مربی گروه پیرامید از اتفاقات بعد از عصرجدید می گوید

بهنام روستایی» مربی گروه «پیرامید» است که حالا خیلی معروف شده‌اند. او می‌گوید:« چند شاگرد معلول دارم که بعد از برنامه «عصر جدید» به باشگاه ما آمده‌اند.خوشحالم که حضورمان در این برنامه باعث شده بچه‌های معلول به زندگی امیدوارتر شوند.این بزرگ‌ترین دستاورد من از آن برنامه بود.»
تاریخ: 08 شهریور 1398
شناسه: 15076

حادثه 24 - بهنام روستایی» مربی گروه «پیرامید» است که حالا خیلی معروف شده‌اند. او می‌گوید:« چند شاگرد معلول دارم که بعد از برنامه «عصر جدید» به باشگاه ما آمده‌اند.خوشحالم که حضورمان در این برنامه باعث شده بچه‌های معلول به زندگی امیدوارتر شوند.این بزرگ‌ترین دستاورد من از آن برنامه بود.»

می‌شود حرف بزنی، بدون کلام و خودت را اثبات کنی،‌ به‌رغم همه «نمی‌شود»ها و «نمی‌توانی»ها؛ طوری‌که همان‌ها که به توانمندی‌ات شک داشتند، چاره‌ای جز تحسینت نداشته‌باشند. حکایت «بهنام روستایی»، تنها مربی و داور معلول ژیمناستیک ایران، همین است. او که از 7 سالگی تا 32 سالگی‌اش - یعنی درست تا همین چند ماه قبل – با سنگینی نگاه مردم و قضاوت ظاهری خیلی‌ها دست‌وپنجه نرم کرده‌بود، هیچ‌وقت قدم در جاده ناامیدی نگذاشت و درعوض، آنقدر تلاش کرد تا روزگار تسلیم اراده‌اش شد و درهای موفقیت را به رویش باز کرد. فقط سه اجرا در برنامه استعدادیابی تلویزیونی کافی بود تا خیلی‌ها از قضاوت غیرمنصفانه‌ای که درباره او داشتند، شرمنده شوند. حالا او نماد انگیزه و امید بسیاری از فرزندان جامعه به‌ویژه معلولان است.

به بهانه حضور موفق بهنام روستایی، مربی معلول گروه «پیرامید» در برنامه عصر جدید، سری به باشگاه جمع‌وجور او در یکی از جنوب شرقی‌ترین محله‌های تهران زده‌ایم و پای صحبت‌های امیدبخشش نشسته‌ایم.

عصر جدید به باشگاهم رونق داد

باشگاه بهنام روستایی، پارسال همین موقع، همینقدر شلوغ بود؟

- خوب بود اما واقعیتش را بخواهید، نه، اینقدر شلوغ نبود.

می‌توانیم بگوییم استقبال پرشوری که حالا می‌بینیم، نتیجه حضور شما در برنامه استعدادیابی «عصر جدید» بوده؟

- بله. این برنامه علاوه‌بر همه اتفاقات مثبتش، برای من یک تأثیر جداگانه داشت و کمک کرد بتوانم خودم را اثبات کنم. حالا دیگر نیازی به تلاش برای ثابت‌کردن توانمندی‌هایم نیست. هرجا بروم، اغلب مرا می‌شناسند و تا بگویم مربی گروه «پیرامید» هستم، می‌دانند کاربلد هستم و دیگر نیازی نیست این موضوع را به‌صورت عملی برایشان اثبات کنم.

حالا از همه تهران و ایران شاگرد دارم

شنیده‌ایم بعد از نمایش موفق و جذاب گروه شما در این برنامه، شاگردانی از نقاط مختلف شهر به جمع شما اضافه شده‌اند و برای آموزش زیر نظر شما، سختی و هزینه تردد از مسافت‌های طولانی را مشتاقانه به جان می‌خرند...

- درست است. باشگاه ما در محله مسعودیه در جنوب شرقی تهران قرار دارد اما حالا چندین نفر از تجریش، میرداماد، محله‌های دیگر و حتی حاشیه تهران با همه سختی‌ها می‌آیند و همراه شاگردان من تمرین می‌کنند. فقط هم این نیست. حتی از نقاط مختلف ایران درخواست برای حضور در باشگاهمان داشته‌ام. از ملایر، تبریز و اصفهان برایم پیام فرستاده‌بودند که: «می‌خواهیم بیاییم زیر نظر شما تمرین کنیم. می‌آییم تهران و خانه اجاره می‌کنیم...» این برای من خیلی خوشایند بود. من هم به اشتیاق آن‌ها احترام گذاشتم و به همه‌شان گفتم: قدمتان روی چشم.

پس با توجه به این اتفاقات مثبت، شما از ادامه برنامه‌های استعدایابی مثل عصر جدید حمایت می‌کنید و اگر کسی برای حضور در این برنامه از شما مشاوره بخواهد، او را تشویق به شرکت در این برنامه می‌کنید؟

- بله. حتماً. این قبیل برنامه‌ها در کشف و معرفی و شکوفایی استعدادها بسیار مؤثر است. من خیلی تمرین کرده‌بودم. خیلی تلاش کرده‌بودم. خیلی جاها رفته‌بودم. اما آنقدر که 3 نوبت حضور در برنامه عصر جدید باعث معرفی من به مردم شد، 15 سال تلاش و فعالیت حرفه‌ای‌ام در گذشته چنین نتیجه‌ای نداشت. خدا را واقعاً شاکرم که فرصت حضور در این برنامه را به من داد و توانستم خودم را اثبات کنم.

افراد مثل من و حتی بهتر از من فراوان هستند که اگر ناشناخته مانده‌اند، به این دلیل است که جایی برای معرفی و اثبات استعداد و توانمندی‌هایشان نداشته‌اند. من حتماً به همه آن‌ها توصیه می‌کنم در دوره دوم این برنامه شرکت کنند و خودم هم با کمال میل در این مسیر کمکشان می‌کنم.

 

شما یکی از مهمانان ویژه مراسم فینال برنامه عصر جدید بودید. لحظه‌ای که «فاطمه عبادی» تندیس طلایی قهرمان را بالای سر برد، چه حسی داشتید؟

- همه ما که در برنامه عصر جدید شرکت کرده‌بودیم، فارغ از رقابت‌ها، واقعاً دوست بودیم. انگار یک خانواده شده‌بودیم، به‌ویژه از مرحله دوم به بعد. به همین دلیل، اینکه چه کسی اول شود، خیلی برایمان مهم نبود. آن رفاقت و صمیمیت، برایمان ارزش بیشتری داشت. به همین دلیل خیلی خوشحال شدم خانم عبادی قهرمان شدند. ایشان در مرحله نیمه‌نهایی، رقیب خودم بودند و باید بگویم واقعاً شایستگی این عنوان را داشتند. البته «محمد زارع» هم انصافاً کارش خیلی خوب بود و از مرحله اول تا چهارم، تمام اجراهایش متفاوت بود. به اعتقاد من، این پسر، واقعاً یک مغز متفکر بود. خودش اجراهایش را طراحی می‌کرد، همه ابزار و و سائل موردنیازش را خودش می‌ساخت و این خیلی خوب بود.

پیشرفتش هم در طول زمان واقعاً مشهود بود.

- بله دقیقاً. البته این اتفاق، عمومیت داشت. تمام بچه‌ها از مرحله اول تا مرحله نیمه‌نهایی و فینال، واقعاً پیشرفتشان عالی بود. و همه این‌ها به این دلیل بود که تمرینات بچه‌ها هدفمند شده‌بود. انسان اگر هدفش را پیدا کند، استعداد و انرژی‌اش را در مسیر صحیح هدایت می‌کند. مشکل بزرگ این است که در درجه اول، اغلب ما هدف مشخصی در زندگی برای خودمان تعیین نمی‌کنیم و در درجه دوم، آنقدر مشکلات و موانع بر سر راه شکوفایی استعدادها در جامعه ایجاد شده که قرار گرفتن در مسیر درست را برای افراد دارای استعداد سخت کرده است. البته تفاوت‌ها از همین‌جا شروع می‌شود. انسانی موفق است که با وجود تمام موانع، باز هم به کار و تلاش ادامه دهد تا به هدفش برسد.

باشگاه قبولم نمی‌کرد اما بالاخره مربی را از رو بردم!

خود شما، نمونه بارز این سخت‌کوشی و خستگی‌ناپذیری هستید. خوب است کمی از خودتان برایمان بگویید. برگردیم به آن جرقه اول؛ اصلاً چه شد هوای ورزش ژیمناستیک به سرتان افتاد؟

- اغلب ما بچه‌های دهه 60، تحت‌تاثیر فیلم‌هایی که آن سال‌ها از بروس‌لی و جکی‌چان می‌دیدیم، در تب‌وتاب ورزش‌های رزمی و نمایشی بودیم. من هم به همین ترتیب عاشق ژیمناستیک شدم. آرزویم این بود که یک روز بتوانم یکی از حرکات ژیمناستیک را اجرا کنم. 7 ساله بودم که تصمیم گرفتم برای یادگیری ژیمناستیک به باشگاه بروم. اما هر باشگاهی می‌رفتم، تا مربی نگاهش به پای معلولم می‌افتاد، می‌گفت: «پسرم! تو نمی‌توانی ژیمناستیک کار کنی. نمی‌توانی حرکاتی که ما می‌خواهیم را انجام دهی. هم برای خودت سخت می‌شود هم برای من.» هرچقدر هم توضیح می‌دادم که من خیلی چیزها را بلدم و می‌توانم، فایده‌ای نداشت. خب، به‌طور طبیعی ناراحت می‌شدم. راستش را بخواهید، آن سال‌ها چه در خانواده و چه در میان دوستان هم کسی نبود که بخواهد از افرادی مثل من حمایت کند و روحیه بدهد. خودم بودم و علاقه‌ای که حد و حساب نداشت. و من هم دست‌بردار نبودم. اینطور بود که شروع کردم به تمرین انفرادی.

علاوه‌براینکه حسابی فیلم‌های رزمی نگاه و از آن‌ها الگوبرداری می‌کردم، به‌عنوان تماشاچی به همان باشگاه‌ها می‌رفتم و تمرین مربی با بچه‌ها را زیرنظر می‌گرفتم و بعد، در خانه تلاش می‌کردم آن آموزش‌ها را تمرین کنم. چیز عجیبی بود؛ یک بچه دبستانی بودم اما صبح زود بیدار می‌شدم و قبل از مدرسه رفتن، تمرین می‌کردم. چند ماه که گذشت، سراغ یکی از آن مربیان رفتم و خواهش کردم از من تست بگیرد. او که در تمام آن مدت، شاهد حضور من در باشگاه بود، بالاخره قبول کرد. درواقع ناچار شد قبول کند. به من گفت: «تو دیگه کی هستی؟»(با خنده). خلاصه در مقابلش حرکات را اجرا کردم؛ از چرخ‌وفلک گرفته تا حرکات قدرتی مثل حرکت «یو» و او هم همه را تأیید کرد و گفت: «کاش همان روزی که آمدی برای ثبت‌نام، قبول می‌کردم به تو آموزش بدهم.» وقتی گفت: «از جلسه بعدی بیا باشگاه»، آنقدر خوشحال شدم که قابل وصف نیست.

با این شروع پر فراز و نشیب برای ورود به دنیای ژیمناستیک، فکر کردن به مربی‌گری در این رشته، برای شما خیلی سخت بود. درست است؟

- دقیقاً. من، اینکه یک ورزشکار موفق شوم را در خودم می‌دیدم اما واقعیتش را بخواهید، اصلاً فکر نمی‌کردم یک روزی بخواهم مربی شوم. یعنی باورم نمی‌شد. اما آقای «حسن امانی»، مربی‌ام گفت: «مطمئن باش من یک روز تو را مربی می‌کنم؛ آن هم یک مربی خوب.» و واقعاً از ایشان متشکرم که به من و توانمندی‌هایم اعتماد کرد.

اینطور بود که بعد از گذر از آزمون‌ها و گرفتن مدرک مربیگری، از سال 89 مربی رسمی فدراسیون ژیمناستیک و اولین مربی معلول این رشته شدم. این اتفاق جدیدی بود. هرکجا می‌گفتم: من اولین مربی معلول ژیمناستیک هستم، می‌گفتند: «یعنی شما فقط به معلولان آموزش می‌دهید؟» می‌گفتم: نه. اصلاً به آن صورت، معلولانی نداریم که بخواهند ژیمناستیک کار کنند. یعنی جایی و امکاناتی در این زمینه برایشان وجود ندارد. وقتی متوجه می‌شدند من در باشگاه‌های عمومی آموزش می‌دهم، تعجب می‌کردند. البته مربی‌گری هم برای من، خالی از مشکل و سختی و بی‌مهری نبود. اولین بار با 7 شاگرد شروع کردم. بچه‌های خردسال و کودک، ذهنیتی درباره معلولیت نداشتند که بخواهند میان من و مربیان دیگر تفاوتی قائل شوند اما نگاه پدر و مادرها به من، واقعاً متفاوت بود. آن‌ها با دیدن ظاهر من، می‌گفتند: «مربی‌گری ژیمناستیک با این شرایط؟! مگر می‌شود؟!»

در همان مقطع، یک اتفاق خیلی تلخ برایم افتاد. پدری به باشگاه آمده و فرزندنش را در کلاس ژیمناستیک ثبت‌نام کرده‌بود. اما وقتی مرا با عصا دید و فهمید من مربی باشگاه هستم، انگار مردد شد. مستقیماً چیزی نگفت. اما رفت و چند دقیقه بعد برگشت و به منشی باشگاه گفت: «منصرف شدم. دیگر نمی‌خواهم پسرم ژیمناستیک یاد بگیرد!»

چطور بعد از آن اتفاق توانستید روحیه‌تان را بازیابی کنید؟

- راستش را بخواهید، ناراحت شدم اما رفتارهای ناخوشایندی مثل آن، باعث نشد کارم را ادامه ندهم و از هدفم دست بردارم. اتفاقاً انسان در سختی‌هاست که برای رسیدن به هدفش آبدیده می‌شود. اینطور بود که وقتی این رفتارها را می‌دیدم و بعضی حرف‌های دلسردکننده را می‌شنیدم، به خودم می‌گفتم: «بهنام! باید بیشتر از این‌ها خودت را اثبات کنی.» خیلی شب‌ها بیدار می‌نشستم و فکر می‌کردم چه کارهایی می‌توانم بکنم که توانایی‌هایم را نسبت به دیگرانی که در این رشته مشغول کارند، بالاتر ببرم. درست است که خیلی زمان برد و تا همین امسال که در برنامه عصر جدید شرکت کنم، همچنان اثبات خودم و توانمندی‌هایم خیلی سخت بود اما خدا را شکر بالاخره تلاش‌هایم نتیجه داد. حالا دیگر در تمام کشور مرا می‌شناسند و الحمدلله استعداد و توانایی من پشت آن «ظاهربینی» پنهان نمی‌شود.

انگیزه‌بخشی به معلولان، بزرگ‌ترین دستاورد من از عصر جدید

به نظر می‌رسد حالا دیگر بهنام روستایی، یک الگوست و به‌ویژه برای معلولان عزیز تبدیل به نماد امید و انگیزه شده است...

- همینطور است که می‌گویید. در این مدت، پیام‌های بسیار خوشایندی از طرف معلولان داشته‌ام که می‌گفتند: «موفقیت شما، درواقع نقطه شروع برای ما بوده. شما با نمایش خوبتان در این برنامه، مسیر ما را هموارتر کردید و باعث شدید خیلی راحت‌تر بتوانیم مسیرمان را برای رسیدن به موفقیت طی کنیم.» و من بابت این حس خوبی که در معلولان عزیز ایجاد شده، خدا را شکر می‌کنم.

همین الان 2، 3 شاگرد معلول دارم که همگی بعد از برنامه عصر جدید به باشگاه ما آمده‌اند. آن‌ها هم همان مشکل من را داشتند و به هر باشگاهی مراجعه کرده‌بودند، قبولشان نکرده‌بودند. از همه بیشتر وقتی خوشحال شدم که یک پسربچه معلول 6 ساله به باشگاه آمد. این پسر، فوق‌العاده بود. مثل همان 7 سالگی خودم، اغلب حرکات قدرتی را بلد بود. واقعاً از دیدنش خوشحال شدم و حالا هم دارم با او کار می‌کنم. واقعاً کیف کردم که من شده‌ام الگوی این پسر و برایش انگیزه ایجاد کرده‌ام که بیاید باشگاه و تمرین کند. واقعاً خوشحالم که حضورم در این برنامه باعث شده بچه‌های معلول به زندگی امیدوارتر شوند. این بزرگ‌ترین دستاورد من از برنامه عصر جدید بود.

همیشه یکی از بزرگ‌ترین آرزوهای من این بود که بتوانم به جوانان جامعه، امید بدهم؛ اول، بچه‌های معلول که حقیقتاً کارشان سخت‌تر است و بعد، باقی جوانان. دوست داشتم بیایند کار و فعالیت مرا ببینند و با خودشان بگویند: «وقتی بهنام روستایی با وجود معلولیت در پایش می‌تواند چنین فعالیت‌های سنگینی انجام دهد، چرا ما نتوانیم؟» و واقعاً خدا را شکر می‌کنم چه در جامعه و چه در فضای مجازی، بازخوردهای مثبت فراوانی دیدم و به آرزویم رسیدم. انگار شده‌ام نماد انگیزه. این اتفاقات، به اندازه قهرمانی در عصر جدید، برای من خوشحال‌کننده است. واقعیت این است که اول شدن، چندان مهم نیست. مهم این است که بتوانی به چند نفر انگیزه بدهی برای اول شدن.

البته آن‌طور که شنیده‌ایم، فقط عزیزان معلول نبوده‌اند که شما را نماینده خودشان می‌دانستند...

- بله. ما در فضای مجازی یک گروه ژیمناستیک داریم که فقط حدود 12، 13 هزار مربی ژیمناستیک در آن عضو هستند؛ از سرمربی تیم ملی تا مربیان باشگاهی. علاوه‌براین، داوران بین‌المللی ژیمناستیک کشور هم در این گروه حضور دارند. مرتب پیام‌های حمایت در این گروه برای من ارسال می‌شد. می‌گفتند: «الان شما، نماینده خانواده ژیمناستیک کشور در برنامه عصر جدید هستید. هر کمکی لازم باشد، به شما می‌کنیم.» این برای من خیلی خوشایند بود. و انصافاً هم خیلی به من کمک کردند. به‌ویژه استاد خودم، استاد «علی نصیری» که در جریان برنامه، شب‌وروز برای ما وقت گذاشتند و فوق‌العاده زحمت کشیدند.

«برج» مان می‌تواند قد بکشد اما سقف کوتاه باشگاه نمی‌گذارد!

در اجراهای تلویزیونی از کمبود امکانات در باشگاهتان گفته‌بودید. ما امروز از نزدیک، محدودیت‌های پیش روی شما را دیدیم. فضای باشگاه واقعاً کوچک است، طوری که بچه‌ها با 3، 4 پشتک می‌توانند طول باشگاه را طی کنند. از رختکن و این چیزها هم خبری نیست. واقعاً آن حرکات جذاب و پیچیده‌ای را که در برنامه عصر جدید اجرا کردید، در همین باشگاه کوچک تمرین می‌کردید؟

- بله. تنها فضای در اختیار ما، همین باشگاه کوچک است. البته ناچار می‌شدیم حرکت‌های ارتفاعی را در پارک همین حوالی تمرین کنیم چون سقف کوتاه باشگاهمان اجازه این کار را به ما نمی‌داد. ما طرح‌های بهتری هم در ذهن داریم و می‌خواهیم این حرکات را ارتقا دهیم اما متاسفانه با محدودیت فضای تمرین مواجه هستیم. مثلاً حرکت «برج» که در برنامه عصر جدید با 13 نفر اجرا شد را می‌توانیم به برج‌های 16 و 20 نفری و بیشتر ارتقا دهیم و این برج، همین‌طور ارتفاع بگیرد و بالا برود. اما متاسفانه فضای کافی در اختیار نداریم.

قولی که شهرداری منطقه 15 در برنامه عصر جدید برای تأمین فضای تمرین برای شما مطرح کرد، به کجا رسید؟

- گفته‌بودند به ما زمین می‌دهند اما هنوز اتفاقی در این زمینه نیفتاده. از طرف دیگر گفته‌بودند یک باشگاه برای تمرین در اختیار ما قرار می‌دهند. بعد از برنامه، این موضوع را پیگیری کردم و در جلسه‌ای که با دوستان شهرداری داشتیم، گفتند گروه قبلی که در باشگاه موردنظر فعالیت دارد، تا 5، 6 ماه آینده قرارداد دارد و در پایان این مدت، باشگاه در اختیار ما خواهد بود. امیدواریم این موضوع، عملی شود که اگر این اتفاق بیفتد، می‌توانیم تعداد بیشتری از بچه‌های مشتاق را در باشگاه پذیرش کنیم و به آن‌ها آموزش دهیم. حتی می‌توانیم برای مربیان دیگری که دانش و مهارت کافی دارند اما امکان فعالیت نداشته‌اند، فرصت کار فراهم کنیم، به آن‌ها کلاس بدهیم و به‌عبارتی اشتغال‌زایی هم داشته‌باشیم.

قبل از برنامه عصر جدید هم شما حرکت‌هایی انجام داده‌بودید که اسمتان را سر زبان‌ها انداخته‌بود. یکی از آن‌ها، اجرای حرکت «میله پرچم» به یاد مدافعان حرم بود. در این باره برایمان بگویید.

- معتقدم ما مدیون شهدا هستیم. همین‌که الان راحت اینجا نشسته‌ایم و داریم گفت‌وگو می‌کنیم، به برکت خون شهداست که به‌خاطر ما و به‌خاطر وطن و ناموسمان رفتند. ما دوران دفاع مقدس را به یاد نمی‌آوریم اما شاهد ایثار رزمندگان مدافع حرم در سوریه بوده‌ایم. یک روز با خودم گفتم: ما که در مقابل زحمات و ایثارگری آن‌ها کاری نمی‌توانیم بکنیم، حداقل به یاد آن‌ها یک حرکت خاص انجام بدهم که مدافعان حرم بدانند جوانان کشور هم به یاد آن‌ها هستند. دلم می‌خواست وقتی خبرش به گوش آن‌ها می‌رسد که یک جوان معلول ورزشکار به عشق آن‌ها دست به یک حرکت سخت زده، حتی شده به اندازه ذره‌ای دلگرم شوند و انگیزه بگیرند.

من رکورد جهانی حرکت «میله پرچم» را قبلاً زده‌بودم، البته در ارتفاع پایین‌تر. این حرکت، حرکت بسیار سختی است آمادگی جسمانی بسیار بالایی می‌خواهد. تا آنجا که آمار گرفته‌بودم، یک کانادایی توانسته‌بود 47 ثانیه این حرکت را بزند اما من توانستم یک دقیقه و سه ثانیه این حرکت را بزنم و رکورد را مال خود کنم. اما متاسفانه به‌دلیل مشکلات موجود، نتوانستم این رکورد را در گینس به نام خودم ثبت کنم.

وقتی تصمیم گرفتم به یاد مدافعان حرم این حرکت را بزنم، پل هوایی را برای این کار انتخاب کردم! این حرکت سخت و خطرناکی است که فقط تعداد انگشت‌شماری از ورزشکاران در دنیا این حرکت را انجام داده‌اند. شرایط زمانی و مکانی، کار مرا خیلی سخت‌تر کرد. یک روز تابستانی در ماه مبارک رمضان 3 سال قبل، در اوج گرما و وزش شدید باد، در ارتفاع 10 متری از زمین، حرکت میله پرچم را اجرا کردم و توانستم 25 ثانیه به عشق مدافعان حرم، بین زمین و آسمان مقاومت کنم.

آن حرکت، برای ادای احترام به مدافعان حرم انجام شد اما اثبات توانمندی‌های خودم را هم به‌دنبال داشت. من همیشه به شاگردانم می‌گویم: بچه‌ها! همه ژیمناست‌ها پشتک و وارو و نیم‌وارو می‌زنند. شما تلاش کنید با تمرین زیاد و کسب مهارت، کاری انجام دهید که هرکسی نتواند آن را انجام بدهد و به این‌ترتیب، خاص شوید. من هم می‌خواستم با اجرای حرکت میله پرچم، یک کار خاص انجام دهم، چون به عشق انسان‌های خاص بود.

بازتاب این حرکت چطور بود؟

- در فضای مجازی، بازتاب بسیار خوبی داشت. از طرف خانواده برخی از رزمندگان مدافع حرم هم پیام‌هایی دریافت کردم که از این حرکت خوشحال شده‌بودند. من طرح‌هایی دیگری هم در ذهن داشتم که محقق نشد. می‌خواستم این حرکت را در ارتفاعی بالاتر هم انجام دهم و این رکورد را جهانی کنم. به فدراسیون و نهادهای مختلف مراجعه کردم و گفتم هرکسی در دنیا نمی‌تواند این حرکت را انجام دهد اما متاسفانه هیچ‌کس حمایت نکرد.

من رکوردهای دیگری هم دارم. مثل راه رفتن با دست روی تردمیل با سرعت 3 کیلومتر به مدت یک دقیقه و هفت ثانیه و حرکت «شنا پرچم» با پاهای بالا (25 حرکت در 36 ثانیه). شاگردانم هم سال گذشته یک رکورد ثبت کردند که خیلی برایم شیرین بود. 11 نفر از بچه‌هایم توانستند دو هزار و نود و هفت حرکت نیم‌وارو را در یک ساعت بزنند و به نام تیممان ثبت کشوری کنند. ما به‌شرط وجود حمایت، این رکوردها را هم می‌توانیم به ثبت جهانی برسانیم. توانایی بچه‌های ایران، خیلی بیشتر از آن چیزی است که بشود فکرش را کرد.

در حال حاضر، چند شاگرد دارید؟

- در حال حاضر 250 شاگرد در مقاطع سنی مختلف دارم. طبق برنامه‌ریزی که انجام داده‌ام، در نظر دارم از میان این بچه‌ها 3 تیم درست کنم. طبق برآورد من، از میان این شاگردان، پتانسیل پرورش 100 ژیمناست حرفه‌ای وجود دارد. البته برای رسیدن به این هدف، به یک زمان حداقل یک ساله و مهم‌تر از همه، فضای مناسب برای تمرین نیاز داریم.

راستی، خیلی‌ها دوست دارند بدانند «پیرامید» به چه معناست؟

- پیرامید، یک رشته ورزشی-هنری است. درواقع، پیرامید یکی از شاخه‌های رشته ژیمناستیک است که ژیمناست‌ها در آن با حرکات نمایشی به شکل‌سازی و اجرای برنامه می‌پردازند.

«ارتش 41 نفره» می‌تواند 100 نفره شود

طراحی حرکت‌های نمایشی تیمی که در برنامه عصر جدید ارائه می‌کردید، با خودتان بود یا از جایی الگوبرداری کرده‌بودید؟

- طراحی حرکت‌ها توسط خودم و استاد نصیری انجام می‌شد. جالب است بدانید حرکت آخرمان، حرکت «ستون پرچم» را هنوز هیچ تیمی در دنیا با این رکورد نزده است.

درحالی‌که در یکی از کشورها توانسته‌بودند این حرکت را فقط با 5 ستون انجام دهند و در آخر هم اعضای تیم هم از هم جدا شدند و شیرازه حرکتشان از هم پاشید، ما توانستیم این حرکت را با 10 ستون انجام دهیم و بچه‌ها هم از هم جدا نشدند. هماهنگی بچه‌ها برای همین یک حرکت، واقعاً سخت بود اما خدا را شکر کار به‌خوبی انجام شد. ما از این حرکت‌های خلاقانه که می‌توانیم به نام خودمان و ایران ثبت کنیم، زیاد داریم اما خب، این کار نیازمند حمایت است.

یکی از لقب‌های جالبی که به تیم شما داده‌شد، عنوان «ارتش 41 نفره» بود. از بازتاب‌های آن اجرای جذاب با مارش نظامی و این لقب به‌یادماندنی بگویید.

- همین‌طور است. تیم ما را بیشتر با این عنوان می‌شناسند. اما این برنامه، بیش از همه در میان نیروهای مسلح بازتاب داشت. جالب است بدانید بعد از آن اجرا در عصر جدید، دعوت‌هایی از جانب نیروهای مسلح، صنایع دفاع و سپاه در مناسبت‌های مختلف داشتیم که از ما می‌خواستند فقط با همان ریتم ارتش 41 نفره برایشان برنامه اجرا کنیم و این برای من خیلی خوشایند بود. 2، 3 هفته قبل هم که برای همراهی با برنامه «شبی با قهرمانان»(یادواره شهید ابراهیم هادی) به شهر خودمان، ملایر دعوت شده‌بودیم، با همین ریتم اجرا داشتیم که با استقبال فوق‌العاده مردم مواجه شد. این ارتش 41 نفره دوست‌داشتنی، می‌تواند 100 نفره و حتی بیشتر شود البته با کمک و حمایت دست‌اندرکاران.

پایان این گفت‌وگو، فرصت مناسبی است برای حرف‌های ناگفته.

- همیشه گفته‌ام هرکس می‌خواهد موفق باشد، باید رضایت پدر و مادرش را جلب کند. خودم هم تا جایی که توانسته‌ام برای کسب رضایت پدر و مادرم تلاش کرده‌ام. من هرچه دارم، از دعای خیر آن‌هاست. از همین طریق، یک تشکر ویژه و جانانه از پدر و مادرم می‌کنم که خیلی سختی کشیدند – به‌ویژه مادرم – تا من به اینجا برسم. دست و پای این عزیزان را می‌بوسم. امیدوارم همیشه سایه‌شان بالای سرم باشد و من هم بتوانم گوشه کوچکی از مهر و محبتشان را جبران کنم. خوب است بدانید وقتی در برنامه اولمان در عصر جدید، پای پدر و مادرم را بوسیدم، بازتاب بسیار خوبی داشت؛ چه در کوچه و خیابان و چه در فضای مجازی. خیلی‌ها گفتند: «تو کاری را انجام دادی که ما از انجام آن خجالت می‌کشیدیم. اما از این به‌بعد، ما هم همین کار را انجام می‌دهیم.» واقعاً بازخوردها طوری بود که می‌توانم بگویم از نظر مخاطبان، آن حرکت، یک طرف بود و اجرایمان هم، یک طرف.

از همه مربیانم که برایم زحمت کشیدند و از همه دوستانم ممنونم. از عوامل برنامه عصر جدید هم متشکرم. از مردم ایران هم ممنونم و دست تک‌تک آن‌ها را می‌بوسم. از خدای متعال هم متشکرم که مرا مورد لطف و عنایت قرار داد و اگر یک نعمت را از من گرفت، هزاران هزار نعمت دیگر به من داد و کمک کرد بتوانم با همین شرایط، الگویی برای جوانان و نوجوانان شوم تا باور کنند با تلاش می‌توانند به خواسته‌هایشان برسند.

گفتید خدا را شاکرید که اگر یک نعمت را از شما گرفت، هزاران نعمت دیگر به شما داد. واقعاً هیچ‌وقت به‌خاطر معلولیت پایتان از خدا گلایه نکردید؟

- اگر خواست و اراده خداوند را قبول داشته‌باشیم و خدا را در قلب خودمان بدانیم و به آن چیزی که نداریم، فکر نکنیم، همه مشکلات حل می‌شود. من هیچ‌وقت به خاطر معلولیتم از خدا گلایه نکردم و همیشه شاکرش بوده‌ام چون معتقدم هرکس خدا را بیشتر شکر کند، نعمت‌های بیشتر و بهتری به دست می‌آورد. درست است که من از ناحیه پای راست دچار معلولیت هستم اما این موضوع هیچ‌وقت باعث نشد فکر کنم توانایی ندارم. من به‌جای این، به نکات مثبت ماجرا فکر می‌کنم؛ به اینکه شده‌ام اولین و تنها مربی و داور معلول ژیمناستیک در ایران، تیمی تشکیل داده‌ام که توانسته تا مرحله نیمه‌نهایی مسابقه استعدادیابی کشوری برسد، حالا با همین شرایط مورد لطف و محبت مردم هستم و...

 مادران چه می‌گویند؟

با دیدن «عصر جدید»، از قضاوت خودم خجالت کشیدم

این روزها اگر سری به باشگاه جمع‌وجور بهنام روستایی در محله مسعودیه بزنید، در برق نگاه مادرانی که صف کشیده‌اند تا فرزندشان ساعتی زیر نظر این مربی معلول موفق آموزش ببیند،‌ حس احترام و تحسین نسبت به این جوان بااراده را می‌بینید. حکایت بعضی از این مادران هم، حکایت عجیبی است. مادر «امیر سام» که لبه سکوی حائل میان درِ ورودی باشگاه و فضای کوچک تمرین بچه‌ها نشسته و با اشتیاق تماشایشان می‌کند، می‌گوید: «این سومین جلسه است که پسرم به کلاس آقای روستایی می‌آید. البته 2، 3 سال قبل هم پسرم را در کلاس ژیمناستیک ثبت‌نام کرده‌بودم اما منصرف شدم و او را از باشگاه بردم.

راستش را بخواهید،‌ آن موقع وقتی آمدم و دیدم مربی باشگاه،‌ یک آقای معلول است، با خودم گفتم: ایشان که خودش چنین شرایطی دارد، چه جوری می‌خواهد به بچه‌های ما آموزش بدهد؟ اما امسال وقتی هنرنمایی زیبای آقای روستایی و شاگردانش را در برنامه عصر جدید دیدم،‌ به اشتباه خودم پی بردم و واقعاً ناراحت شدم؛ هم به‌خاطر قضاوت نادرستی که درباره ایشان داشتم و هم به‌دلیل فرصتی که ازپسرم گرفته‌بودم. اگر پسرم در کلاس استاد روستایی مانده‌بود، حتماً یکی از اعضای گروه ایشان در اجراهای تلویزیونی بود.»

مادر آگاهِ امیر سام اما تصمیم گرفت جلوی استمرار اشتباهش را بگیرد: «بعد از پخش برنامه،‌ به باشگاه رفتم و با یاد آوری ماجرای 2 سال قبل،‌ از آقای روستایی عذرخواهی کردم و حلالیت طلبیدم. ایشان در جواب با بزرگواری گفت: «اشکالی ندارد. شاید در آن لحظه، شما هم حق داشتید.» و پسرم را در کلاسش پذیرفت. از آن موقع، مرتب به بچه‌هایم می‌گویم: از اشتباه من درس بگیرید و هیچ‌وقت از روی ظاهر افراد درباره آن‌ها قضاوت نکنید.»

به توانمندی استاد اعتماد کردیم، بچه‌هایمان موفق شدند

اما آن طرف قضیه، بودند مادرانی که از همان اول، بهنام روستایی را با توانمندی‌هایش دیدند و معلولیت ظاهری‌اش را نقطه ضعف او تلقی نکردند. مادر «محمدحسین و محمدرضا فروغی»، یکی از آن‌هاست. او می‌گوید: «چند سال قبل بچه‌ها را در باشگاهی ثبت‌نام کرده‌بودم. مدتی بعد، آقای روستایی را به‌عنوان مربی به باشگاه آوردند. ایشان فقط 2 ماه در باشگاه دوام آورد چون متاسفانه خیلی از مادران اعتراض داشتند و می‌گفتند ایشان نمی‌تواند چیزی به بچه‌های ما یاد بدهد! برعکس آن‌ها، من و خانم عسگری (مادر یکی از بچه‌ها) دوست داشتیم استاد روستایی، مربی بچه‌هایمان بماند چون می‌دیدیم در همان مدت کوتاه، بچه‌ها چقدر پیشرفت کرده‌اند.

خلاصه استاد از باشگاه رفت و ما او را گم کردیم. گذشت تا سه سال و نیم قبل که آقای روستایی را در این باشگاه پیدا کردیم و بچه‌هایمان را آوردیم که دوباره زیر نظر ایشان تمرین کنند. ما فقط به مهارت و کیفیت کار استاد نگاه کردیم و بچه‌هایمان را دست ایشان سپردیم و نتیجه مثبتش را هم دیدیم. پسران من در هر سه اجرای گروه پیرامید در برنامه عصر جدید شرکت داشتند و برایمان افتخار کسب کردند. اما مهم‌تر از همه این است که آقای روستایی روی اخلاق بچه‌ها کار می‌کند، به آن‌ها تاکید می‌کند به پدر و مادرشان احترام بگذارند و اول، اخلاق‌مدار باشند و بعد، یک ورزشکار خوب. و ما تأثیر تمام این آموزش‌ها را روی بچه‌هایمان می‌بینیم.»

کلمات کلیدی :
در همین رابطه