حادثه 24 – یکماه از حادثهای که خانوادههای جباری و بهروزی را داغدار فرزندان خردسالشان کرد میگذرد؛ حادثهای که در حمله رژیمصهیونیستی به کشورمان رقم خورد و حالا مادر یکی از کودکان از شب حادثه میگوید.
اول تیرماه و در روزهای جنگ تحمیلی، فرودگاه تبریز یکی از مکانهایی بود که مورد حمله هوایی دشمن قرار گرفت. آن روز در محله پاسداران در نزدیکی فرودگاه برای چند ساعت صدای انفجار و فعالیت پدافند هوایی ادامه داشت. هوا رو به تاریکی رفته بود که صدای انفجار قطع و اوضاع آرام شده بود. حوالی ساعت 8:30شب بود که 2 کودک 7ساله به نامهای علیسان جباری و طاها بهروزی که در همسایگی هم زندگی میکردند، برای بازی از خانه خارج شدند. آنها هر شب با هم قرار بازی داشتند. آن شب هم بعد از اینکه دیگر خبری از صداهای وحشتناک حملات دشمن نبود، از مادران خود خواستند تا برای بازی به کوچه بروند. در این شرایط مادران آنها نیز برای اینکه مواظب فرزندان خود باشند، بیرون از خانه رفتند و بازی آنها را تماشا میکردند. در آن لحظات هیچکس خبر نداشت که حادثهای هولناک در کمین است.
فاطمه رشتبر، مادر علیسان میگوید: خانه ما در نزدیکی فرودگاه قرار دارد، آن روز هم صداهای پی در پی انفجار میآمد و متوجه شدیم که دشمن حمله کرده است. ساعتها در خانه بودیم تا زمانی که صداها قطع شد. هوا تاریک شده بود که صداها خاموش شد و متوجه شدیم، بمباران تمامشده است. علیسان چون تمام روز در خانه بود، اصرار کرد که بیرون ازخانه برود تا با دوستش طاها بازی کند.او میافزاید: ابتدا مخالف بودم، چون هنوز احتمال خطر وجود داشت اما آنقدر اصرار کرد که تن به خواسته پسرم دادم و خودم نیز دنبالش رفتم.
زن جوان میگوید: طاها، پسر همسایه ما که دوست صمیمی علیسان بود نیز در همان لحظه از خانه بیرون آمده بود. وقتی مادرش را دیدم، نزد او رفتم و بچهها سرگرم توپ بازی شدند اما هنوز لحظاتی از بازی بچهها نگذشته بود که ناگهان صداهای عجیبی آمد. با شنیدن صدا بچهها را صدا زدم که همه به خانه برگردیم اما تا ما بهخود بیاییم یک پهپاد اسرائیلی سر کوچه ما منفجر شد و ترکشهایش بهسوی ما آمد.مادر داغدیده ادامه میدهد: فقط یک لحظه دیدم که علیسان و طاها روی زمین افتادند. هر چند ترکش کوچکی بهصورتم خورده و خون جاری شده بود، اما با دیدن صحنه به سمت بچهها دویدم. ترکشهای پهپاد منفجر شده به سر و صورتشان خورده بود. حتی یکی از ترکشها به مادر طاها خورده و او هم مجروح شده بود. با همان حالم سریع پسرم را بغل کردم و به حیاط خانه آوردم. بقیه همسایهها هم به سراغ طاها و مادرش رفتند. علیسان را در حیاط روی زمین گذاشتم اما همان لحظه متوجه شدم که جانش را از دست داده است. با این حال نمیخواستم باور کنم و با فریاد کمک میخواستم. همسایهها به اورژانس زنگ زدند و آنها وقتی آمدند گفتند که علیسان و طاها، هر دو شهید شدهاند. من و مادر طاها به بیمارستان منتقل شدیم و پیکر بچهها را به سردخانه بردند.
جراحات مادر طاها شدید بود، طوری که 2هفته در بیمارستان بستری بود.
مادر علیسان میگوید: پسرم و طاها هر دو تک فرزند و کلاس اول بودند؛ پسرم آرزو داشت خلبان شود. حتی در روزهای جنگ میگفت که ایکاش خلبان بود و به جنگ دشمن میرفت اما به آرزویش نرسید. من و پدرش آرزوهای زیادی برای او داشتیم اما حالا نمیدانیم با داغ او چه کنیم. پیکر مطهر این دو کودک شهید چند روز پیش در تبریز تشییع و به خاک سپرده شد.
آخرین اخبار «حوادث آذربایجان شرقی» را در صفحه حوادث آذربایجان شرقی و حوادث تبریز حادثه 24 بخوانید.
صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.