حادثه 24 - کیمیا علیزاده، ملی پوش سابق تیم ملی تکواندو کشورمان که مدتی است به خارج از کشور مهاجرت کرده است در یک پست اینستاگرامی ضمن اعلام جزئیات مهاجرت اش به هادی ساعی حمله کرد.
علیزاده پستش را با این جمله آغاز کرده است:«با سلام آغاز کنم، با خداحافظی یا تسلیت؟سلام مردم مظلوم ایران، خداحافظ مردم نجیب ایران، تسلیت به شما مردم همیشه داغدار ایران. شما مرا چقدر میشناسید؟ فقط آنطور که در مسابقات، در تلویزیون، یا در حضور مقامات دیدهاید. اجازه دهید حالا آزادانه، هویت سانسور شدهام را معرفی کنم.»
او در ادامه می نویسد:« میگویند کیمیا پس از این چیزی نخواهد شد. خودم از این هم فراتر میروم و میگویم قبل از این هم چیزی نبودهام: «من کیمیا علیزاده، نه تاریخسازم، نه قهرمانم، نه پرچمدار کاروان ایران» من یکی از میلیونها زن ... در ایرانم که سالهاست هر طور خواستند بازیام دادند. هر کجا خواستند بردند. هر چه گفتند پوشیدم. هر جملهای دستور دادند تکرار کردم. هر زمان صلاح دیدند، مصادرهام کردند. مدالهایم را پای حجاب ... گذاشتند و به مدیریت و درایت خودشان نسبت دادند. من برایشان مهم نبودم. هیچکدام مان برایشان مهم نیستیم، ما ابزاریم. فقط آن مدالهای فلزی اهمیت دارد تا به هر قیمتی که خودشان نرخ گذاشتند از ما بخرند و بهرهبرداری سیاسی کنند، اما همزمان برای تحقیرت، میگویند: فضیلت زن این نیست که پاهایش را دراز کند!»
علیزاده در ادامه به هادی ساعی می تازد و می نویسد:«من صبحها هم از خواب بیدار میشوم پاهایم ناخودآگاه مثل پنکه میچرخد و به در و دیوار میگیرد. آنوقت چگونه میتوانستم مترسکی باشم که میخواستند از من بسازند؟ در برنامه زنده تلویزیون، سوالهایی پرسیدند که دقیقاً بخاطر همان سوال دعوتم کرده بودند. حالا که نیستم میگویند تن به ذلت دادهام. آقای ساعی! من آمدم تا مثل شما نباشم و در مسیری که شما پیش رفتید قدم برندارم. من در صورت تقلید بخشی از رفتارهای شما، بیش از شما میتوانستم به ثروت و قدرت برسم. من به اینها پشت کردم. من یک انسانم و میخواهم بر مدار انسانیت باقی بمانم. در ذهنهای مردسالار و زنستیزتان، همیشه فکر میکردید کیمیا زن است و زبان ندارد! روح آزرده من در کانالهای آلوده اقتصادی و لابیهای تنگ سیاسی شما نمیگنجد. من جز تکواندو، امنیت و زندگی شاد و سالم درخواست دیگری از دنیا ندارم.»
او در ادامه می نویسد:« مردم نازنین و داغدار ایران، من نمیخواستم از پلههای ترقی که بر پایه فساد و دروغ بنا شده بالا بروم. کسی به اروپا دعوتم نکرده و در باغ سبز به رویم باز نشده. اما رنج و سختی غربت را بجان میخرم چون نمیخواستم پای سفره ریاکاری، دروغ، بی عدالتی و چاپلوسی بنشینم. این تصمیم از کسب طلای المپیک هم سختتر است، اما هر کجا باشم فرزند ایران زمین باقی میمانم. پشت به دلگرمی شما میدهم و جز اعتماد شما در راه سختی که قدم گذاشتهام، خواسته دیگری ندارم.»