حادثه 24- مرد جوان که بهخاطر اختلاف یک میلیارد تومانی دوستش را با شلیک گلوله کشته بود صبح دیروز در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
این جنایت عصر آخرین روز اردیبهشت سال 96 به مأموران کلانتری 174 قیام دشت اعلام شد بلافاصله مأموران در محل جنایت واقع در یک معدن مس در محدوده روستای چهل قز حاضر شدند و مشخص شد مالک معدن بهنام اکبر 45 ساله بر اثر اصابت گلوله و ضربات متعدد جسم تیز به قسمتهای مختلف بدن به قتل رسیده است.
نگهبان معدن به کارآگاهان گفت: با وجود تعطیلی معدن، مقتول ساعت 12 ظهر به اینجا آمد و گفت که با دو نفر قرار ملاقات دارد چند ساعت بعد دو جوان با یک پراید به معدن آمدند. نیم ساعتی نگذشته بود که ناگهان صدای شلیک گلوله آمد. به نزدیکی دفتر کار مقتول رسیدم که آن دو جوان را در حال فرار دیدم. بلافاصله موضوع را به پلیس اطلاع دادم.
با توجه به اظهارات نگهبان معدن، کارآگاهان اداره دهم با انجام تحقیقات از اعضای خانواده مقتول، دو برادر بهنامهای مجتبی37 ساله و مهدی25 ساله را دستگیر کردند.
مجتبی در همان تحقیقات اولیه به ارتکاب جنایت اعتراف کرد و گفت که برادرش در ارتکاب جنایت هیچ نقش و مشارکتی نداشته و در زمان جنایت تنها نظاره گر بوده است.
سرانجام صبح دیروز مجتبی در شعبه دهم دادگاه کیفری پای میز محاکمه ایستاد و گفت: مجتبی شاگرد مغازه ریختهگری پدرم بود و با هم دوست بودیم تا اینکه حدود 8 سال پیش یک روز اسنادی را در خصوص مالکیتش بر یک معدن ارائه کرد و گفت که مالک یک معدن مس در محدوده روستای چهل قز است اما سرمایهای برای بهرهبرداری از آنجا ندارد. به من پیشنهاد سرمایهگذاری در استخراج معدن داد و پس از قبول پیشنهاد از سوی من قرار بر آن شد تا پنج درصد مالکیت معدن به من واگذار شود.
من خانه و ماشین و همه زندگیم را فروختم و حدود یک میلیارد تهیه و در معدن سرمایهگذاری کردم؛ با وجود قرار اولیه ما دو نفر، هر بار مقتول به بهانههای مختلف طی این چند سال از ثبت مالکیت پنج درصد معدن به بنده خودداری میکرد و این در حالی بود که قرارداد بین ما دو نفر بهصورت زبانی بسته شده بود و هیچ قرارداد مکتوبی در این خصوص وجود نداشت.
روز حادثه به سراغش رفتم تا صحبت کنیم. چون چند سال قبل تصادف کرده بودم و نمیتوانستم رانندگی کنم برادرم همراهم بود. از حدود چند سال پیش اسلحهای را خریداری و آن را نگهداری میکردم؛ روز جنایت به واسطه ترسی که از مقتول داشتم اسلحه و همچنین یک قبضه چاقو را با خودم برداشتم و به همراه برادرم بهسمت معدن راه افتادیم. داخل دفتر در حال صحبت بودم که او شروع به توهین و تحقیر کرد. من هم عصبانی شدم اما قصد کشتن نداشتم. گلوله اول ناخودآگاه شلیک شد اما بعدیها را خودم زدم چون یاد مشکلاتی که با او داشتم افتادم. بعد چند ضربه هم با چاقو به پهلو، دست و گردن مقتول زده و از دفتر خارج شدم. نگهبان معدن را در مقابل دفتر مقتول دیدم و با تهدید اسلحه او نیز کاری نکرد و من بههمراه برادرم از محل متواری شدیم.
در ادامه دادگاه برادر و خواهران مقتول و فرزند بزرگش برای قاتل تقاضای قصاص کردند. یکی از خواهران مقتول گفت مادرمان بهخاطر داغ مرگ برادرم دق کرد و مرد. این مرد زندگی ما را نابود کرد اما معاون دادستان به نیابت از فرزند کوچک وی در خواست دیه کرد.
بدین ترتیب قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.