اسرار جسد دفن شده در موتورخانه برملا شد / قاتل بخاطر یک کیلو طلا دست به این جنایت زده بود

مردی که بخاطر اختلاف بر سر یک کیلو طلا شریکش را به قتل رسانده و جسد او را در زیرزمین خانه اش دفن و رویش را بتن ریخته بود پس از 4 ماه دستگیر شد.
تاریخ: 06 شهریور 1398
شناسه: 15023

حادثه 24 - مردی که بخاطر اختلاف بر سر یک کیلو طلا شریکش را به قتل رسانده و جسد او را در زیرزمین خانه اش دفن و رویش را بتن ریخته بود پس از 4 ماه دستگیر شد.

اوایل اردیبهشت، زن میانسالی ناپدید شدن همسرش را به پلیس گزارش داد. او گفت: همسرم در کار خرید و فروش طلا و نقره بوده اما از دیروز ناپدید شده است. هر چقدر با تلفن همراهش تماس می‌گیرم، خاموش است. با شکایت زن میانسال تحقیقات برای یافتن سیروس آغاز شد. درنخستین گام، کارآگاهان به سراغ بیمارستان‌ها و کلانتری‌ها رفتند اما هیچ ردی از مرد 46 ساله به‌ دست نیامد. در ادامه تحقیقات کارآگاهان دریافتند که سیروس شریکی به‌نام شایان داشته که او نیز به طرز مرموزی ناپدید شده است.

سرنخ در خانه شریک

مأموران در ادامه بررسی‌ها دریافتند که سیروس آخرین بار با شایان قرار ملاقات داشته و همین مسأله شک پلیس را بیشتر برانگیخت که وی در ناپدید شدن شریکش نقش داشته است. بدین ترتیب کارآگاهان جنایی موفق شدند محل سکونت شایان را در ملارد کرج شناسایی کنند. پس از هماهنگی‌های قضایی با بازپرس جنایی، مأموران راهی خانه شایان شده و مرد 35 ساله را دستگیر کردند.

شایان در تحقیقات اولیه مدعی بود که از سرنوشت شریکش بی‌خبر است و نمی‌داند چه اتفاقی برای او رخ داده است. اما زمانی که کارآگاهان پلیس با هماهنگی بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران به بازرسی خانه او پرداختند، گوشی تلفن همراه سیروس را درحالی پیدا کردند که سیم کارت شایان داخل آن بود.

جسدی در موتورخانه

مرد جوان که کتمان حقیقت را بی‌فایده می‌دید و از سویی عذاب وجدان زیادی داشت، به قتل شریکش به خاطر اختلاف مالی اعتراف کرد و مدعی شد که جسد او را داخل زیرزمین خانه‌ای که چند ماه قبل در آن مستأجر بوده، دفن کرده است. به دستور بازپرس غلامی، کارآگاهان جنایی بلافاصله راهی خانه استیجاری در خیابان صفا در محدوده میدان امام حسین شده و جسد سیروس را دو متر زیرزمین پیدا کردند. متهم نیز در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد.

 

گفت‌و‌گو با متهم

انگیزه‌ات برای جنایت چه بود؟

 نمی‌خواستم او را به قتل برسانم. اختلاف ما بر سر یک کیلو طلا بود. از زمانی که این اتفاق افتاده است لحظه‌ای آرامش ندارم و عذاب وجدان زندگی‌ام را نابود کرده است.

ماجرای طلا‌ها چه بود؟

من و سیروس مدت‌ها باهم کار می‌کردیم و شریک بودیم. طلا و نقره می‌خریدیم و با کمی سود می‌فروختیم. چند وقت قبل از این جنایت، سیروس یک کیلو طلا به من داد و از من خواست که آنها را بفروشم. اما زمانی که به طلافروشی رفتم، مرد طلافروش گفت که طلاها قلابی است. خیلی ناراحت شدم آبرویم پیش طلافروش رفته بود. اما این تمام ماجرا نبود، وقتی ماجرا را برای سیروس تعریف کردم او می‌گفت دروغ می‌گویم و طلاها را جابه جا کرده‌ام. خیلی سر این موضوع باهم بحثمان شد اما فایده‌ای نداشت.

روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

از سیروس خواستم به خانه‌ام بیاید تا باهم در این مورد صحبت کنیم. اول قبول نکرد اما بالاخره آمد. آن روز سر این موضوع باز باهم جر و بحثمان شد. عصبانی شده بودم، وقتی سیروس داشت از خانه‌ام که در طبقه اول ساختمان بود خارج می‌شد با میله آهنی ضربه‌ای به سرش زدم. دست و پایش را با طناب بستم و به موتورخانه که در زیرزمین خانه بود بردم. کسی داخل ساختمان نبود و من با خیال راحت گودالی دو متری حفر کردم و جسد را دفن کردم. روی جسد را هم بتن ریختم و از آنجایی که نقاشی ساختمان هم بلد بودم کل موتورخانه را رنگ کردم تا کسی متوجه حفاری داخل آنجا نشود. چند هفته بعد هم برای اینکه گیر نیفتم خانه را تخلیه کردم و به خانه جدیدی رفتم.

در همین رابطه