدین ترتیب تعقیب و گریز آغاز شد.
این فرار لحظاتی بیشتر طول نکشید و مرد جوان که همان قاتل فراری پانسیون بود بازداشت شد. متهم در تحقیقات اولیه به‌ قتل هم اتاقی سابقش اعتراف کرد. به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی تهران، مرد جوان در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت و تحقیقات در این رابطه ادامه دارد.
گفت‌و‌گو با متهم
چرا مرتکب قتل شدی؟
تقصیر مقتول بود. من در اصفهان مجسمه‌سازی می‌کردم اما ورشکسته شدم و از دست طلبکاران به تهران فرار کردم و زندگی مخفیانه‌ای داشتم. اوایل در رستوران‌ها و شرکت‌های خدماتی کار می‌کردم. اما کم کم متوجه شدم مجسمه‌سازی در تهران هم درآمد خوبی دارد. من هم بعد از مدتی کار خدماتی، به شغل قبلی‌ام که طراحی حیاط خانه‌های ویلایی و مجسمه‌سازی بود پرداختم. درآمدم خوب بود اما اگر پول‌ها به حساب بانکی‌ام واریز می‌شد و از آن حساب برداشت می‌کردم مخفیگاهم شناسایی می‌شد. از طرفی هم نمی‌توانستم حساب بانکی جدیدی افتتاح کنم و برای همین مجبور بودم که پول‌ها را به حساب شخصی واریز کنم که بتوانم از طریق او برداشت کنم. مقتول دوست صمیمی‌ام بود و در مدتی که هم اتاقی بودیم احساس می‌کردم می‌توانم از او کمک بگیرم. اما وقتی به او گفتم پول‌هایم را می‌خواهم او منکر شد. 15 میلیون تومان مرا نمی‌خواست بدهد. من آدم عصبی هستم درواقع بیماری اعصاب و روان دارم و مقتول این موضوع را می‌دانست. من تمام پول‌هایی را که به حساب مقتول واریز شده بود در دفترچه‌ام نوشته بودم اما او زیر بار نمی‌رفت که پول را برگرداند.
اسلحه از کجا آوردی؟
مقتول بعد از اینکه پولم را درخواست کردم اتاقش را هم عوض کرد. وقتی دیدم قرار نیست که پولم را برگرداند، چند روز قبل از قتل به یکی از شهرهای غربی کشور رفتم و اسلحه وینچستر و 5 تیر را به قیمت 5 میلیون تومان خریدم. آنجا آموزش‌های لازم برای تیراندازی را هم دیدم و بعد از دو روز راهی تهران شدم.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
زمانی که مقتول از پانسیون بیرون رفت او را تعقیب کردم. متوجه من شد و فرار کرد. نمی‌خواستم در خیابان به او شلیک کنم تا برای مردم اتفاقی بیفتد. او را تعقیب کردم تا به پانسیون برگشت و من هم چند تیر به او شلیک کردم.
بعد از قتل کجا رفتی؟
به خانه یکی از اقوامم در کرج. شب را آنجا ماندم و اسلحه‌ام را نیز به آنها دادم و صبح به تهران برگشتم. در خیابان بی‌هدف پرسه می‌زدم که مأموران مرا شناسایی کردند.

در همین رابطه