مرد کرجی چطور منجی بیماران نیازمند شد

هنوز خورشید طلوع نکرده بود که ابراهیم از خواب بیدار شد تا به نانوایی برود و برای صبحانه نانی بخرد،اما هنوز چند قدم تا در ورودی خانه فاصله داشت که دوباره تشنج به سراغش آمد و به روی زمین افتاد.ضربه ای که به سرش وارد شد باعث شد او دچار مرگ مغزی شوند و این خانواده اش بودند که پیشنهاد دادند اعضای بدن او به چند بیمار نیازمند جان دوباره ای ببخشد.
تاریخ: 23 مهر 1398
شناسه: 26284

حادثه 24 - هنوز خورشید طلوع نکرده بود که ابراهیم از خواب بیدار شد تا به نانوایی برود و برای صبحانه نانی بخرد،اما هنوز چند قدم تا در ورودی خانه فاصله داشت که دوباره تشنج به سراغش آمد و به روی زمین افتاد.ضربه ای که به سرش وارد شد باعث شد او دچار مرگ مغزی شوند و این خانواده اش بودند که پیشنهاد دادند اعضای بدن او به چند بیمار نیازمند جان دوباره ای ببخشد.

صبح روز جمعه 19 مهرماه امسال بود که وقتی اهالی خانه در بودند ابراهیم شهاب جوان 45 ساله کرجی لباس هایش را پوشید و به راه افتاد تا قبل از اینکه خواهرش ار خواب بیدار شود نان داغی برای صبحانه بخرد.اما وقتی وارد حیاط خانه شد ،درست در چند قدمی در آهنی بزرگ خانه د.وباره تشنج به سراغش آمد  و مرد جوان محکم با سر به زمین خورد.

از صدای زمین خوردن ابراهیم خواهرش از خواب پرید و خودش را به حیاط رساند.با دیدن برادرش که خون از سرش جاری شده بود شوکه شد.بلافاصله به برادر دیگرش و برادر زاده اش تماس گرفت و از آنها درخواست کمک کرد.

از این جای ماجرا را مصطفی برادرزاده ابراهیم بازگو می کند.

وقتی وارد خانه شدیم و عمو ابراهیم را در آن وضعیت دیدیم ناراحت شدیم.آب قندی به او دادیم و لباس هایش را عوض کردیم.فکر می کردیم خطر از بیخ گوشمان رد شده و فقط یک حادثه بوده است .

پسر جوان اضافه کرد: همه ما عمو ابراهیم را دوست داشتیم .کمی با بقیه آدم ها متفاوت بود و می گفتند کم توان ذهنی است اما مهر و محبتش خیلی زیاد بود و برای همه دلسوزی می کرد .به همین خاطر هر وقت دچار تشنج می شد و حالش بد بود حسابی نگرانش می شدیم و دعا می کردم هرچه سریعتر حالش خوب شود.

او ادامه می دهد:وقتی کمی حال عمو ابراهیم خوب شد ما به خانه برگشتیم .اما هنوز وارد خانه نشده بودیم که عمه ام زنگ زد و گفت حال عمو دوباره به هم خورده .فاصله خانه ما و خانه عمه ام خیلی کم است به همین خاطر 5 دقیقه ای دوباره خودمان به آنجا رساندیم .این بار عمو ابراهیم حالش خیلی بد بود.از گوش هایش خون می آمد و حالت تهوع شدید داشت.مکث نکردیم و بلافاصله او را به بیمارستان شریعتی کرج بردیم.درآنجا کمی به او رسیدگی کردند و گفتند هرچه سریعتر به بیمارستان شهید مدنی منتقلش کنیم.

مصطفی ادامه می دهد:او را به بیمارستان شهید مدنی بردیم و وقتی پزشکان او را معاینه کردند گفتند به خاطر شرایطی که او دارد بهتر است برای عمل به بیمارستان رجایی منتقل شو.د.ما فقط سلامتی او را می خواستیم به همین خاطر بلافاصله او را به بیمارستان رجایی بردیم .

پسر جوان می گوید:از همان اول حسی در وجودم می گفت عمو  ابراهیم برنمی گردد، درست بودن این حسم را زمانی متوجه شدم که پزشکان بیمارستان پس از کلی معاینه اعلام کرد ضربه شدیدی که به سر بیمار وارد شده است باعث شده او دچار مرگ شود.همان موقع بود که فکر اهدای عضو به ذهنم خطور کرد.

خداحافی با ابراهیم

مصطفی می گوید:امیدواریم عمو ابراهیم را عمل کنند و او دوباره حالش خوب شود اما گویا ضربه ای که به سرش وارد شده کار خودش را کرده بود و او دچار مرگ مغزی شد.قبلا شنیده بودم که وقتی فردی دچار مرگ مغزی شود برگشت او به زندگی غیرممکن است و بهترین کار اهدای عضو است.

او ادامه می دهد:دل کندن از عمو ابراهیم مهربان برای همه سخت بود اما با این حال می دانستم با اهدای اعضای بدن او چند بیمار جان دوباره ای برای ادامه زندگی پیدا می کنند ماجرا را با خانواده ام درمیان گذاشتیم و درنهایت وقتی آنها هم قبول کردند به بیمارستان پیشنهاد دادیم تا اعضای بدنش را اهدا کنیم.

دکتر ساناز دهقانی رئیس واحد فراهم آوری اعضای پیوندی بیمارستان سینا در این باره اظهار داشت:

با اعلام رضایت اولیای دم بیمار مرگ مغزی از به بیمارستان سینا منتقل شد و روز یک شنبه 19 مهرماه پزشکان مختصص اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کردند.

وی در ادامه گفت:کبد و کلیه های بیمار به سه بیمار نیازمند اهدا شد.

در همین رابطه